زندگی در زمان حال فلسفه خوب زیستن است

زندگی در زمان حال فلسفه خوب زیستن است

گروه جامعه : وقتی انسان آرامش دارد که بساط مقایسه کردن خودش با دیگران در ذهن و مسابقه دادن با دیگران در عمل را تعطیل کند. انسان موفق کسی است که خودش را با خودش مقایسه می کند و با خودش مسابقه می دهد اما برای اینکه انسان دچار سرزنش دیگران نشود، باید به ارزش داوری های دیگران اهمیت بی مورد ندهد.
خوشبختی را در معنایی فلسفی به معنای خوب زندگی کردن می دانند. زندگی همراه با خیر اما این چه معیارها و ویژگی هایی دارد. هنگامی انسان آرامش دارد که بساط مقایسه کردن خودش با دیگران در ذهن و مسابقه دادن با دیگران در عمل را تعطیل کند.
انسان موفق کسی است که خودش را با خودش مقایسه می کند و با خودش مسابقه می_دهد اما برای اینکه انسان دچار سرزنش دیگران نشود، باید به ارزش داوری های دیگران اهمیت بی مورد ندهد.
از قدیم فیلسوفان و عارفان و روانشناسان این بحث را پیش کشیده اند که زندگی آرمانی و کمال مطلوب چه ویژگی یا ویژگی هایی دارد. عده یی معتقد بودند که زندگی آرمانی همان زندگی خوش است. خوشی زندگی به این است که انسان بتواند چنان زندگی کند که بیشترین لذت ممکن را تجربه کند، یا در تعبیر بدبینانه دست کم کمترین درد و رنج را تجربه کند. اما برخی متفکران دیگر اعم از عارف و فیلسوف و روانشناس و الهی دان معتقدند که زندگی آرمانی نیست. برای زندگی آرمانی باید خوشی با خوبی همراه شود. برای مثال فردی که زندگی آرمانی را به این معنا بداند که در زندگی اش به لحاظ خوراک و پوشاک، مسکن، جنسیت، استراحت، مسافرت، تفرج و همنشینی مشکلی نداشته باشد، چنین فردی به زندگی خوش به عنوان زندگی آرمانی باور دارد. اما اگر فردی با وجود همه اینها، کمک و نیکی به دیگران را هم لازم بداند، نشانگر آن است که از دید آن فرد زندگی آرمانی غیر از خوشی، به خوبی هم نیاز دارد. زندگی خوب به این معناست که فرد بیشترین لذت ممکن را به برخی کسان دیگر برساند یا لااقل درد و رنج ایشان را کاهش دهد. بنابراین انسان باید به هستی سود برساند.
خوشی زندگی یک بحث روانشناختی است در حالی که خوبی زندگی یک بحث اخلاقی است زیرا لذت بردن یک بحث فردی است و هر کس در خوشی یا ناخوشی، خودش لذت می برد یا بر درد و رنجش افزوده می شود.
در حالی که خوبی زندگی به افزایش یا کاهش درد و رنج دیگران اشاره دارد. اما بحث ارزشمندی زندگی یک موضوع کارکردی است، زیرا در آن از این بحث می شود که آیا انسان در مقایسه با چیزی که از هستی گرفته چه چیزی به آن افزوده یا از آن کاسته است.
صرف نظر از مولفه »ارزشمندی« می توان پرسید که نسبت خوشی و خوبی در چیست؟ آیا این دو از یکدیگر کاملامستقل هستند یا با یکدیگر ارتباط دارند؟
پیش از آن مایلم به این پرسش بپردازم که تقدم و تاخر آنها چگونه است؟ این بحث از آن حیث اهمیت دارد که خوبی و خوشی با یکدیگر همراستا نباشند و با یکدیگر در تعارض باشند. به عقیده من خوبی زندگی مهم تر از خوشی آن است.
یعنی معتقدم انسان اگر درد و رنجی بر انسان ها نیفزاید و درد و رنج ایشان را کاهش دهد، حتی اگر به قیمت افزودن درد و رنج به خودش باشد، ارزشمند است، یعنی خوبی های اخلاقی مقدم بر خوشی های روانشناختی اند. اما گذشته از تقدم و تاخر نسبت لذت روانشناختی و خوبی اخلاقی در چیست؟ این بحث در کتاب ها به این صورت مطرح می شود که سلامت روانی چه نسبتی با فضیلت اخلاقی دارد.
برای پرداختن این بحث تنها به برخی مولفه های خوشی اشاره و سعی می کنم ارتباط آنها را با خوبی یا زندگی اخلاقی نشان دهم. نخستین ویژگی از خوشی های زندگی این است که انسان نزد خودش عزیز باشد و عزت نفس (self respect) داشته باشد. یعنی یکی از ویژگی های افرادی که سلامت روانی دارند، وقتی به خود می نگرند، خود را پست و خفیف نمی دانند. این ویژگی به نظر بسیاری از روانشناسان مهم ترین عامل سلامتی روانی است.
یکی از علایم فقدان عزت نفس این است که فرد هیچگاه در تنهایی با خودش مواجه نمی شود و می کوشد از تنهایی بگریزد. اما سوال این است که نسبت میان عزت نفس که ویژگی خوش بودن است، با اخلاق در چیست؟ روانشناسان اخلاق معتقدند که هر چه انسان اخلاقی تر زندگی کند، عزت نفس بیشتری دارد. یعنی هر چه انسان خوب تر باشد، در چشم خودش عزیزتر و زیباتر می آید. انسان وقتی خوشی های گذشته را به یاد می آورد، حسرت و افسوس را موجب می شود، در حالی که یادآوری خوبی های زندگی شیرین است.
دومین مولفه سلامت روانی آن است که انسان اینجایی و اکنونی زندگی کند. در مورد بیشتر انسان ها تنها جسم شان در زمان حال زندگی می کند، در حالی که ذهن و روان شان در حال به سر نمی برد، بلکه ذهن شان مشغول برنامه های آینده یا خاطرات گذشته است.
روانشناسان معتقدند که ذهن بیشتر انسان ها به طور میانگین از ۱۶ ساعت بیداری، حتی یک ربع ساعت نیز معطوف به لحظه حال نیست و معمولامشغول گذشته یا آینده است. حُسن زندگی اینجایی و اکنونی در این است که هرچه انسان بیشتر در حال زندگی کند، از لذاتی که در این مختصه زمانی و مکانی است بیشتر استفاده می کند و از رنج های آن، کمتر رنج می برد.
یعنی در زمان حال زیستن پتانسیل لذت بردن ما را از زندگی افزایش می دهد و پتانسیل رنج بردن ما از زندگی را کاهش می دهد. به تعبیر دیگر اگر انسان می خواهد از آنچه حال به او عرضه می کند، لذت ببرد باید ذهن و بدنش را همزمان کند. انسان اگر بتواند از گذشته و آینده فارغ شود، خوشی حتی در چهره اش نیز نمایان می شود. البته هیچ انسانی نمی تواند همواره در لحظه حال زندگی کند، اما باید در نظر داشته باشد که آشیانه او در لحظه حال است و باید در عین حال که به گذشته و آینده می رود، همواره در لحظه حال سکنی گزیند.
اما مولفه خوشی زندگی یعنی زندگی در حال چه نسبتی با خوبی زندگی دارد؟ ارتباطش آن است که اگر انسان در حال زندگی کند، اخلاقی زندگی می کند. برای مثال اگر فرد خاطرات بد دیگران را فراموش کند، دیگر به آنها بدی نمی کند و انتقامی در کار نمی آید یا به دیگران ظلمی نمی کند. اگر انسان گذشته را فراموش کند، حسد از میان می رود. همه کارهای غیراخلاقی انسان به این دلیل است که یا در گذشته به سر می برد یا به آینده فکر می کند.
علامت سوم سلامت روان، پذیرندگی خود است. انسان تا خود را نپذیرد، سلامت روان ندارد و مدام خودش را ملامت می کند. تا زمانی که انسان نتواند خودش را بپذیرد، هیچ کسی را نمی_پذیرد. عفو، از عفو انسان نسبت به خودش آغاز می شود، یعنی انسان باید بتواند گذشته خودش را ببخشد. این به آن معنا نیست که حساسیت خود را نسبت به گذشته از دست بدهد.
پذیرش گذشته به آن معناست که انسان آن را انکار نکند. انسانی که گذشته اش را می پذیرد، خودش را دوست دارد. تفاوت پذیرش نفس با عزت نفس آن است که یک پله بالاتر از آن است. زیرا اگر فرد گذشته اش را نپذیرد، برای انکار آن کارهای دیگری می کند.
اما کسی که خود را نمی پذیرد، آسایش روان ندارد، زیرا یا می کوشد گذشته خودش را پنهان کند یا گذشته دیگران را ناچیز جلوه دهد و تحقیر کند.
اما اهمیت این ویژگی و تاثیرش در خوبی این است که وقتی انسان خودش را می پذیرد، دیگر خودش را با دیگران مقایسه نمی کند. تا زمانی که انسان در عالم نظر و فکر خودش را با دیگر مقایسه می کند و در عالم عمل نیز با دیگران مسابقه می دهد، آرامش ندارد.
وقتی انسان آرامش دارد که بساط مقایسه کردن خودش با دیگران در ذهن و مسابقه دادن با دیگران در عمل را تعطیل کند.
انسان موفق کسی است که خودش را با خودش مقایسه می کند و با خودش مسابقه می_دهد. اما برای اینکه انسان دچار سرزنش دیگران نشود، باید به ارزش داوری‌های دیگران اهمیت بی‌مورد ندهد.
زندگی کردن در لحظه یا حال به معنی آن است که با تمام حواس خود، هشیار و آگاه به زمان حال باشیم. این به معنی آن است که به گذشته فکر نکنیم یا در آن ساکن نشویم و نیز مضطرب و نگران آینده نباشیم. وقتی ما توجه خود را به زمان حاضر یا حال می دهیم، بر روی کاری که در دست داریم تمرکز می کنیم. ما تمام توجه خود را به آنچه که بایستی انجام بدهیم، متمرکز می کنیم و تا رسیدن به نتیجه پیش می رویم. تصور هر لحظه زندگی، ما را وادار می کند که ارزش آن لحظه را طولانی تر و معنادارتر سازیم. وقتی که در لحظه زندگی می کنیم، بجای جستجوی کمیت زمان، از هر دقیقه لذت می بریم و آن را مزه مزه می کنیم. کمیت را فدای کیفیت نمی کنیم. البته، این به معنی آن نیست که برنامه ای نداریم، اهداف خود را مشخص نکرده و یا خود را برای آینده آماده نمی کنیم.
ما تمام این امور را می توانیم انجام دهیم و در عین حال از هر لحظه لذت ببریم، درست به همان شکلی که بر ما آشکار می شود. بطور مثال، اگر هدفمان این باشد که هر روز ورزش کنیم، می توانیم این ورزش را در حالی انجام دهیم که از لحظات تمرین و فرایند واقعی آن لذت ببریم(یا حداقل در آن لحظه حضور داشته باشیم).
زمانی که ما خودمان را برای زندگی در لحظه آموزش می دهیم، خود را در آن لحظه فرو می بریم و زیبایی آن را کشف می کنیم. ما یاد می گیریم که روی انرژی خود تمرکز و آن را مدیریت کنیم. ورزشکاران حرفه ای طرز استفاده از این نوع تمرکز را بسیار خوب می دانند.
آنها می دانند که کمال و موفقیت، نتیجه مدیریت مهارت و متعادل ساختن انرژی شان است. برای اینکه هر لحظه را بشماریم، بایستی پذیرای آن باشیم. هرکاری که انجام می دهیم و با هر شخصی که در ارتباط هستیم، تمام توجه خودمان را به آنها اختصاص دهیم. حتی زمانی که استراحت می کنیم، بایستی آن لحظه را مزه مزه کنیم.
این به ما فرصتی برای دوباره شارژشدن، دوباره تازه شدن و پیدا کردن شفافیت می دهد. در اغلب موارد ما انتظارات بسیار بزرگی از خودمان و زندگیمان داریم
ما جهت انجام این امور هجوم می بریم و با شتاب کاری را انجام می_دهیم، واقعاً بدون آنکه از فرایند آن لذت ببریم. این هجوم بردن برای چیست؟ فکر می کنیم به کجا می رویم؟
اگر ما توقف نکنیم و در باره اینکه به کجا می رویم، فکر نکنیم: احتمالاً جهتمان را گم می کنیم. در عوض، وقتی ما قدر هر لحظه را می دانیم و درس های آن را برداشت می کنیم، آگاهانه، هدفمند و مسئولانه زندگی می کنیم. به علاوه، وقتی در گذشته زندگی می کنیم و اجازه نمی دهیم که تجارب دردناک، اشتباهات پیش آمده یا روزگار سخت، بگذرند، ما خود را به حال و آینده ای مشابه محکوم می کنیم.
ما باید بپذیریم که نمی توانیم گذشته را تغییر بدهیم، ما تنها می دانیم که در آن به سر می بریم، سپس به پایان می رسد و به جلو حرکت می کنیم. زندگی در لحظه به معنی آن است که اجازه بدهیم گذشته عبور کند و به آینده اعتماد کنیم.
اگر ما مثبت و به زمان حاضر خوش بین باشیم، آینده ما نیز مثبت و امید بخش خواهد بود. ما این را به خود مدیون هستیم که هر لحظه مان را از همین حالا بشماریم.

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۱۶ فروردین ۱۳۹۵ ساعت ۵:۵۶ ق.ظ

دیدگاه


سه × = 18