روشنفکران جامعه ما گرفتار افسون اندیشه غرب مدرن

روشنفکران جامعه ما گرفتار افسون اندیشه غرب مدرن

گروه فرهنگی:یکی از حقایق کشف شده در عرصه تفکر و اندیشه ورزی کشور بعد از جریان فتنه های پس از انتخابات این بود که نشان داد سیطرة جریان منوّرالفکریِ غربزده بر فضای اندیشه ورزی جامعه بالأخص در عرصة فلسفه و علوم انسانی از یک سو و کم کاری نخبگان اسلامگرای حوزه و دانشگاه برای تولید علوم انسانی بومی با صبغة اسلامی ـ ایرانی از سوی دیگر چه عواقب وخیمی را به همراه خواهد آورد یکی از حقایق کشف شده در عرصه تفکر و اندیشه ورزی کشور بعد از جریان فتنه‌های پس از انتخابات این بود که نشان داد سیطرة جریان منوّرالفکریِ غربزده بر فضای اندیشه‌ورزی جامعه بالأخص در عرصة فلسفه و علوم انسانی از یک سو و کم‌کاری نخبگان اسلامگرای حوزه و دانشگاه برای تولید علوم انسانی بومی با صبغة اسلامی ـ ایرانی از سوی دیگر چه عواقب وخیمی را به همراه خواهد آورد. این مسئله‌ای است که تصمیم‌سازان و اصحاب فکر و اندیشة کشور می‌بایست با نگاهی ژرف و با لحاظ نمودن شرایط نوین جامعه متعاقب حوادث اخیر بدان بنگرند و توجه داشته باشند چیزی که آقای “سعید حجاریان” در خلال اعترافاتش در دادگاه با عنوان کاربست نامُنقّح تئوریهای غربی از آن یاد کرد، چگونه می‌تواند ظرف چند سال یک تهدید امنیتی جدی را فراروی نظام جمهوری اسلامی قرار دهد.‏
جریان منورالفکری که تقریباً از ابتدای دهة هفتاد سایة سنگین اندیشه‌ورزی به سبک غربی را شتابان بر فضای محافل علمی و دانشگاهی کشور گسترانیده بود، وقتی که از خرداد ۷۶ قدرت سیاسی و اجرایی را در قبضة اقتدار خود دید، طی هشت سال کاملاً بی‌پروا و لجام‌گسیخته کمر به هدم سنتها و باورهای دینی ملت و اصول اساسی انقلاب بست.
نیروهای مستعد و خوشفکرِ این جریان با همة ظرفیت و توان به میدان آمدند تا به زعم خود موانع برکندن جامة ارتجاع و پوشیدن جامة فاخر مدرنیته را یک به یک از سر راه بردارند.یکی نبوت را تا حد تجربة شخصی پیامبر(ص) فروکاست؛ یکی کلام وحی را غیرقابل استناد خواند؛ یکی الگوی فاطمی را برای زنان امروز منسوخ دانست؛ یک حسین را خشونت‌طلب نامید؛ یکی از کهنگی و تحجر قوانین اسلام سخن گفت؛ یکی عصمت اهل بیت را انکار نمود؛ یکی موجودیت امام زمان(عج) را زیر سئوال برد؛ یکی ولایت فقیه را دیکتاتوری نامید؛ یکی حجاب و عفاف را آفت حضور اجتماعی زن تلقی کرد؛ یکی به جواز عصیان و اعتراض حتی در مقابل احکام الهی فتوا داد و یکی…‏
اما در مقابل، همگی تابلوی دلربایی را از مدرنیتة غرب به تصویر کشیدند که هر بیننده‌ای را مُجاب می کرد که برای خلق دوبارة چنین تابلویی می‌بایست به سبک نقاشان چیره‌دست مغرب زمین قلم بزنیم.
پس اگر آنها فرایند اصلاح مذهبی و پروتستانیسم را تجربه کردند، ما نیز باید همین بلا را بر سر اسلام بیاوریم؛ اگر آنها با ترویج سکولاریسم دیوار حائلی میان دین و دنیا ساختند، ما نیز باید چنین کنیم؛ اگر آنها مسیحیت را در چهاردیوار کلیسا به صلیب انزوا کشیدند، ما نیز باید اسلام را در اندرون مساجد محبوس نماییم؛ اگر آنها دین و اخلاقیات را به پای بُت اومانیسم قربانی کردند، ما نیز محتاج این قربانی هستیم و اگر آنها از قول “فردریش نیچه” مرگ خدا را اعلام نمودند، ما نیز برای ملبّس شدن به جامة زربفت مدرنیته باید ابتدا تشییع جنازة خداوند را برپا سازیم و رشتة اتصال آسمان و زمین را از هم بگسلیم. عجیب است که اینان درنیافتند یا شاید نخواستند دریابند که مدرنیتة غربی یک پدیدة خاص تاریخی و معلول و محصول شرایط منحصر به فرد جامعة اروپایی بوده و تکرار آن با همان سبک و سیاق در یک بستر تاریخی و اجتماعیِ کاملاً متفاوت امکان پذیر نمی‌باشد.‏
درنتیجه، روشنفکران جامعة ما گرفتار افسون اندیشة غرب مدرن، مبدل به ماشینهای مترجم و کپی‌برداری شدند که آموزه‌های وارداتی را بدون اینکه کمترین خلاقیتی در جهت بومی سازی و همسنخ کردنشان با شرایط جامعة اسلامی ـ ایرانی از خود بروز دهند، برگردان نموده و به خورد دانشجویان فلسفه و علوم انسانی کشور دادند. متون ترجمه‌ای همچون قارچ تکثیر یافتند و قفسة کتابخانه‌ها را به تسخیر درآوردند.
نخبگان منورالفکر ما نیز در صحنة دانشگاه با افتخار تمام مقابل دانشجویان مشتاق ایستادند تا تکرارگرِ بی‌کم وکاستِ همة چیزهایی باشند که زمانی پیشتر در دانشگاههای اروپا و آمریکای شمالی تقریر شده بود.‏اینک که قریب به دو دهه از مجاهدت علمی جریان منورالفکری می گذرد، می‌توان رسوب القائات رهبران آن در ذهن قشرهایی از نسل جوان را به وضوح در محتوای شعارهای آشوبگران و معترضان حوادث پس از انتخابات مشاهده کرد.
به راستی چه رخ می‌دهد که در لفافة اعتراض به نتایج انتخابات، ناگاه جماعتی نوک پیکان حملات را به جانب اسلام نشانه می‌روند؟! چرا جمهوری ایرانی بر جمهوری منبعث از شریعت اسلام ترجیح داده می‌شود؟!
چرا جمعی از جوانان این کشور اسلامی در روز قدس از ابراز همدردی با ملت مظلوم فلسطین و اعلام برائت از رژیم نژادپرست صهیونیست امتناع می‌ورزند؟! چرا ولایت فقیهِ مأذون از امام معصوم را دیکتاتوری خطاب می‌کنند حال آنکه دموکراسی همچون بتی مُنزه از هر کژی تسبیح و تقدیس می‌گردد؟! چه می‌شود که عده‌ای هنجارشکن در ظهر عاشورای حسینی حرمت مقدسترین شعایر شیعیان را لگدمال نموده و پرچم عزای سرسلسلة آزادگان عالم را با شعار آزادی و دموکراسی به آتش می‌کشند؟!
آیا این شعارها خلق‌الساعه بودند یا معلول یک جریان هدفمند که سالهاست در عمق کالبد فرهنگی و فکری جامعة ایرانی رخنه کرده است؟ آن جوانی که حسین (ع) را قهرمان دنیای عرب و نامرتبط با فرهنگ خود می پندارد و در عوض از احساس تفاخر به اسطوره‌های کهن پارسی همچون آرش کمانگیر یا کاوة آهنگر دم می زند، در کدامین بستر فکری تربیت یافته است؟!
چه کسی پاسخگوی این میزان زاویه گرفتن اقشاری از نسل دوم و سوم انقلاب از مبانی و سنن اصیل اسلامی ـ ایرانی و مستحیل گردیدن آنان در فرهنگ وارداتی غرب می‌باشد؟
به نظر می‌رسد در طول سه دهه حیات جمهوری اسلامی ایران نوعی اهمال و سهل ا‌نگاری در واگذاری اتاقهای فکر و کرسی های نظریه‌پردازی علوم انسانی به جریان منورالفکر غربزده که اختلافات عقیدتیِ بنیادینی با معماران انقلاب داشته و چندان پایبند و دلبستة آرمانهای اسلامی و انقلابی نیست صورت گرفته است. عدم اهتمام جدیِ اندیشمندان متعهد حوزه و دانشگاه به امر خطیر تشریح مبانی ایدئولوژیک انقلاب اسلامی برای نسلهای دوم و سوم به نحوی که سبب زدودن شبهات ذهنی گوناگون آنان گردد از یک سو و یله و رها کردن محافل فکری در اختیار طیفهای لیبرالِ سکولار از سوی دیگر موجب شده تا امروز بخش قابل‌توجهی از نسل جوان که در این فضای ناسالم فکری تنفس کرده‌اند، هیچ باوری به آموزه‌های دینی و انقلابی نداشته باشند و نه تنها میان خود با دولت و انقلاب بلکه حتی با اصل اسلام نیز نوعی رابطة غیریّت و خصومت تعریف نمایند. در آشوبهای پس از انتخابات شاهد حضور نمایندگانی از همین قشر در خیابانهای پایتخت بودیم که شعار سرنگونی نظام اسلامی و جایگزینی آن با یک دموکراسی سکولار غربگرا و یا حتی رجعت به سلطنت را فریاد می‌زدند. ‏
علی‌الظاهر جمهوری اسلامی ایران تا کنون فاقد یک راهبرد جامع و مشخص در زمینة علوم انسانی بوده و اصولاً رفعت جایگاه علوم انسانی در امر تداوم انقلاب به درستی درک و هضم نگردیده است.
لکن بحران سیاسی ـ اجتماعی اخیر همچون تلنگری بود که بسیاری از مسئولین ذیربط را تکان داد و متوجه این معنا ساخت که غفلت از جریان حرکت فکر و اندیشه در جامعه چه بسا می‌تواند به پیداییِ تهدیدات امنیتی عظیمی علیه نظام حاکم بینجامد. لذا شاهد بودیم که بازار بحثها پیرامون بومی‌سازی علوم انسانی رونق گرفت وعلی رغم رهنمودهای مؤکد رهبر فرزانة انقلاب طی چند سال گذشته مبنی بر ضرورت آغاز جنبش نرم‌افزاری و تولید علم در کشور، عده‌ای تنها پس از لمس عینی پیامدهای وخیم سیطرة نظریه‌های وارداتی به صرافت اقدام عاجل افتادند.‏

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۵ ساعت ۶:۴۴ ق.ظ

دیدگاه


هفت + = 9