- آراز آذربایجان – روزنامه خبری آذربایجان غربی - http://www.araznews.ir -
روزهای خاکستری کارگران فصلی
Posted By admin On بهمن ۷, ۱۳۹۲ @ ۷:۰۳ ق.ظ In اجتماعی | No Comments
پوران محمدی
گروه اجتماعی: کارگر فصلی بودن یعنی هیچ! این را آنهایی میگویند که روزهای تکراری عمرشان هر صبح زود با جمع شدن دور میدان کوچک یکی از خیابانهای شهر به امید پیدا کردن کار به شب میرسد؛ آن کیسه کوچک با تیشه، ماله و کمچه داخل آن، تمام سرمایهشان از زندگی است، با چشمی که به راه دوختهاند تا شاید آن روز شانس یارشان باشد و کسی برای کار بیاید دنبالشان.
کارگران فصلی برای یک لقمه نان حلال زحمت و رنج بسیاری متحمل میشوند. با این حال سهمشان از زندگی جز سالهای از دست رفته عمر ـ که حالا با چهره تکیده، دستهای پینه بسته، بدن تحلیل رفته و کابوس روزهای پیری و ناتوانی همراه است ـ هیچ نیست.
فصل اول/دور از خانواده:
کیسه کهنهاش را به دست گرفته و چمباتمه زده روی چمنهای وسط میدان؛ در خود فرو رفته است و حوصله حرف زدن ندارد؛ پنج روز است سر کار نرفته و حتی یک ریال درنیاورده است و همین حسابی کلافهاش کرده؛ خانوادهاش در ایلام زندگی میکنند و او از سر ناچاری آمده اینجا تا کار کند و برایشان خرجی بفرستد.
گاه پیش میآید که ماهها نمیتواند زن و بچههایش را ببیند؛ اما چارهای ندارد چون اگر بخواهد هر هفته برای دیدار خانوادهاش راهی ایلام شود کار را از او میدزدند.
از او میپرسم در شهر خودتان نمیتوانستی همین کارگری را هم انجام دهی؛ طوری نگاهم میکند که انگار میگوید زیادی خوش خیالم! میگوید: آنجا برای امثال ما کار نیست. مگر در شهرستان چقدر آدم پولدار پیدا میشود که بخواهد ساخت و ساز کند؟ مطمئن باش اگر آنجا کار بود، رنج دوری از زن و بچه و آوارگی را به جان نمیخریدم، بیایم شهر غریب کارگری.
این فصل مشترک زندگی اکثر کارگران فصلی است؛ چه آنهایی که از شهر های اطراف تهران مانند ورامین، پاکدشت و اسلام شهر از صبح خیلی زود با مینی بوس و اتوبوس خود را به اینجا میرسانند، چه آنهایی که خانه و زندگیشان را در شهرستانهای دور رها کرده و به امید درآوردن لقمهای نان حلال راهی تهران شدهاند.
فصل دوم/دست خالی پدر:
کار و بار کارگران فصلی این روزها حسابی کساد است؛ این را آنهایی میگویند که گاه چندین روز از صبح تا دم غروب وسط میدان به انتظار مینشینند تا کسی پیدا شود و چند تایی از آنها را برای کار روزمزد انتخاب کند بسیار پیش میآید که چند روز بدون کار میمانند و آخر روز با دست خالی راهی خانه میشوند در حالی که به قول خودشان شرمنده زن و بچههایشان هستند که چشم به دست پدر دوختهاند. کارگران فصلی از زمستان بیزارند چون در این فصل از سال اوضاع کار از همیشه خرابتر است؛ برای آنها که بیشترشان کارگر ساختمانی هستند، بهار و تابستان فصل رونق کار و بار است و به گفته خودشان روزیشان میرسد و شانس این که بیکار نمانند بیشتر است، اما تا آن زمان که نمیتوان دست روی دست گذاشت. آنهایی که کاری جز کار ساختمان بلد نیستند، حتی در فصل کسادی کار ساختمانی ترجیح میدهند همین جا وسط میدان بمانند تا شاید شانس به آنها رو کند و کاری برایشان پیدا شود، اما میگویند هستند کارگرانی که در این فصل ترجیح میدهند به جای انتظار بیهوده بروند سراغ کارهای دیگری مثل فروختن جوجه رنگی، بادکنک و گل فروشی و…
فصل سوم/هر کاری برای یک لقمه حلال:
کارگرانی که روزهای تکراری عمرشان وسط این میدان میگذرد، برای این که شبها دست خالی به خانه برنگردند، به هر کاری تن میدهند فقط به شرط این که حلال باشد. داخل کیسه کوچکی که دستشان است ماله و تیشه گذاشتهاند که اگر کسی برای کار ساختمانی سراغشان آمد با ابزارشان بروند سر کار، اما خودشان میگویند هر کار دیگری جز این هم باشد حاضرند انجام دهند.
از باربری و نگهبانی گرفته تا حمل اثاث و نظافت منازل و کارهای خدماتی هر کاری برای این که با دست خالی شرمنده زن و بچه نشوند.
فصل چهارم/حتی روزی ?? ۱۴هزار تومان:
برای آنها که درآمد ماهانهشان چند میلیون است، اما باز هم کفاف هزینهها و ریخت و پاش هایشان را نمیدهد، شاید۱۵ ?? هزار تومان پول خرد ته جیب شان هم نشود، اما کارگران فصلی روزی که بتوانند ?? ۱۵هزار تومان درآمد داشته باشند، کلی خدا را شکر میکنند که روزیشان رسیده است. با این حال خیلی از آنها همین روزی ?? ۱۰تا ??۱۵ هزار تومان را هم با خون دل به دست میآورند چون همین میدان پر است از کارگرانی که با کمتر از اینها هم حاضرند بروند سر کار. پس اگر بخواهند سر چند تومان بالا و پایین چانه بزنند با دست خودشان این فرصت را هم میسوزانند.
فصل پنجم/باید زرنگ باشی:
وقت بیکاری در دستههای چند تایی دور هم مینشینند و درد دل میکنند. همه هم همدیگر را میشناسند و از وضع زندگی هم خبردارند، اما همین که از دور ماشینی نمایان میشود که میخواهد چند تایی از آنها را ببرد سر کار، با هم غریبه میشوند.
جای تعارف کردن نیست؛ نوبتی هم در کار نیست، باید زرنگ باشی و کار را از بقیه بقاپی.
ماشین که از راه میرسد، آنهایی که زرنگترند، خودشان را میاندازند توی ماشین و ظرف چند دقیقه مسابقه تمام میشود. حالا بقیه باز دور هم جمع میشوند و انتظار میکشند تا شاید ماشین دیگری بیاید و شانس با آنها یار باشد و کاری برایشان پیدا شود.
فصل آخر/هیچ کس ما را نمیبیند:
دنیای کارگران فصلی خاکستری است میگویند خیلیها مثل شما آمدهاند اینجا؛ گزارش تهیه کرده و رفتهاند، اما حال و روز ما هیچ فرقی نکرده است؛ سالهای عمرمان اینجا سوخته انگار هیچ سهمی از زندگی نداریم؛ هیچ کس سراغی از ما نمیگیرد؛ انگار فراموش شدهایم شاید هم برای مسئولان اهمیتی ندارد که کارگران فصلی چه میکشند و چه مشکلاتی دارند.
نه دفترچه بیمه داریم؛ نه هیچ بیمه دیگری؛ خدا خدا میکنیم خودمان یا زن و بچهمان مریض نشویم که اگر چنین شود، نمیدانیم خرج دوا و دکتر را از کجا بیاوریم، تنها امیدمان چهار ستون سالم بدنمان است که در این سالها برای یک لقمه نان حلال با تن دادن به هر کار سخت جسمی از دست مان رفته است. این سهم کارگران فصلی از روزهای سخت زندگی است کارگر فصلی یعنی هیچ!
Article printed from آراز آذربایجان – روزنامه خبری آذربایجان غربی: http://www.araznews.ir
URL to article: http://www.araznews.ir/%d8%b1%d9%88%d8%b2%d9%87%d8%a7%d9%8a-%d8%ae%d8%a7%da%a9%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d9%8a-%da%a9%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%81%d8%b5%d9%84%d9%8a/
Click here to print.
Copyright © 2013 آراز آذربایجان - روزنامه خبری آذربایجان غربی. All rights reserved.