مروري بر روايت ادبي 8 سال دفاع مقدس (اسارت، جبهه، پشت جبهه)
روایت حقیقت سخت است…
علی رزم آرای
گروه فرهنگی: هیچ گاه در نظر نداشتم و با خود حساب نکردم که موضوعی را بنا به تقویم و تکرار هر ساله¬اش در قامت کلمات ببینم و به قلم بسپارم. لااقل در پی روایتی مؤثر و فراگیر از موضوع بودم که هم تکرار را چاره¬ای باشد و از سر تکلیف و عادت نباشد! موضوع اصلی حول محور روایتی است از جنس خون و آتش! از جنس گذشته! از جنس کیمیا! مجبورم مثالی بزنم ناگوار اما چاره چیست!؟ مثلی است در زبان و ادبیات فارسی که شراب ناب آن است که بر آن سالیان گذشته باشد و هر قدر قدمتش بیشتر، کیمیا بودنش افزون¬تر! قصد مقایسه نیست! اما مقوله دفاع ازهر بعدش؛ چه در خطوط مقدم جبهه¬ها چه در پشت جبهه¬ها و بیشتر از همه دفاع در خطوط مقدم اسارت و به قول بچه¬های جنگ درست توی شکم عراقی¬ها، از جنسی است که هر قدر زمان بگذرد جلاء می¬یابد و نابترم¬ شود اما همانطور که شراب ناب آفتش بدمستی است آفت این کیمیا هم سرخوشی و سرمستی از عادت و فراموشی است. خواستم فقط تلنگری بزنم خودم را و بس! روایت زیر را نه به مناسبت سال روز بازگشت آزادگان که به مناسبت فراموشی خودم و خودمان (همه از دم بی استثنا) به قلم میسپارم؛ و نکته آخر اینکه کلیت موضوع روایت کیمیای ۸ سال را در قالب زبان و ادبیات وا کاویدم و در این میان روایت زنجیر و ستاره را هم! ادبیات دفاع مقدس یکی از مهمترین جلوههای ادبی تاریخ ادبیات در ایران به شمار میرود. این اهمیت هم از رهگذر تاریخیت موضوع که جزء اساسی ستون فقرات تاریخ معاصر کشور و بر سازنده بخش عظیمی از جغرافیای فکری و اجتماعی جامعه ایران است و از سویی نیاز انتقال مبانی این تفکر اجتماعی و فرهنگ سازی مبتنی بر آن به نحوی که همه گستره موضوعی آن از عمق تا نما را پوشش دهد، ناشی میشود. دفاع مقدس در ایران، زمان را طی کرده است و در حوزه تاریخ جاگیر شده، اما تفکر اجتماعی و فرهنگی مبتنی بر آن تاریخ بردار نیست و باید صادقانه و در مسیری صاف و شفاف روایت شود تا همگان، هم راویان هم شاهدان و هم ناقدان یکسان در آن به گفتمان بنشینند. نسلهای بعد از دفاع، که پی در پی در لباس آینده میآیند و در امروز ایران نفس میکشند نباید خالی از گذشتهای باشند که ستون فقرات امروز ایران را ساخته است. این خلاء و خالی بودن ضعف ماست.
استان آذربایجان غربی در حکم منطقهای مرزی و کوهستانی، در چند ضلع مادی و معنوی در دفاع مقدس به شکل تمام قد ادای دین کرده است. لشگر عاشورا و ستوان فقرات آن، شهیدان بزرگوار مهدی و حمید باکری در جبهه جنوب شهید مهدی امینی و شهدای دارلک در جبهه غرب در جنوب این استان عجیب و غریب و… اصلا ً منطقه آذربایجان غربی در مرکز و جنوب خود، جبهه تمام عیاری بود که هم زمان از یک سو دشمن بعثی را در مقابل خود میدید و از سویی دیگر ضد انقلاب را در چهرههای مختلف دوست و دشمن، آشنا و بیگانه در برابر خود در حال جولان. متن شهر ارومیه هم در اوایل و اواخر جنگ هم از سویی به ضد انقلاب آلوده بود و هم بمب آرانهای هوایی را به شدت تجربه میکرد.
بزرگان و باز ماندگان ۸ سال زیر و زبر شدن همه چیز، از مقاومت تا اندیشه، از آزادگی تا علم از شهادت تا اسارات و … را به خاطر دارند و با آن سیر حیات کردهاند. بد یا خوب ۸ سال دفاع جزء تاریخ و زمان ماست. اگر بتوان فلان شخص سیاسی و یا دولتمرد و … را انکار کرد و زیر سؤال برد، نمیشود مهدی باکری و مهدی امینی و یا محمد ابراهیم همت و یا حسن باقری (غلامحسن افشردی) را به انکار نشست و به صرف عقیده شخصی، آنان و بزرگان شهید دیروز و گواهان امروز را به کنج تاریخ تبعید کرد که اینان تاریخیاند و تاریخ مصرف خوردهاند، تاریخ مصرف را ما خوردهایم که تاب انتقال یک قطره خون این بزرگان را و یا بازماندگان اینان را به آینده نداریم که آینده ما رنگ همت، باکری به خود بگیرد و دیگران.
هنوز جراحت آن ۸ سال را میتوان بر صورت شهر ارومیه و استان دید و بلکه ایران! گوشه و کنار شهر هنوز به یاد مان میآورند، پناه گاههایی که مثل لاشه، گوشهای افتادهاند، در چهارراهها و میادین. چقدر نفس شهر تنگ است. میسوزد جان و جگر شهر، نمیدانم این سطور میتواند به جای ماسک و یا اکسیژن و … لحظهای تنفس را به گلوی بزرگانی که از نامردمی و نامردی دشمن مصطلح شدهاند به جانباز شیمیایی و با زمان گلاویزند، راهی باز نماید!؟
روایت حقیقت سخت است، چرا که باید خود روایت هم از جنس حقیقت باشد نه محتوای آن فقط! سینما (هنر یا صنعت؟) سعی کرد تا آنجا که قاب تصویر و گاه مصلحت اجازه میدهد خود را از زبان روایت پارههای تن بازمانده از این ۸ سال به متن ماجرا برساند. زنده یاد رسول ملاقلی پور ابراهیم حاتمی کیا و… اما چه سود که زود همه سینما و جامعه مخاطب آن، سینمای دفاع مقدس را با اکشن و گاه کمدی اشتباه گرفتند و روایت مختل شد. جز فتح آن. که صاحب روایتش هم فاتح شد ورای جهان را (روایت فتح – سید مرتضی آوینی).
سخن دراز نکنیم که همین روایت مختل ونیم بد هم از گلوی سیمای استان (شبکه استانی) روایت نشد و ای کاش میشد تا آذربایجان غربی هم به اندازه یک حرف راوی روایت ادای دین خود به زبان اشتیاق و مادری خود باشد.
ادبیات ما از هر نظر غریب است و غریب! نه پایه داخلی دارد و نه مایه خارجی! رمان که پرچمدار ادبیات امروز جهان است اگر توان روایت دارد گوشه گوشه ۸ سال را، ما راویان و شاهدان با این همه توشه و توان که هم پایه است و هم مایه، چرا این اسب چموش (رمان) را رام این همه حقیقت نتوانیم کرد. حقیقت، توشه و توان ما در وجود یک تک تیراندازی جلوه گر میشود که دیدهبان دشمن را شکار کرده اما برای لحظاتی او را امان میدهد. راوی میگوید: دست از شلیک برداشت، دیدهبان دشمن پیش رو بود همو که تا ساعاتی قبل گرای دوستان و همرزمان مان را میداد و باعث شهادت خیل عظیم از این یاران بود، قناسه را تکیه گاه کرد و لب به زمزمه گشود و بعد از دقایقی ناگهان جهید و نشانه رفت و تمام: مطمئن افتاد، برید وسایلشو جمع کنید بیارید. پرسیدم: این توقف چند دقیقهای برای چی بود؟ گفت: از دوربین قناسه دیدم دیدهبان سیگار میکشه و در افکاره، با خودم گفتم بزار تو این لحظات خوش باشه شاید داره با یاد خانوادهاش سر و همسر، بچههاش حال میکنه، چند دقیقه که چیزی نیست. هم من مطمئن میشم که از سر غضب شخصی اونو نزدم و هم اینکه اونم ناکام نرفته باشه.
با این وصف ادبیات با گزارش و خاطره این ۸ سال را از زبان شهیدان زنده، چگونه روایت کند تا این گوشهها و زوایا تا مغز استخوان زمان رسوخ کند و بماند تا آینده تا هرزمان. روایت این گوشهها زبان میخواهد، زبان حال و نه قال! زبان هنر میخواهد و نه خبر! در ارومیه و استان آذربایجان غربی تا آنجا که باد خبر آورده است و همگان میدانیم با این ۸ سال که در متن آن هم بوده این خطه، به شکل عادی و عادت رفتار شده است. یعنی فقط تشیع شهدا بود و مراسم، یادبود و… اما جریانی که بتواند فارغ از هر جنجال و طوفان سیاسی و اقتصادی این ۸ سال را به پاسداشت ضبط و ربط کند و آماده روایت شود شکل نیافته است.
کجا میتوان مرکزیتی یافت تا مدارک و اسناد کتب و تصاویر (فیلم و عکس) و دیگر شواهد باقی مانده از این ۸ سال را حداقل به قامت شهر و استان خود ببینیم و بشنویم و بخوانیم؟ (که گویا به همت کسانی که باید و مسئولیت دارند این مهم در قالب ستاد کنگره دوازده هزار شهید استان طرح شده و جامه عمل پوشیده و برنامه مدونی نیز تدوین شده است)
داستان نه که؛ ادبیات ابزار روایت است نه اصل روایت؛ ادبیت تنها را انتقال مؤثر و مداوم مفهوم دفاع و تقدس عملکرد آن است تا روشن شود که دفاع به خودی خود مقدس نیست و یا جنگ و نبرد را به لفافه دفاع نمیخوانند که در جریان وقوع و اصل آن، فکر، فکر دفاع بود و نه جنگ و کشت و کشتار! جایی که حتی رزمندگان ما به طور مستقیم نمیتوانستند اسرای دشمن را در مواقع حساس که نگاه داشت آنان میسر نبود و باید این اسرا تیرباران میشدند، دست و دلشان به شلیک نمیرفت که ما وقت نبرد از احوال دشمنی که اسلحه به سوی ما نشانه رفته بی خبریم و چون از پشت خاکریز یا تانک و… میزند میزنیم، حال چگونه و روی چه اصل دشمن دست بسته بی دفاع را به رگبار ببندیم. در این چند سطر مفهوم دفاع شفاف طرح شده و پاکی و خلوص آن نیز نمایان است.
آیا ادبیات استان آذربایجان غربی و شهر ارومیه خواهد توانست، در این عرصه (ادبیات دفاع مقدس) نیز عرضه اثر کرده و جلوه و صورتی عمیق از این دفاع ۸ ساله را برای آیندگان به یادگار بگذارد!؟ انشاء ا…
نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۲ ساعت ۴:۵۸ ق.ظ