رفاه دردمندانه زندگی در عصر مدرنیته

رفاه دردمندانه زندگی در عصر مدرنیته

نسیم بنایی
گروه فرهنگی: پست مدرنیسم برای بسیاری از ما حالا دیگر فقط یک بازی فلسفی نیست، بلکه به همه جنبه های زندگی مان راه پیدا کرده و همه تجربه های ناب زیستن را تحت تاثیر قرار داده است.
تا چند وقت پیش نام این واژه فقط در حلقه_های روشن فکری و ادبی به زبان می آمد حالا اما لباس پوشیدنمان، روابط عاطفی مان حرف زدنمان، چیدمان خانه مان، اتومبیلی که سوار می شویم و فیلمی که تماشا می کنیم، همه و همه در دنیای پست مدرن با این واژه نامانوس عجین شده.
مهم ترین تجلی پست مدرنیسم در سبک زندگی مردم دنیا هم بازگشت به گذشته است گذشته ای که در هیاهوی نامساعد دنیای مدرن آرام، ستایش برانگیز و معصومانه به نظر می رسد.
بسیاری از برنامه های تلویزیون پرطرفداری که این روزها توسط شبکه های تلویزیونی تولید می_شود موسیقی های پرطرفداری که گوش می_کنند، و فیلم هایی که مردم دنیا در سالن های سینما مشتاقانه به تماشایش می نشینند، همه و همه مصادیق ورود پست مدرنیسم به سبک زندگی ما هستند.
آثاری که همه یک تم غالب دارند: زندگی با شک و تردید و اضطراب و شرایطی که در آن نمی_دانیم باید به که اعتماد کنیم و درست را از غلط تشخیص نمی دهیم.
جامعه شناسان بر این باورند که پست مدرنیسم چند سالی است به سبک زندگی طبقه متوسط شهری سرایت پیدا کرده؛ وضعیتی که در نتیجه رواج فرهنگ مصرف گرایی در شهرهای امروزی ایجاد شده است. البته این موضوع دیگر فقط به شهرها محدود نمی شود و اکثر آدم ها فارغ از مکانی که در آن زندگی می کنند، شهری و پسامدرن زده شده اند.
این تغییر نگاه به زندگی بر درک ما از دنیا و نحوه لذت بردنمان از آن تاثیر گذاشت است. در چنین دنیایی یک تفکر غالب وجود دارد که هر چیز زیبا از نظر اخلاقی هم خوب و پسندیده است. همین مسئله برآورد ارزش های اخلاقی پدیده ها را سخت کرده است.
از سوی دیگر، تفاوت های میان هنر فاخر مثل اپرا و هنرهای زیبا با هنر عام مثل تولیدات تلویزیونی و موسیقی و فیلم های عامه پسند به حداقل ممکن رسیده است. گذشته از این، به نظر می رسد که در دنیای پست مدرن مفهوم اجتماع در حال رنگ باختن است. پیوندهای جهانی که به صورت سنتی افراد را به جوامع متصل می کرد دیگر بی چون و چرا از سوی افراد پذیرفته نمی_شود و یک ساختار اجتماعی جدید شکل گرفته که در نتیجه فعالیت های تصادفی افرادی به وجود آمده که در تلاش اند به دنیای خود معنا بدهند و جایی را برای خود در این دنیا پیدا کنند.
رد پای پست مدرنیسم بر سبک زندگی جوامع را باید در مسیر رشد مصرف گرایی و توسعه کارشناسان و واسطه هایی جست و جو کرد که درگیر تولید و چرخه اهداف سمبولیک می شوند. این مسئله بر تمایلات افراد در جوامع مصرف گرا تاثیر می گذارد؛ تمایلاتی در جهت زیبایی گرایی با این تصور که زندگی زیبا از نظر اخلاقی هم خوب است.
همین مسئله مردم را به سمت کالاهای زیبایی هدایت می کند که از قضا سنتی هم هستند. در همین کشور خودمان میل وافری نسبت به استفاده از گبه و گلیم و تزیینات سنتی و لباس های سنتی با طرح هایی الهام گرفته از دوران گذشته مشاهده می شود. اکثر کسانی که این بازگشت به گذشته را در ظواهر زندگی به نمایش می گذارند، خودآگاه یا ناخودآگاه به دنبال آن هستند که با وام گیری از زیبایی اصیل و کلاسیک، فضای خسته کننده مدرن را پشت سر بگذارند و به معصومیت گذشته بازگردند؛ با این تصور که هر چه زیبایی اصیل دارد، معصوم و از نظر اخلاقی پسندیده است.
به گفته آنتونی گیدنز، ما چه در دنیای پست مردن زندگی کنیم و چه مدرن، دنیایی که در آن زندگی می کنیم، حس طردشدگی و بی پناهی را به مردمان منتقل می کند.
روابط عاطفی و لذت بردن از خوردن و آشامیدن هم که زمانی اموری لذت آفرین محسوب می شد، در دنیای پست مدرن به امری مخاطره آمیز تبدیل شده است.
همین نگاه باعث شده که تصور کنیم بازگشت به سنت های گذشته می تواند ما را از منجلاب مدرنیته بیرون بکشد و حس امنیت و آرامش را به ما بازگرداند. زودتر ازدواج می کنیم، زودتر صاحب فرزند می شویم غذاهای سنتی و خانگی را جایگزین فست فودها و خوردنی های جدید می کنیم، به طب سنتی و درمان های جایگزین رو می آوریم، خانه مان و موهای مان را مثل گذشته آرایش می کنیم اتومبیل های کلاسیک سوار می_شویم و حتی آرامش امروزمان را در روی آوردن به عرفان های گذشته جست و جو می_کنیم.
بخواهیم یا نخواهیم، دنیا در حال حرکت به سمت گذشته ای است که دورنمای آن اصیل تر و زیباتر و اخلاق مدارتر به نظر می رسد.
هر روز یک رسم کهنه که مدت هاست به فراموشی سپرده شده، در گوشه ای از دنیا دوباره جان می گیرد و باوقار و اطمینان جای خود را در زندگی اعضای جامعه ای دل زده از مدرنیته باز می کند.
انگار یکی آمده و دکمه ری استارت دنیا را زده تا به همه چیز رنگ و بویی از جنس سنت بدهد سنتی که یا لا به لای نقش و نگارهای اسلیمی لباس هایمان جا خوش می کند، یا میان خطوط نستعلیق نقش بسته بر زیورآلات تزیینی مان. پست مدرنیستم حالا می رود تا با قدرت هرچه تمام تر در روزمرگی های پراضطرابمان خودنمایی کند.
»فروش گرامافون در سال ۲۰۱۵ رکورد زد.« داستان از همین خبر کوتاه شروع شد. قصه انسان دنیای پست مدرن که میل شدیدی به بازگشت به گذشته دارد و پای هر آن چه را مربوط به گذشته است، با ولع تمام به زندگی خود باز می کند؛ خواه گرامافونی ساده باشد که خاطره ای از گذشته متعلق به پدران و مادرانش را در او زنده می کند خواه دین و آیینی که نیاکانش به آن باور داشتند و با آن به آرامش و خوشبختی می رسیدند. اما اصل داستان این نیست.
آدم قصه پست مدرن، نمی تواند چرخش کاملی به گذشته داشته باشد.
در دنیایی که تراشه های کوچک یک سانتی می توانند تاریخ موسیقی را در خود جای بدهند استفاده از صفحه گرامافون برای گوش سپردن به موسیقی گذشته تنها تلاش مذبوحانه ای به شمار می آید که بشر را میان گذشته و حال و آینده معلق نگه می دارد. اما چه لذتی در این تعلیق لحظه ای وجود دارد که کاراکتر اول قصه پست مردن را به سوی خود می کشاند؟
به هر حال گذشته به اندازه آینده برای انسان ها جذاب و معماگونه بوده است، آن قدر که همیشه دوست داشته ماشین زمانی اختراع کند و به گذشته و آینده سفر کند.
اما از آن جا که ماشین زمان هنوز اختراع نشده شخصیت های قصه پست مدرن به چیزهایی چنگ می زنند که یاد گذشته را در آن ها زنده نگه دارد؛ بخشی از آن ها ابزاری فیزیکی مثل همان گرامافون هستند و برخی دیگر بیشتر غیرفیزیکی هستند، مثل آیین های گذشته یا آیین های باستانی که همچون مردگانی سر از خاک برآورده و به روح انسان امروز راه پیدا کرده اند.
هرچند گوش سپردن به موسیقی پنج دهه قبل با وسیله ای که در سال ۱۸۷۰ اختراع شده و در کارخانه های قرن بیست و یکم ساخته شده و هم زمان با آن تفکر در مورد آیینی مربوط به هزاره_های قبل از میلاد مسیح و پرستش خدایگان از دریچه آن آیین در ساختمانی با تجهیزات امروزی و با دکوراسیون دوران رم باستان، قدری عجیب و غریب و حتی پیچیده به نظر می رسد اما قطعا برای انسان امروز لذتی درونی به ارمغان می آورد که او را این چنین به سمت خود مایل کرده است.
این نمونه های ساده به سادگی نشان می دهد انسان در »گذر« از مسیر زندگی نیست؛ بلکه در مسیر »بازگشت« است.

نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۴:۳۰ ق.ظ

دیدگاه


+ یک = 5