رسانه ها از ترس مخاطره به حقیقت تن نمی دهند
علیرضا جباری دارستانی
گروه فرهنگی: وجه استبدادی رسانه بر مبنای منطق ابزاریاش از یک توزیع ناعادلانه در امکانات و سرمایههای فرهنگی و رسانهای ناشی میشود اما رسانه در ایران امروز باید تکلیف خود را با فرایند بسیار پیچیده »طرد اجتماعی«روشن کند. این اقدام برای برقراری نوعی »عدالت در روایت« و ایجاد »برابری اجتماعی« در میان طیفهای گسترده حاضر در فضای واقعی به حدی ضرورت دارد که فقدانش میتواند خسارات جبرانناپذیری را به حیات اجتماعی و سیاسی کشور وارد کند.
مخاطره آمیز بودن این پدیده را باید در »گسست« بین »ما«ی مرکزیتیافته و »دیگرانِ« در حاشیهمانده پیگیری و فهم کرد؛ گسستی که با بازنماییهای کاذب رسانهای همواره ثابت و دستنخورده باقی میمانند. بنابراین باید رد پای رسانه به معنای عام آن را (اعم از رسانههای عمومی، خبری، تحلیلی، هنری مانند سینما و…) در شکل دادن به این وضعیت مخاطرهآمیز تشخیص داد و با نقد و حک و اصلاح چنین بازنماییهایی – چه آگاهانه باشند و چه ناآگاهانه و غیرارادی – تلاش کرد هژمونی انحصارطلبانه رسانه را از بین برد.
در جریان اعتراضات اجتماعی مثل آنچه در روز اول اعتراضات اخیر دیده میشد و هنوز سوءاستفاده از اعتراضات شروع نشده بود، برخی تحلیلگران مسائل اجتماعی و جامعهشناسان با هدف تحلیل عوامل و موجبات این اعتراضات که عموما در شهرستانها و مناطق حاشیهای رخ داده بود، بر این امر دست گذاشتند که این اتفاقا ناشی از نوعی احساس »دیده نشدن« توسط گروهها و طبقاتی بود که در طول سالیان اخیر جایگاه خود را – نه در فضاهای واقعی و نه در فضاهای رسانهای – پیدا نمیکردند. این تحلیلها خاطرنشان میکردند که اگر این اعتراضات در ابتدا به شکلی مسالمتآمیز آغاز میشدند، ولی بعد از گذشت یک روز یا حتی چند ساعت با سوءاستفاده اشرار و اغتشاشگران اشکال شورشگرانه و عصیانگرانه مییافتند، به این خاطر بود که عصبیت و هیجانات طبقاتی و مردمان حاشیه ناشی از »نادیده گرفته شدن«و »روایت نشدن«بر ذهنیت و روان گروههای معترض سیطره پیدا میکرد و این فضای هیجانی جا را بر بروز و ظهور یک عقلانیت انتقادی و اعتراضی تنگ میکرد و اجازه سوءاستفاده اشرار و گروههای سودجو اعم از منافقین یا ماموران سفارتخانههای خارجی را میداد.
رسانهها عمدتاً از دو طریق به این فرایند و گسست دامن میزنند؛ یکی»تن ندادن به حق برابر روایت گروههای مختلف اجتماعی« و دیگری »ابژهسازی از گروههای “دیگر” در برابر گروه “خودی”«. در صورت نخست – که میتوان آن را»روایتگری نابرابر به لحاظ کمی« هم نامید – رسانهها همواره عاری از روایت گروههایی هستند که منافع مستقیمی به صاحبان، سیاستگذاران و دستاندرکاران آن رسانهها میرسانند و از آنجا که رسانهها به مثابه عناصر و ابزارهای مهم صنعت اطلاعات، همواره به ارزش و منفعت مبادلهای و حسابگرانه خود پایبندند، ضرورتی برای روایت عناصری که »سودمند نیستند«، ندارند. در این راستا ما گروه های متعددی را میبینیم که فرض آنها این است که باید به طور برابر در امکانات، سرمایهها، نهادهای قدرت، مدیریت و روایت سهیم باشند، ولی به طور عینی و واقعی بخش زیادی از آنها از این حوزهها بیرون مانده و علیرغم وجود قابلیتهایشان (چه در مدیریت، چه در روایتشدن)، عملاً سرکوب و حذف میشوند. اما در شکل دوم که مبتنی بر ابژهسازی »دیگری« بر اساس کلیشههای رایج و عموماً کاذب است، مکانیسم حذف، طرد و سرکوب به شکل پیچیدهتری دنبال میشود. در اینجا ما با »میزان« روایت مواجه نیستیم، بلکه با»کیفیت« روایت مواجهایم. در این روند دوم، اتفاقاً بخشی از آن گروههای »دیگریشده« در رسانهها روایت میشوند، اما شیوهی روایت و بازنمایی رسانهای گروههای طردشدهی و دیگریشده به طور عمده یک روایت از امری «حاشیهای» و «فرعی» است که برای شکل دادن و اصالت بخشیدن به امر «اصلی» و «محوریِ» روایت، مورد استفاده (سواستفاده) قرار میگیرند! همچنین از سوی دیگر، خود روایت آن امر حاشیهای، عموماً با کلیشهسازی از »دیگری« همراه بوده و در نتیجه اشخاص روایت شده خود را به عنوان ابژه یا »چیزی« مییابند که در برابر»منِ« روایت کننده از اصالت حداقلی برخوردارند! درک این نکته برای روشن شدن عصبیت و هیجانات گروههای در حاشیه مانده فوقالعاده اهمیت دارد.
بگذارید به طور عینیتری به این مسئله نگاه کنیم؛ در بسیاری از محصولات رسانهای کشور ما (اعم از گزارشهای رسانهای یا فیلمهای سینمایی و…) شرط دراماتیزه شدن شخصیتهای اصلی و سوژههای »اصلی« (مرکزی)، شکل دادن و ایجاد تعارضها و تقابلهایی است که بار درام را به دوش بکشند و قصهها و متن را جذاب و گیرا کنند. در این راستا ما با روایت یک امر یا عنصر یا شخصیت»مرکزی« مواجهایم که در تقابل با امر، عنصر و شخصیتی »حاشیهای« و »پیرامونی« پیش میرود؛ بدین نحو، گویی از پیش تعیین شده است که نه تنها در متن یک اثر خلاقانه رسانهای/ هنری بلکه در متن واقعیت هم فلان عنصر یا شخصیت یا حتی طبقه همواره »اصلی« و بهمان عنصر یا شخصیت یا طبقه همواره امری »فرعی« است! این نابرابری روایی عنصر فرعی را از همان آغاز به مثابه امری »دیگر« و »طرد شده« معرفی میکند، تا عنصر و امر »اصلی« به لحاظ دراماتیک مورد توجه قرار بگیرد. این شکل از روایت »دیگران« در آثار رسانهای/مستند/سینمایی را که به غیریت هر چه بیشتر »ما« و »آنها« منجر میشود، میتوان با عنوان »روایتگری نابرابر به لحاظ کیفی« نامگذاری کرد.
از سوی دیگر با این وجه از نابرابری روایی (کیفی) آنچه عملاً در روایت گروه فرعی و حاشیهای رخ میدهد، نوعی خوانش امر دیگر بر مبنای آگاهی ناقص و کاذبی (ایدئولوژی) است که آن گروه را به صورت یک »ابژهی کلیشهای« در حیات اجتماعی صورتبندی میکند و مثلا کلیت متکثر زندگی شهرستانیها، اقوام، اقلیتهای دینی و مذهبی، حاشیهنشینها و… را به یک یا چند ویژگی جزئی، سطحی و دمدستی تقلیل میدهد. گزارشهای رسانهای و فیلمهای سینمایی متعدد ما پر از این کلیشههای رنگ و رو رفتهای هستند که مثلاً »بلوچها« را به عنوان»یک مشت قاچاقچی«، »ترکها« را به عنوان»یک مشت آدم فاقد آگاهی و متعصب«، »کردها« را به عنوان »یک مشت سبیلکلفتِ خشن«، »مذهبیها و سنتگراها« را به عنوان »یک مشت بیفکر و بیسواد»، کلیت معترضان را به عنوان«به مشتی اشرار و آشوبگر« و… ابژهسازی میکند. در حقیقت این فرایند چیزی نیست جز تقلیل جمعیت زیادی از انسانهای زنده، پرشور و پر از وجوه هستیشناختی و اجتماعی که هر کدامشان به نوبه خود جهانی منحصر به فردند، به مشتی »ابژه« _ شما بخوانید »چیز« _ که در یک رابطه کالاییشده بر مبنای عقلانیت ابزاری و منفعتطلبانه در معرض شناخت منِ»سوژه« قرار گرفتهاند و با انواع ارزشگذاریها و قضاوتها رسمیت یافته منِ سوژه تعین و تشخص مییابند. آن هم نه با معیارهایی عقلانی و جهانشمول، بلکه صرفا با معیارهای منفعتطلبانه و انحصارطلبانه»من«!به گزارش آرازآذربایجان به نقل از مهر ، به نظر میرسد که این موقعیت گروتسکوار، که نه میشود به آن نخندید، و نه میشود بر آن زار نگریست، ناشی از یک غفلت تاریخی از خود و جایگاه اصلی خویشتن است. رسانههای خبری/ هنری ایران که امروز دچار یک بازی مضحک-تراژیک شدهاند، شدیداً از فقدان خودآگاهی انتقادی نسبت به موقعیت خویشتن و متناظر با آن آگاهی از خودهای دیگر اطرافشان رنج میبرند؛ اینها مطلقا نمیتوانند موقعیت خود را بشناسند، زیرا ناتوان از شناخت موقعیت کسانی هستند که در زندگی عادی و طبیعیشان مطلقاً به رسانهها و به روایتگری و گزارشگری و مستندسازی و فیلمسازی و… نیازی ندارند؛ همان کسانی که اتفاقا این رسانه و مستندسازی و سینما است که تنها امکانش برای اصالتیافتن، ارتقاء و داشتن موجودیت معنادار، در گروی بازگشت واقعی به روایت واقعنمایانه – و نه آبکی و منفعتطلبانه – از همان کسان است.
Arazazarbaiijan.farhangi@gmail.com
نوشته شده توسط admin در شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۸ ساعت ۲:۳۹ ب.ظ