رئالیسم آرمانگرایانه سعدی
حسین فراستخواه
گروه فرهنگی: ایده »آرمانشهر واقعگرایانه« (Realistic Utopia) را جان راولز مطرح کرد. به عقیده او فلسفه سیاسی (به عنوان یک نظام فکری) زمانی که بتواند دایره امکان عمل سیاسی را بگستراند و رابطه مردم را با وضعیت سیاسی و اجتماعیشان بهبود ببخشد، یک فلسفه سیاسی رئالیستی، و در عین حال، آرمانگرایانه است. اما آرمانشهر واقعگرایانه فقط در حوزه سیاست نیست. در حوزه اخلاق و روابط انسانها هم معنی دارد. جست و جوی رئالیستی جهانی بهتر چیز بی معنایی نیست. مردم اگر چشم در ماه یوتوپیا بدوزند و محدودیتهای واقعیت به کلی در نقطه کورشان مخفی بماند چندان زمینهای نخواهند یافت برای عمل امروز. دستشان از معامله کوتاه میماند تا فردایی که شاید واقعیتهای اجتماعی و فرهنگی، امکانات تازهای پیش پا پهن کند. تا آن زمان باید آرزومندانه سرپا ایستاد و تماشا کرد. از طرفی هم اگر مردم خیره و مستحیل در گودال واقعیت بمانند و همت به صیادی از دریاهای بی کرانه نورزند، چنتهشان برای اصلاح و گشودن فضاهای جدید در سیاست و فرهنگ خالی میماند. همان که هست را توجیه میکنند و به همان خرسند میشوند. وضعیت آنها آبستن امر نو نمیشود و اندک اندک تودهای ناتوان و عقیم بر جای اجتماعی زنده و زاینده مینشیند. پس »رئالیسم آرمانگرایانه« (به معنای کوشش در برقراری توازنی میان واقع گرایی و آرمان خواهی) گویا پیشنهاد چندان بی حاصلی هم نیست.
البته که مقایسه سعدی با مثلا راولز یا اندیشه سیاسی و فلسفه اخلاق جدید تحمیل بی مزهای خواهد بود. معلوم است که سعدی فیلسوف سیاسی نبود، فیلسوف اخلاق هم نبود؛ اما از سعدی (به عنوان یکی از ذخایر غنی فرهنگی ایرانیان) میتوانیم شواهدی بجوییم برای تامل در فضای اندیشه و عمل امروز خودمان. یعنی پس از لذت بردن از ادبیات، ببینیم آیا سعدی (که ذکر جمیلش در افواه عوام افتاده است وصیت سخنش در بسیط زمین رفته و قصب الجیب حدیثش که همچون شکر میخورند و رقعه منشآتش که چون کاغذ زر میبرند) حرفی هم برای وضع و حال امروز ما دارد؟ آیا »زمینه« یک چنین نگاهی در ذهن فرهنگی ما سابقه دارد یا نه؟ آن شکل از نظریه پردازی سیاسی و اجتماعی یا اخلاقی را نمیتوان از سخن سعدی به زور بیرون کشید. الا شاید بتوانیم از »نگاه« سعدی به دنیا چیزکی استشمام کنیم. بفهمیم که او هم احتمالا وضعیتی آرمانی را میجست، اما در عین حال واقعیتها را به ریش نمیگرفت. میدانست که کار پادشاه زنجیر کردن و چشم درآوردن و تیغ زدن است، اما دل پادشاهان سعدی به سخنی یا لبخندی (از وزیر یا رعیت) به هم بر میآمد و آب در دیده میگردید و چنین میشد که میگفت: »هلاک من اولیتر است از خون بی گناهی ریختن.« خطاب به سلطان میگوید: »تو را تحمل امثال ما بباید کرد«؛ این آرمان گرایی واقع بینانه سعدی ست. اینکه میگوید: »بنیاد ظلم در جهان اول اندکی بوده است، هر که آمد بر او مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده.« این رئالیسم است، منتها آن سوی دیگر سخن را هم باید خواند که چنین سخنی لابد از میل به جهانی آرمانی پدید میآید که بنیاد ظلم در آن اندک اندک ریشه کن شود.
یا در جایی دیگر: صلح با دشمن یک آرمان است. تحسین کردن کسی که عیب ما میکند خلق و خویی آرمانی است. شیرین کردن دهان کسی که کام ما را تلخ کرده آرمانی ست. اما »صلح با دشمن اگر خواهی« واقع بینانه ترین راهش این است که اگر»تو را در قفا عیب کند در نظرش تحسین کن« و»سخنش تلخ نخواهی دهنش شیرین کن«. این همان رئالیسم آرمانگرایانه سعدی ست. کوشش برای رسیدن به توازنی میان اضداد. سعدی دنیا را با تمام تضادها و تناقضهایی که دارد تصویر کرده است. زیبایی هم آغوش زشتی و غم قرین شادی. تصویر خیالی دنیا در سخن سعدی روبه روی تصویر واقعی آن گذاشته شده است. واقعیت را با تماشای آن خیال بهتر باید زندگی کرد. با امید به تحقق آن خیال باید تنگ و تاریک واقعیتها را تحمل کرد و با استفاده از امکانات همان واقعیتها به صحرای فراخ و روشن جهانی آرمانی (جهانی که هنوز نیست) نقب زد.
در جهان آرمانی سعدی ست که درویشی مجرد به سلطان نهیب میزند که: »بدان! که ملوک از بهر پاس رعیت اند، نه رعیت از بهر طاعت ملوک.«و در پاسخ به سلطان که از درویش میخواهد از او چیزی بطلبد و تمنایی بکند، میگوید:»آن همی خواهم که دگرباره زحمت من ندهی.« سعدی واقعیتی آرمانی را در اینجا مطالبه میکند: پادشاهی که مردم را به زحمت نیندازد و پاسدار جان و مال و عزتشان باشد، و مردمی که ضعف و نداری سبب نشود کاسه لیس و اطاعت گوی پادشاه شوند. در جهان آرمانی سعدی، »رسم سوال« (گدایی) از جهان برمی خیزد. خواهنده مغربی در صف بزازان حلب میگوید: »ای خداوندان نعمت، اگر شما را انصاف بودی و ما را قناعت، رسم سوال از جهان برخاستی.«
واقعیت جوامع ما چنین است که خداوندان نعمت انصاف ندارند و وضیعان قناعت نمیکنند و پدیده زشت و دل آزار اجتماعی فقر زاده میشود، با خود گدایی میآورد، و زشتیهای دیگر. جامعهای که انصاف و قناعت (نه به عنوان فضیلتهایی اخلاقی بلکه به عنوان مهارت زندگی) در آن رایج باشد، دیگر نیازمند خیریه و صدقه نخواهد بود، و این جامعهای آرمانی ست.
سعدی بیشتر به عنوان شاعری واقع گرا شناخته شده است؛ آرمان خواهی او چندان به نظر نیامده. شاید چون آرمان خواهی سعدی از نوع انقلابی نیست. شاید چون هرگز نخواسته عالم و آدمی دیگر بسازد و همواره در این خیال بوده که از همین خاک جهان دیگری میتوان ساخت. اما حساسیت او را نسبت به مسئله های فردی، اجتماعی و فرهنگی نمیتوان نادیده گرفت. زرین کوب عقیده دارد که سعدی تصویر انسان را آنچنان که هست توصیف کرده است همایون کاتوزیان او را گریزان از ایدئولوژیها میداند و اینکه او به جهان از زوایای مختلف نگاه کرده و برای همه راه و روشها ارزش قایل شده و اندیشه خود را به یک مکتب رسمی تقلیل نداده است.
زرین کوب، سعدی را پیشتازی در واقع_گرایی میبیند، و یوسفی به سخن گفتن او از فضایل عالی بشری در کنار اغراض و تمایلات پست اشخاص اشاره میکند. پزشکزاد هم طنز سعدی را میبیند که محملی ست برای انتقاد او از وضع موجود.
اجتناب از کمال گرایی بیهوده نیز از ویژگیهایی ست که کاتوزیان ذکر میکند. آری خلاصه سخن همین است که کمال گرایی سعدی، کمال گرایی بیهوده نیست، بلکه جست و جوی واقعگرایانه کمال است.
نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۹:۱۰ ق.ظ