دکتر حسابی آن گونه که بود

دکتر حسابی آن گونه که بود

علیرضا طالب زاده
گروه گزارش: تقصیرها را بیشتر گردن فرزندش می اندازند. مخصوصا از زمانی که داستان ها، خاطرات و اظهارات فاضلانه او درباره پدرش به مدد ظهور شبکه های اجتماعی و همه گیر شدن فضای سایبری در دهه اخیر به همه جا رسید. ایرج با ظاهری آکادمیک، روشنفکرانه و با اعتماد به نفسی بالا شروع کننده این بازی خطرناک بود.
او به مدد استعداد ذاتی در حد یک سخنران حرفه ای که می توانست به خوبی ازحرکات دست ها و سر استفاده کرده و روی مخاطب تاثیرگذار باشد ظاهر شد و موفق شد در برهه ای از زمان به کمک رسانه های کشور اطلاعاتی را-درست یا مبالغه آمیز- به جامعه ایران که مدام دنبال قهرمان و نابغه بود تزریق کرده و از دکتر حسابی یک اسطوره بسازد و او را تا عرش بالا ببرد. ایرج آن چنان حق به جانب و حرفه ای و حتی مستندگونه صحبت می کرد و می نوشت که برای هیچ کس کوچکترین شک و تردیدی در صحت گفتار و نوشتارش نمی ماند که دکتر حسابی همان است که ما می شناسیم. ایرج تا آنجا پیش رفت که این اواخر برای پدرش جملات قصار اختراع کرده بود. آیا او واقعا حق فرزندی را به شایستگی به جا آورده بود یا زحمات پدر را بر باد داده بود و کاری کرده بود که تن آن مرحوم در قبر به خود بلرزد؟انکار نمی توان کرد که دکتر حسابی منشا خدمات ارزنده ای به وطن خود بوده است. حالا چه بدون سوگیری و منصفانه و چه از روی تعصب و چه به کمک رسانه ملی و تهیه و پخش زندگی نامه تفصیلی او و هنرنمایی ایرج و چه به مدد خلاقیت های ایرج جایگاه علمی و اجتماعی دکتر حسابی در جامعه ایرانی تثبیت شده بود و کمتر کسی این جایگاه را زیر سؤال می برد.
دکتر حسابی به مرتبه ای از شهرت و اعتبار در ایران رسیده بود که خیلیها آرزویش را داشتند: تصویر او را در کتاب های درسی در کنار مادر ترزا، ادیسون و ابوعلی سینا چاپ می کردند، به نام او تمبر منتشر می کردند، موزه و بنیاد و وب سایت به نامش ثبت می کردند و صدها مدرسه، موسسه و مراکز علمی در کشور به اسم او نامگذاری می کردند. اما یک بازی نمی تواند تا ابد ادامه داشته باشد. ایرج باید باهوش تر از اینها می بود و این را می فهمید که باید در جایی بازی را متوقف کند چرا که داشت می باخت. ویکیپیدیا هم وارد این بازی شده بود که دیگر نمی شد حریفش شد. ارجاعات و آدرس های ایرج داشت درست از آب در نمی آمد، او کم می آورد و دستش داشت یواش یواش رو می شد اما دست بردار نبود. ایرج شاید خودش هم قلبا و عقلا به درستی داستان هایی که ساخته بود ایمان آورده بود و شاید هم زمینه و فضا را مساعد تشخیص داده بود. اما دیگر داشت خیلی زیاده وری می کرد و متهم به جعل و افسانه سازی درباره پدرش می شد و به زبان عامه داشت شورش را درمی آورد.
حتی داشت به شعور مخاطب هم توهین می کرد. کتاب »استاد عشق« او را باید با دقت خواند و روی مصاحبه هایش با صدا وسیما زوم کرد تا متوجه پاره ای از مسایل شد. او کاری کرد که صدای شاگردان و دانشمندان هم عصر آن یار سفرکرده و آنهایی که با او حشرونشری داشتند و معمولا به این مسایل وارد نمی شوند را نیز درآورد. و حتی کار به جایی رسید که ایرج را به القابی مانند شارلاتان علمی، جاعل، دروغگو، افسانه پرداز و فرصت طلب مفتخر کردند. فرهاد کاشانی دوست قدیمی ایرج در نامه ای به او در وبلاگش با دروغگو خطاب کردن او نوشت:»احساس می کنم که این بدهکاری را به مردم ایران دارم که حقیقیت را به آنها بگویم.«
دکتر رضا منصوری، فیزیکدان ایرانی در قسمتی از مصاحبه اش با عنوان »سوء تفاهمی به نام علم« که در شماره ۷۰ مجله »شهروند امروز« (۱۳۸۷، ص ۹۸) چاپ شده می گوید:
»بله نمونه اش پدیده دکتر حسابی و رویدادهای اطراف اوست. او البته که به کشور خدمت کرد. حسابی سناتور انتصابی شاه بود و در سال های نخست پس از انقلاب صحبت کردن درباره او در حد کفر بود اما اکنون می بینیم که به بت تمام کشور تبدیل شده است. در همان دوره دو نفر دیگر بودند: دکتر خمسوی که واقعا فیزیک دان درجه یکی بود و حسابی و دیگران به قدری آزارش دادند که در خانه اش گوشه گیر شد و از فیزیک و فیزیک دان بیزار بود. به قدری تلخ بود که چهار سال پیش حتی در مراسم بزرگداشت خودش هم شرکت نکرد. دیگری دکتر غفاری هم که اکنون ۱۰۱ ساله و بازنشسته ناسا است و در آمریکا زندگی می کند. غفاری با لویی دوبروی، اینشتین و اپنهایمر کار کرده و از بنیانگذاران ناسا است و احتمالا شما اسمش را هم نشنیده اید.
زمانی به ایران آمد، در دانشگاه تهران تحمل اش نکردند و بی هیچ نتیجه ای دست خالی بازگشت. [چرا؟] این باز می گردد به همان اجتماع علمی که ما نداریم تا نسبت به این مسایل واکنش نشان دهد و در نتیجه سیاسیون کشور آمده اند و جای دانشمندان نشسته اند و دانشگاهیان هم اشتباهات فاحش می کنند. یعنی وقتی رییس جمهور یا وزیر علوم می گوید فلانی دانشمند خوبی بوده، فیزیک دانان باید سکوت کنند و نگویند که از حل یک معادله ساده عاجز بوده است.«
این دانشمند همچنین در مصاحبه ای دیگر (درباره دکتر حسابی، بزرگنمایی شده است، عصر ایران، ۱۳۹۱) می گوید: »کتر حسابی هیچ نظریه ای در علم فیزیک نداشتند و اصلاً خود او هم تا آخرین روزهای زندگی اش، که ما با او مرتباً در تماس بودیم، در این باره هیچ ادعایی نداشت. این چیزی که به عنوان “نظریه دکتر حسابی درباره ماده” مطرح شده، ادعای پسر اوست.« »من تا سندی نبینم، این حرفها را باور نمی کنم. من هر حرفی بخصوص از پسر دکتر حسابی بشنوم، فرضم بر نادرست بودن آن حرف است! از بس که ایشان در این زمینه غلو کرده است! من با خانواده دکتر حسابی حشر و نشر داشتم و خیلی هم به آنها کمک کردم.«
»من در دهه ۶۰ کمک کردم تا دستگاه شیردوشی که دکتر حسابی ساخته است، مورد توجه دانشگاهها واقع شود. بعد از آن هم تا مدتی به آقای ایرج حسابی کمک کردم تا کارهای تجاری اش را پیش ببرد. اما پس از مدتی متوجه شدم ایشان راه دیگری دارد می رود و به همین دلیل دیگر به او کمکی نکردم.«در این مقال قصد قضاوت و مقابله کردن طرفین و اینکه حق به جانب کیست را نداریم چرا که گشت و گذار در لابلای بحث ها، مصاحبه ها و نقل قول ها در فضای مجازی می تواند دیدگاه و قضاوت لازم را درباره مقام علمی او به هر کس بدهد.
اما هر چه که باشد یک چیز را نمی شود نادیده گرفت که دکتر حسابی در بیرون از ایران و در سطح بین المللی از شهرت و اعتبار چندانی برخوردار نیست. در دایره المعارف هایی مانند اینکارتا و بریتانیکا کمتر اثری از نام دکتر حسابی را می یابیم و در عوض به اسامی مانند پروفسور علی جوان، دکتر غفاری، دکتر مجید سمیعی و دیگر دانشمندان ونخبه های ایرانی بر می خوریم. شاید بهتر باشد دکتر حسابی را اینشتین ایرانی یا ادیسون ایرانی بنامیم چرا که در ایران تقریبا همه اسم او را شنیده اند.
هر چه باشد در اینکه در زمانی نه چندان دور دکتر حسابی به نوعی به بت علمی کشور تبدیل شده بود و حتی زیر سوال بردن جایگاه علمی و خدمات او گناهی نابخشودنی محسوب می شد حرفی نیست اما سوال مهم تر این است که آیا دکتر حسابی در حد و اندازه هایی بود که به این صورت تصویری اغراق شده از او بدهیم؟ آیا دست هایی در کار بوده است یا از خوش شانسی دکتر بوده است.

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۵:۰۳ ق.ظ

دیدگاه


× دو = 14