دکترین شاه عباس درخلیج فارس

دکترین شاه عباس درخلیج فارس

قسمت چهار
یعقوب تابش(فراشیانی)
گروه تاریخ : او معتقد بود چنین نجیب زاده ای منافع پادشاه اسپانیا را بهتر حفظ می کند .بنابراین دن گارسیا دسیلوا فیگوئرا از خاندان سرشناس فریا) به ایران رهسپار شد. او در رمضان یا شوال ۱۰۲۳ هـ ق/اکتبر ۱۶۱۴ م به گوا رسید. اگرچه در رگ های این نجیب زاده تا اندازه ای خون پرتغالی جریان داشت، مقامات پرتغالی گوا که در باطن از حکومت اسپانیا ناراضی بودند مدت سه سال او را معطل کردند تا اینکه سرانجام در ربیع الاول ۱۰۲۶هـ ق/فوریه ۱۶۱۷م به سوی هرموز حرکت کرد.. از همین رفتار پرتغالی ها با سفیر دربار اسپانیا آشکار است که آن ها از دولت اسپانیا حساب نمی بردند. بنابراین چگونه می توان انتظار داشت بخشنامه های این دولت را در مورد رفتار مناسب با اتباع ایران اجرا کنند.
معطلی سفیر اسپانیا در گوا باعث شد قبل از رسیدن او، انگلیسی ها، شاه ایران را به بستن قرارداد تجاری راضی کنند . فیگوئرا عاقبت در تابستان ۱۰۲۸ هـ ق/۱۶۱۹ م به حضور شاه عباس رسید .. وی برای جلب خوشنودی شاه هدایای گران بهایی به او تقدیم کرد. این هدایا عبارت بود از سیصد بار شتر فلفل، ظرف های طلا، نقره، بلور و جواهر قیمتی؛ برای نمونه در جعبه ای شصت زنجیر گوناگون آراسته به زمرّد و الماس و انواع جواهر قرار داشت که شصت جوان آن را حمل می کردند. افزون بر این، ابزار و آلات جنگی و لباس های فاخر، حتی ابزار نجاری و آهنگری برای شاه عباس آورده بود، زیرا پادشاه اسپانیا می دانست شاه عباس هنگام فراغت به این گونه کارها می پردازد. حاملین این هدایا بیشتر از پانصد نفر بودند .سفیر اسپانیا توانست با این هدایا دل پادشاه زیرک ایران را به دست آورد. شاه عباس با شگردهای ویژه ای که در مذاکرات سیاسی داشت سفیر اسپانیا را بازی می داد. مدتی او را دست به سر کرد تا نتیجه ی جنگ ایران و عثمانی مشخص شود. پس از پایان جنگ، چون با عثمانی صلح کرد نمی خواست تعهدی علیه این دولت بسپارد . در بیشتر دیدارهایی که بین شاه و سفیر اسپانیا صورت گرفت، شاه عباس از پرداختن به مطلب اصلی طفره می رفت و با وی از هر دری جز مسایل سیاسی سخن می گفت. در یکی از این دیدارها سفیر درباره ی تصرف بحرین و قلعه ی بندر گمبرون شکایت کرد ولی شاه بی آنکه از تصرف گمبرون سخنی به میان آورد پاسخ داد که جزایر بحرین را ما از امیر هرموز که از گذشته ی دور تحت الحمایه و باجگزار ایران بوده است، گرفته ایم و این امر ارتباطی به پرتغالی ها که رعایای پادشاه اسپانیا هستند ندارد و دولت اسپانیا حقی بر جزایر بحرین ندارد. سپس سفیر را ترک کرد و تنها گذاشت .شاه عباس چون از نبرد با عثمانی فارغ شد برای استراحت به فرح آباد رفت. در این روزها نامه ای از پادشاه اسپانیا به فیگوئرا رسید که مضمون آن چنین بود: رابرت شرلی، سفیر شاه عباس به دربار اسپانیا، پیشنهاد کرده است که اگر دولت اسپانیا چند کشتی جنگی به دهانه ی دریای سرخ بفرستد تا راه تجارت هندوستان را بر عربستان و مصر و دیگر تصرفات عثمانی ببندد، او از شاه ایران درخواست خواهد کرد که در امور تجاری و سیاسی با کارگزاران پرتغالیِ اسپانیا بیشتر همکاری کند و شاید بتواند شاه را به باز دادن بندر گمبرون راضی کند. البته پادشاه اسپانیا توقع داشت جزایر بحرین نیز از شرایط قبول این پیشنهاد باشد ولی رابرت شرلی گفته است که در این خصوص دستور مذاکره ندارد. در هر حال چون پادشاه اسپانیا نمی تواند به گفته های رابرت شرلی اعتماد کند مایل است پر ملیکور درانژ، نماینده ی مقیم اسپانیا در ایران، با شاه عباس به طور مستقیم درباره ی پیشنهاد شرلی گفتگو کند و درستی آن را به دولت اسپانیا اطلاع دهد تا آن دولت بتواند با اطمینان خاطر قراردادی با رابرت شرلی ببندد. در ضمن در نامه گوشزد شده بود که دولت اسپانیا با پیشنهاد شرلی و فرستادن کشتی های جنگی به دریای سرخ موافق است. مشروط بر آنکه شاه دست کم گمبرون را به آن دولت بازگرداند. فیگوئرا این نامه را به فرح آباد رساند ولی شاه عباس پاسخ داد: چون با دولت عثمانی صلح کرده به کشتی های جنگی دولت اسپانیا نیازی ندارد و آنچه از پرتغالیان گرفته متعلق به ایران است و یک وجبِ آن را باز نخواهد داد .. شاه عباس دریافته بود که دولت اسپانیا تنها می خواهد امتیازات بازرگانی به دست آورد . و با امیدهای واهی شاه ایران را به بازدادن سرزمین های تصرف شده راضی کند، از این رو با قاطعیت درخواست های پادشاه اسپانیا را نپذیرفت.گفت و گوی فیگوئرا با شاه عباس در آخرین دیدارشان، سیاست شاه صفوی را در قبال اسپانیا و مسایل خلیج فارس به طور کامل روشن می سازد. در این دیدار شاه از سفیر خواست اگر درخواستی دارد بیان کند. سفیر یکی از درخواست هایش را چنین بیان می کند: شاه بر همسایگان خود یعنی پرتغالی ها جزیره ی هرموز به چشم دوستی بنگرد و از راهزنان دریایی مانند دریانوردان و بازرگانان انگلیسی که دشمن پرتغالی ها هستند طرفداری نکند. شاه کلام او را قطع کرد و گفت که اگر امروز دوستی من با پرتغالیان هرموز سست شده تقصیر خودشان است زیرا با مسلمانان بدرفتاری می کنند و از رفت و آمد مسلمانان به ایران جلوگیری می نمایند و ایشان را مجبور می سازد به دین عیسی درآیند؛ باید دست از این کارها بکشند و در کار اتباع انگلیس نیز مداخله نکنند. درباره ی جزیره ی بحرین و بندر گمبرون که سفیر تقاضای واگذاری مجدد آن ها به پرتغالی ها را داشت، شاه عباس گفت: جزایر بحرین را از امیر هرموز که تابع ایران است گرفته ایم و برای اسپانیا داد و ستد با ایران بسیار سودمندتر از داد و ستد با هرموز خواهد بود. اما درباره ی بندر گمبرون، این بندر در خاک ایران و خارج از قلمرو حکومت پرتغالی ها هرموز است. شاه سخنانش را با خرده گرفتن از فرنگیان، به ویژه اسپانیایی ها پایان داد که در جنگ با عثمانی هیچ کمکی به او نکردند.شاه به طعنه گفت: » در حالی که من ۳۶۶ قطعه از ترکان گرفته ام پادشاهان اروپایی حتی یک آغل بز نگرفته اند «.
در آخر شاه عباس به فیگوئرا قول داد یک فرستاده ی ایرانی او را تا اسپانیا همراهی کند و هدایایی به ارزش ۹۰۰۰ تومان با خود ببرد، ولی شاه به وعده هایش عمل نکرد، چون سفیر مجبور شد تنها و حتی بدون نامه ی دوستانه، اصفهان را ترک کند . هرچند ممکن است برخی به کاربردن چنین ادبیات و رفتاری را در عرف سیاسی امروز بی نزاکتی قلمداد کنند اما باید توجه داشت که کشورهای اروپایی به ویژه اسپانیا بیش از سه دهه به شاه وعده های توخالی داده و به هیچ یک از تعهداتشان عمل نکرده بودند، بنابراین در آغاز این بی نزاکتی از سوی آن ها ظاهر شده بود.
هنوز فیگوئرا به هرموز نرسیده بود که فرمانده پرتغالی هرموز نامه ای را که از فیلیپ سوم به تازگی رسیده بود برای او فرستاد. فیگوئرا این نامه را همراه نامه ای از خود به دربار شاه عباس فرستاد. پادشاه اسپانیا در این نامه بار دیگر خواسته بود شاه عباس، بحرین و گمبرون را به پرتغالی ها واگذارد و از نیت حمله به قشم و هرموز صرف نظر کند. در ضمن فیلیپ اشاره کرده بود که اگر ایران با پرتغالیان هرموز راه دوستی نپیماید، رشته ی دوستی خواهد گسست و در این صورت هرگاه پرتغالی ها اقدامی برخلاف دوستی کنند، دولت اسپانیا مسئول نخواهد بود. با شنیدن این مطلب آتش خشم شاه تندتر شد و چند بار به خدا و دین اسلام سوگند خورد که جزیره ی هرموز را با شمشیر از وجود پرتغالیان پاک خواهد ساخت و از خشم، نامه ی فیگوئرا را پاره کرد .حرکت سفیر از اصفهان در حقیقت به منزله ی قطع روابط ایران و اسپانیا بود، زیرا شاه عباس که در این زمان از جنگ با عثمانی فراغت یافته و با آن دولت صلح کرده بود و با شرکت هند شرقی انگلیس نیز روابط حسنه برقرار کرده و مسأله ی تجارت ابریشم ایران را حل کرده بود، افزون بر اینکه خود را نیازمند کمک پادشاه اسپانیا نمی دید، از پافشاری او در تصرف دوباره ی بحرین و بندر گمبرون خشمگین بود و می خواست در این زمان که از سوی مرزهای شرقی و غربی آسوده خاطر شده بود با بازپس گیری جزیره ی هرموز، دست پرتغالی ها و اسپانیایی ها را از آب های خلیج فارس کوتاه کند.در این بخش تلاش شده ضمن شرح کوتاهی . از تکاپوهای نظامی شاه عباس که با خلیج فارس و نواحی پیرامونی آن در پیوند است، اقدامات عملی وی که از اندیشه هایش سرچشمه می گرفت روشن تر شود. شاه عباس برای یکپارچه سازی سیاسی ایران توجه ویژه ای به جنوب ایران ( نواحی پیرامون خلیج فارس، دریای عمان و سواحل و جزایر جنوب ) داشت.
در سال ۱۰۰۳هـ ق/۱۵۹۴ م بر اثر نافرمانی هایی که از خاندان ذوالقدر سرزده بود این خاندان را که از آغاز صفویه اداره ی فارس را برعهده داشتند به وسیله ی سردار نامدارش الله وردی خان از حکومت فارس برداشت و فارس را به الله وردی خان سپرد .. شاه با فرستادن یکی از بزرگ ترین سردارانش به سوی جنوب، اهمیت این منطقه ی حیاتی را نمایاند. با این اقدام امنیت منطقه تضمین شد و زمینه های مناسبی برای بهره برداری از مسیر تجاری ایران مرکزی به خلیج فارس فراهم شد .. برای اینکه در داخل سرزمین فارس امنیت مسیر تجاری شیراز- هرموز به طور کامل تأمین گردد و تسلط همه سویه ی حکومت مرکزی بر این مسیر پراهمیت به دست آید، لازم بود کار امیران نیمه مستقل لارستان که از مدت ها پیش از تشکیل حکومت صفویه بر بخشی از سرزمین فارس و سواحل خلیج فارس حکومت داشتند، یکسره شود.
امرای لارستان در آغاز صفویه فرمان برداری خود را با فرستادن نمایندگانی به پیشگاه شاه اسماعیل اعلام کردند.. اما آن ها در امور داخلی مستقل بودند وتنها به فرستادن خراج سالیانه و فرمانبرداری ظاهری از دولت صفوی اکتفا می کردند. درسال ۹۹۸هـ ق/۱۵۸۹م که شاه عباس در شیراز بود، ابراهیم بیگ، حاکم لار شخصاً به حضور شاه نرسید و پیشکش هایش را به وسیله ی فرستادگانش به پیشگاه شاه عباس فرستاد. بنابر نوشته ی عالم آرای عباسی، شاه انتظار داشت حاکم لار به طور حضوری ادای اخلاص کند .افزون بر این، امیر لار و کارگزارانش با کارگزاران مالیاتی شاه عباس و بازرگانان و مسافران بدرفتاری می کردند (۱۰۳). شاه عباس که از جاه طلبی های امیر لار ناخشنود بود و نمی توانست او را برسر راه تجاری خلیج فارس تحمل کند، الله وردی خان را مأمور سرکوب او کرد. با فتح لارستان، سرزمین های ساحلی از جمله بندر لنگه و چند بندر دیگر که متعلق به امرای لارستان بود، بی واسطه زیر فرمانروایی شاه عباس قرار گرفت .از دیگر اقداماتی که برای امنیت مسیر تجاری شیراز- هرموز صورت گرفت، تسخیر دژی معروف به »جبرییل « بود. راهزنان و جنایتکاران ناحیه ی لار پس از دستبرد به اموال مردم در این دژ پناه می گرفتند. چون امیران لار توان نظامی برای رویارویی با آن ها را نداشتند، راهزنان پس از چپاول کاروان ها، به این دژ- که به سبب کوه بلندش، جبرییل نامیده می شد- عقب می نشستند. الله وردی خان که نمی خواست این دزدان در قلمرو او دست به شرارت بزنند دزدان را در قلعه محاصره کرده آنان را تارو مار کرد. با گشایش لار، نیروهای صفوی عملاً به سواحل خلیج فارس دسترسی پیدا کردند و توانستند توان خود را برای رویارویی با پرتغال ی ها بیازمایند و از نزدیک با وضعیت سیاسی و تجاری هرموز آشنا شوند تا در مراحل بعدی تسلط دولت ایران را بر راه های مشرف به خلیج فارس و سواحل و بنادر آن ممکن سازند.
هر چند فارس و مسیر تجاری آن، بدان سبب که پایتخت ایران ( اصفهان ) را به هرموز پیوند می داد، اهمیت داشت اما شاه عباس را از توجه به ولایات ساحلی دیگر باز نداشت. در این دوره خوزستان که در آن زمان »عربستان « خوانده می شد، نسبت به گذشته پیوند مستحکم تری با دولت صفوی یافته بود و فرمانروایان آن سرزمین فرمان بردار حکومت مرکزی شدند.
پس از سامان یافتن امور فارس، شاه عباس به سوی کرمان رفت و پس از گشودن آن، حاکمی از سوی خود در آن جا گماشت از اواخر سال ۱۰۰۴هـ ق/ نیمه ی سال ۱۵۹۶ م که حاکم کرمان به اجل طبیعی درگذشت شاه عباس حکومت کرمان را به گنجعلی خان زیگ واگذار کرد. تا پایان فرمانروایی شاه عباس، کرمان به دست با کفایت گنجعلی خان اداره می شد در سال های ۱۰۱۷ و ۱۰۱۸ هـ ق/۱۶۰۸ و ۱۶۰۹ م شاه عباس یکی از سردارانش را به سواحل دریای عمان که در گذشته در قلمرو صفوی بود و حکومت محلی آن خراجگزار صفویان بودند و در اوایل فرمانروایی شاه عباس حاکمان آن دیار سرکشی کرده بودند، فرستاد. بر اساس گزارش تاریخ عباسی، این لشکرکشی دلایل امنیتی و تجاری داشت. تجار از زیاده دستانی ها و ستم مأموران و تجاوز راهزنان همیشه شکایت داشتند و بدین سبب بنادر آن نواحی از آمد و شد بازرگانان تهی شده بود. سپاهیانِ شاه سرانجام اراده ی او را در آن سرزمین جاری ساختند

نوشته شده توسط admin در شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۶:۵۴ ق.ظ

دیدگاه


− شش = 1