دفاع مقدس در جان من بود…
علی رزم آرای
گروه فرهنگی: خانم زهرا کریم زادگان متولد ۱۳۴۸ شهرستان چالدران، مقیم ارومیه متأهل و خانه دار و از نویسندگان فعال امروزی است که تاکنون سه جلد از کتابهای داستانی وی در عرصه دفاع مقدس منتشر شده و امروزه از صاحب قلمان شناخت شده در استان آذربایجان غربی به شمار می رود و در اداره محافل ادبی و هنری استان هم حضوری چشمگیر دارد. گفتوگوی کوتاه ذیل با این بانوی نویسنده از سوی واحد آفرینش های حوزه هنری انجام گرفته است.
-لطفاً مختصری از حیات ادبی و حرفه ای_تان بگویید و روند و نوع نگارش آثار، سوابق و زمینه های فعالیت های حال حاضرتان و رزومه فعالیت های مرتبط
یادم هست سال ۷۹، صبح یک روز پاییزی برای اولین بار که به انتشارات تکوین در ارومیه رفتم تا در باره چاپ کتابم صحبت کنم، از پله ها که بالا می رفتم، پاهایم از هیجان می لرزید. سال ۸۰، پس از دوندگی¬های فراوان، بالاخره کتاب »اشک¬های بیصدا«، که داستان نیمه بلندی است چاپ شد و به دستم رسید.
سال ۸۷ یا ۸۸ بود که حوزه هنری دوباره کانون قصه نویسان را به راه انداخت. چند جلسه¬ای برگزار شده بود که من نیز کتابم را زیر بغل زده و به حوزه هنری رفتم. اگر بخواهم آن روز خاطرهانگیز را توصیف کنم باید ساعت¬ها در باره_اش بنویسم. همین قدر بگویم که بر خلاف انتظارم با محیطی ساده و صمیمی و آدم هایی بیآلایش روبرو شدم. بدون هیچ امکانات اداری و رفاهی. آقای دکتر ضیایی ریاست کانون را به عهده داشتند. مرحوم هومن قاسمی و چند تا از بچه¬ها بودند که از پایه¬ریزان کانون محسوب می_شوند. حالا که از پس سال¬ها به آن روزها و کارهایی که انجام شده نگاه می کنم، در مقام مقایسه آثار تولید شده و مقایسه عملکرد کانون باید بگویم آن قدم¬های ساده و بی پیرایه چنان محکم واستوار برداشته شد که امروز علاقمندان و نویسندگان نوقلم پایشان را جای محکمی میگذارند و مثل پیچک-های ظریفی گرد قامت استوارش می¬پیچند و به رشد و بالندگی می¬رسند و من که از همان روزهای نخستین حضورم در کانون به مقتضای نیازم، با آثار و تولیدات آن ارتباطی تنگاتنگ پیدا کردم. وقتی کار امروزم را با نخستین نوشته¬ام مقایسه می¬کنم فاصله¬ها را در می یابم. پارسال به اهتمام ستاد کنگره سرداران و ۱۲۰۰۰ شهید استان آذربایجان-غربی، دو کتاب از بنده زیر چاپ رفت. با عنوانهای »ساقه¬های استخوانی« (مجموعه داستان¬های کوتاه دفاع مقدس) و پرواز تا اوج( زندگی نامه داستانی طلبه خوشنویس، شهید رضا سنگی). کتابی نیز در مرحله چاپ است و زندگینامه شهدای هنرمند نیز در دست تألیف.
-از فعالیتهای فرهنگی – اجتماعیتان بگویید
از سال۱۳۸۹، عصر چهارشنبه¬ها مجری کانون شعر حوزه هنری استان در خدمت شاعرانم و از این کانون هم بیشتر در میان شاعران و نویسندگان شناخته شدم؛ عضو شورای نویسندگان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و در حال حاضر در سازمان بسیج هنرمندان، با عنوان مدیریت انجمن های استان مشغول خدمت هستم و این که هرجا نام ادب و ادبیات باشد، کریم-زادگان را می¬شود آن¬جا دید.
-چگونه است که یک زن به عنوان مؤلف می¬تواند در متن حوادثی ظاهراَ مردانه مانند جنگ و دفاع مقدس یا انقلاب و غیره قلم بدست گرفته و با صدای زنانه از عمق این حوادث و مختصات آن بگوید، اندیشه کند و بنویسد؟
در فرهنگ شرق، زن مکمل مرد است در تمام عرصه¬ها. زن ایرانی، در دفاع مقدس، نقش تعیین کننده¬ای داشته است. گام به گام با مردان پیش رفته.گاه میرزمد و گاه مینویسد. جای حیرت نیست. چرا که ذات دفاع مقدس وحدت بود و متعلق به جنس و جناح و گروه خاصی نبود. همه در آن سهیم بودند. هیچ منتقد و کارشناسی حتی غیر منصف، نمیتواند منکر نقش زن شود. زنان به دو گونه در ادبیات دفاع مقدس حضور داشته و نقشآفرینی کرده¬اند. یکی در جایگاه نویسنده و دیگری در جایگاه راوی. و البته بودهاند زنانی که هر دو نقش را عهده¬دار شده اند.
زن می¬تواند با ظرافت وجودیش، با تخیل قوی که دارد، با فضاسازی، همراه جزئیات و ظرایف به خاطرات مردان سمت وسویی کاملأ داستانی بدهد و اشیاء، بوها، صداها، رنگ¬ها، و هرچیز دم دستی را که دوروبر هست کارکردی معنادار ببخشد.
-نگاه شما به عنوان یک مؤلف و نه یک زن نسبت به قراردادهای انسانی و ارزشهای حاکم بر این قراردادها در امر نوشتن داستان_هایتان تا چه اندازه در شکلگیری مسیر داستانی این متون مؤثر بوده است.
در اوایل جنگ، یکی از عموزاده¬هایم به شهادت رسید. صاحب زن و یک فرزند پسر بود. من نوجوانی بودم که از نزدیک شاهد ظلم و رنج و مرارت هایی بودم که بر آن زن میشد.هر قطره اشکی که در سکوت محض بر چهره¬اش جاری میگشت زخمی بود بر پیکره من که بر جنس خودم روا دیده بودند. یکی از قراردادهایی انسانی نقض شده بود. من سالها دیدم و شنیدم. در بطن جنگ بزرگ شدم.هزاران اتفاق افتاد که هر کدام نقلی است جدا. این اتفاقات تمام شد اما تأثیر آن تا ابد باقی است. هر وقت قلم بر داشتم تا بنویسم، چهره¬های کدر شده، چشمان مغموم و معصوم، که بایستی تحت هر شرایطی هست تابع سنت باشند، بسوزند ودم بر نیاورند.جلو چشمانم مجسم شد و من بخاطر زخمی که بر دلم بود از آن سالها نوشتم. مسیر را آن زخمها معین کرد نه من .
-روایت یک موقعیت تمامأ مردانه در برخی از داستانهای شما قابل رؤیت است چگونه شما این موقعیت تمامأ مردانه را یک موقعیت انسانی دیدهاید تا یک موقعیت صرف مردانه؟
ابتدای عرایضم به این نقطه اشاره شد، وقتی یک تعدی و ظلمی صورت میپذیرد، جنسیت معنا ندارد. حکم حکم انسانی است. بحث عشق و محبت و دیگرگرایی است. دیگرگرایی یعنی اینکه من خودم را با دیگری و در دیگری میبینم. میبینیم که موقعیت صرف مردانه یا زنانه بخودی خود از بین میرود.
حس و تخیل زنانه شما در شکل دادن به روایت داستانی متن این داستانها تا چه اندازه نقش داشته است؟
هر چه دنیای ذهنی نویسنده از بعد مکان و زمان، تاریخ و جغرافیا، فلسفه و عرفان، فرهنگ و ادبیات و… وسیع باشد، غنی باشد، مطمئننا سرعت نوری که پرنده تخیل دارد، در مسیر پرواز به نکات خوب و زیبایی دست خواهد یافت. این پرواز ممکن نیست مگر اینکه دنیایی باشد و این دنیا وجود ندارد جز اینکه ابزاری برای ساخت داشته باشد و این ابزار ، مطالعه، همت، صبر و تلاش، استفاده از محضر بزرگان و … میباشد. حس و تخیل من در این کتاب هر چند در حیطه جنگ پرورش یافته و میطلبد که گاه خشونت بخرج دهد و یا با آن رویارویی داشته باشد اما یک زن هر چه قدر هم بخواهد توانمندیش را نشان دهد باز طبعتش ایجاب میکند که عین برگ گلی نیاز به مراقبت داشته باشد. کاراکترهای زن من پر از احساست پاک، حساس ظریف و شکننده هستند. من در وجود یک یک آنها نقش داشتهام . آنها منند و من آنهایم. فریاد مظلومیتشان از حنجره زخمی من به صدا در آمده. و هرگز خاموش نخواهد شد.
نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۰۲ مهر ۱۳۹۲ ساعت ۹:۲۴ ق.ظ