خشونت خانگی چیست و چه کسانی قربانی آن می‌شوند

خشونت خانگی چیست و چه کسانی قربانی آن می‌شوند

گروه اجتماعی:برخی زنان اگرخشونت فیزیکی را تجربه کنند، خودشان را قربانی خشونت می‌دانند. اما اگر خشونت روانی باشد گاهی حتی نمی‌دانند که قربانی خشونت هستند.
در کنار خشونت‌های رفتاری و گفتاری که هر کدام ازما ممکن است در سطح شهر با آنها مواجه شویم، عده‌ای هستند که حتی در محیط خانه هم از این پرخاشگری‌ها در امان نیستند و در اصطلاح دچار «خشونت خانگی» محسوب می‌شوند. اگرچه بخش زیادی از این خشونت‌های خانگی پنهان می‌مانند، اما ممکن است تنش‌های روحی کبودی‌ها و زخم‌ها بالاخره پرده از این اتفاق بردارند.
انواع خشونت‌هایی که تعریف شده شامل حال زنان ایرانی هم می‌شود؛ خشونت‌های فیزیکی روانی، جنسی و سایر خشونت‌های دیگر. اما مساله اینجاست که گاهی تعریف افراد هر جامعه با تعریفی که در سایر جوامع از خشونت وجود دارد فرق دارد به طوری که ما تحقیقی انجام دادیم و متوجه شدیم در بیشتر موارد، زنان ما اگر خشونت فیزیکی را تجربه کنند خودشان را قربانی خشونت می‌دانند اما اگر خشونت جنسی و روانی باشد گاهی حتی نمی‌دانند که قربانی خشونت هستند.تفاوتی در نوع فیزیکی خشونتی که علیه زنان صورت می‌گیرد، وجود ندارد اما درباره خشونت‌های روانی با توجه به نوع فرهنگ‌ تفاوت‌هایی وجود دارد مثلا این که در اینجا بیشتر شامل محدود کردن در رفت‌وآمد یا منع از انجام اقدامات گوناگون می‌شود ولی در کشورهای اروپایی که آزادی افراد بیشتر است به عنوان مثال در اختیار گرفتن منابع مالی زنان و خشونت اقتصادی علیه آنها را شامل می‌شود.
خشونت‌هایی که در محیط خانه انجام می‌شود به دلایلی مثل ترس و از دست رفتن آبرو پنهان می‌ماند. اگر با چنین مواردی مواجه بودیم می‌توانیم به این افراد کمک کنیم.قدم اول این است که شنونده خوبی باشیم و برای این افراد فضای امنی ایجاد کنیم که بتوانند مشکلاتشان را با ما در میان بگذارند و درددل کنند. این که زنان در بسیاری از موارد خشونت‌هایی که علیه آنها صورت می‌گیرد را پنهان می‌کنند صرفا به این دلیل نیست که آبروی همسرشان نرود بلکه به این دلیل است که مورد قضاوت قرار می‌گیرند مثلا به آنها گفته می‌شود بی‌عرضه هستند یا این که خودشان مقصرند. باید توجه داشته باشیم که اصلا نباید آنها را محکوم کرد، نباید قربانیان خشونت خانگی و همسرآزاری را مقصر شمرد و آنها را تحقیر کرد. آنها در این شرایط احساس شرم و شکست دارند و نباید این افکار و حالات را در آنها تشدید کنیم. باید با آنها همدلی و همراهی کرد. لازم است بدانیم شاید این حرف‌ زدن‌ها نتواند کار عملی زیادی برای قربانیان خشونت خانگی انجام دهد اما برای این افراد بسیار مهم است و می‌تواند به آنها روحیه و اعتماد از دست رفته‌شان را بازگرداند و باعث شود به مراکز درمانی، حمایتی و قضایی برای حل مشکلشان مراجعه کنند. ضمن این که اگر رفتارهای خشن تکرار شوند نشان می‌دهد که فرد پرخاشگر دچار اختلال روانی است و باید حتما از او بخواهند به متخصص مراجعه کند.
گاهی این افراد راضی نمی‌شوند از روانشناسان و روانپزشکان کمک بگیرند، در این صورت باید بهترین زمان را انتخاب کرد، آنها را متوجه رفتارشان کرد و از آنها خواست به متخصص مراجعه کنند. در چرخه خشونت، مرحله‌ای هست به نام عذرخواهی از قربانی، درست در این مرحله است که کسی که مورد خشونت واقع شده باید از همسرش بخواهد که برای تکرار نشدن چنین مواردی، از مشاور کمک بگیرد.اگر این شخص بعد از این که همسرش را مورد آزار قرار داد اصلا دچار عذاب وجدان نشد و به مرحله عذرخواهی نرسید یعنی شخصی است که همواره پرخاشگر است که یک مشکل جدی محسوب می‌شود. در این صورت باید از افرادی که روی او نفوذ دارند یا از نهادهای حمایتی کمک خواست تا از بروز اتفاقات ناگوار بعدی جلوگیری شود.در مواردی که خشونت‌های خیلی شدید فیزیکی صورت می‌گیرد مهمترین کاری که فرد باید انجام دهد این است که از خودش محافظت کند، اگر در آن لحظه فکر می‌کند اعتراض ممکن است فرد پرخاشگر را تهاجمی‌تر کند باید سکوت کند و بعد به فکر راه‌حل باشد، این موضوع بستگی به شخص و موقعیت دارد، باید دید بر اساس شناختی که از آن فرد وجود دارد او چه واکنشی خواهد داشت.
لازم است فردی که در معرض این آزارها قرار می‌گیرد برای خودش یک طرح ایمنی بریزد مثلا اگر فکر می‌کند در حضور بچه‌ها آسیب کمتری می‌بیند از آنها بخواهد که تنهایش نگذارند یا اگر احتمال می‌داد خشونت به فرزندان هم سرایت می‌کند، از آنها بخواهد در چنین مواقعی در اتاقشان بمانند. تا زمانی که این موضوع به صورت ریشه‌ای برطرف شود، باید به هر نحوی شده کاری کرد از تنش‌ها کمتر شود؛ اما فرد قربانی باید بداند این راه‌حل‌ها موقتی است و باید به فکر حل دائمی مشکل بود.متاسفانه حتی در باور بعضی از زن‌ها اینطور نقش بسته که مردانگی مترادف است با خشم و اعمال قدرت، این الگوها همان الگوهای خشونت است. اینکه در خانواده اجازه داده شود فرزند پسر نسبت به خواهر بزرگتر یا کوچکترش اعمال نفوذ داشته باشد و آنها را تحت کنترل بگیرد، این که به دخترانمان بگوییم هرچه شوهرت گفت تو نباید چیزی بگویی و باید بسوزی و بسازی، این که آموزش‌های لازم در زمینه‌های گوناگون فقط شامل پسرهای خانواده شود و دختران ناتوان و بی‌سواد و ناآگاه رشد کنند یا حتی این که با حمایت‌های بیش از اندازه بخواهیم دختران را از قدرت انتخاب و تصمیم‌گیری بازداریم، همه اینها می‌تواند در آینده به یک خانواده متشنج و سرشار از آسیب منجر شود. بهتر است کاهش خشونت را در تربیت فرزندانمان شروع کنیم و به این منظور لازم است باورهای غلطی که در بزرگسالان درباره خشونت خانگی وجود دارد از بین برود.
باورهای غلطی مانند این که گفته می‌شود زنان زیادی درگیر این موضوع نیستند، کتک زدن ناشی از عصبانیت لحظه‌ای است، خشونت خانگی فقط در طبقات پایین اجتماعی رواج دارد، خشونت خانگی نباید افشا شود و به خارج از خانه درز کند، کسی که خشونت می‌ورزد عادتی دارد که درمان نمی‌شود یا این که این درگیری‌ها بین زن و شوهر است و نباید دخالت کرد. نکته مهم این است که خشونت باید افشا شود و افشاگری درباره خشونت می‌تواند از تکرار آن کم کند.
ما تحقیقی داشتیم که نتایج آن نشان می‌داد تنها ۲۴ درصد زنان خودشان را قربانی خشونت می‌دانند در حالی که بر اساس آنچه ما آنها را قربانی خشونت می‌دانیم ۶۰ درصد شامل خشونت واقع می‌شدند. یعنی آنها حتی نمی‌دانستند رفتاری که با آنها می‌شود رفتار نادرست و خشونت‌آمیزی است. بنابراین ضروری به نظر می‌رسد که در این زمینه آگاه‌سازی شود.

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۴ ساعت ۴:۴۲ ق.ظ

دیدگاه


شش − = 5