خراب آباد روایت های داستانی در ادبیات داستانی ارومیه
علی رزم آرای
گروه فرهنگی : نویسنده این نوشتار در شماره روز گذشته آراز آذربایجان، نوشتاری را در موضوع شعر و اندیشه شعری در کلانشهرارومیه به قلم سپرده بود. به شکل طبیعی لازم می¬آمد که در کنار شعر و اندیشه شعری، به مقوله مهم روایت و روایت داستانی در این کلانشهرشهر نیز پرداخته شود. نوشتار زیر از این جهت به قلم سپرده شده است. ادبیات از آن گونه مقولهها است که به قول حافظ علی¬الرحمه با شش جهت انسان و حیات او سر و کار دارد. ادبیات ویران کنان میسازد بازهم به قول حافظ علی¬الرحمه خراب آباد یعنی خراب است چون آباد است و آباد است چون خراب است! این قاموس ادبیات و بلکه هنر است. زنده یاد اسماعیل شاهرودی این زمینه از ادبیات و هنر را درونی شعری کرده است به این مضمون: ویران ُسرایدن! شاید اگر ساختارگرایانهتر در موضوع ادبیات غور کنیم روشن و آشکار به نمود برسیم برای مثال ترکیب واژگانی بنافکنی؛ بنافکندن دو معنای متضاد و غریب را تؤامان با خود ظاهر میکند، بنافکندن یعنی پیریزی و اساسگذاری امری و در اصطلاح آباد و دایر کردن و دیگر این که بنافکندن یعنی از ریشه و اساس برانداختن و در اصطلاح ویران کردن! این مناسبترین زاویه دید برای وضع و نوع ادبیات است به هر شش جهت حیاتی و انسانی آن! پس میتوان استخراج کرد که ادبیات برقرار میکند تا ویران کند و ویران میکند تا برقرارکند! مثالی دیگر! نقل است که یکی از نزدیکان روان شاد دکتر غلامحسین ساعدی که از کودکی نزد او پرورش یافته است در شرح و تفضیل چگونه قلم زدن دکتر ساعدی به روایت دیدگاه دکتر ساعدی پیرامون امر نوشتن و اثرش و ازدیگر سو مخاطب و جامعه میپردازد و میگوید: دکتر میگفت این داستانی که من مینویسم تا وقتی که توی ذهن من است، تا آن موقع مال خودم است و به من تعلق دارد، ولی وقتی که میآید روی کاغذ دیگر مال خودم نیست، میشود مال مردم، یعنی دیگر به خودم هیچ تعلقی ندارد!
به تعبیری مرگ مؤلف! یعنی اثر مستقل از مؤلف است و وقتی منتشر شد تعلق به مخاطبین و خوانندگان خود دارد. همین یعنی یکی از جنبههای ویران کردن ادبیات به نفع اثر ! یعنی مؤلف ویران میشود، خرد و خراب میشود تا اثر خلق شود، آباد شود و ایجاد شود! ادبیات این دو ویژگی را تؤامان دارد و به کار میبندد و در همه انواع خود از داستانی تا نمایشی، از شعر تا داستان، ازرمان تا نقد، از پژوهش تا ترجمه همه و همه بیچون و چرا تعریف میکند و میشکند، میشکند و تعریف میکند! میسازد و ویران میکند، ویران میکند و میسازد! حال وصف ارومیه است و ادبیات داستانی آن. ارومیه از جهت روایت های داستانی خراب¬آباد است:
متأسفانه به عللی که غالبا ًریشه در تاریخ فرهنگ کلانشهرارومیه و منطقه آذربایجان¬غربی دارد، در این منطقه به مقوله ادبیات داستانی – در گستره عمر کم و بیش صد سال آن در کل ایران- کمتر پرداخته شدهاست. امروزه ادبیات داستانی به مثابه مغز ادبیات و فرهنگ یک کشور و یک ملت عمل میکند. ادبیات¬نمایشی (تئاتر و سینما)، موسیقی، نشر و انتشار، مطبوعات و ژورنالیسم، مطالعه و کتاب و… همه از ادبیات داستانی سیراب میشوند. هر قدر ادبیات داستانی یک جامعه انسانی از غنا، عمق و بازخورد بیشتری برخوردار باشد، حوزههای مربوط به آن مستقیم و یا غیر مستقیم غنا و عمق بیشتری پیدا خواهند کرد. لااقل از صد یا صد و پنجاه سال گذشته تاکنون دنیای اطراف ما( حداقل در ایران و کلانشهرارومیه) چنان تغییرات خواسته، ناخواسته و عجیب و غریبی به خود دیده که برای بازروایی و ثبت و تحلیل این تغییرات به نوع جدیدی از ادبیات نیازمند شدهایم. ما نیز به فراخور این تغییرات از بیخ و بن تغییر کردهایم. غرق شدن در شهرها و به وجود آمدن شهرهای بزرگ، تولید خلق و خوی شهری در نسلهای جدید ما، تغییر معیارهای مختلف عقلی، حسی، ذوقی وحتی فطری و معنوی و… باعث شدهاست که انواع فاخر و کلاسیک ادبی از شعر و غزل تا حماسه و تمثیل و… دیگر ظرف مناسبی برای بازروایی، ثبت و تحلیل ماوقع اطرافمان نباشد.
به این ترتیب انواع جدید ادبی که به شکل تام، پدیده شهری هستند، سربر میآورند. رمان، داستان کوتاه، مینیمال وهر قالب از این دست ،روایت زندگی شهری، اخلاق شهری، فکرشهری، ادبیاتی شهری هم میخواهد. اصلا ً برای ساختن و خلاقیت شهری با دغدغههای شهری و خلاء شهری باید به ادبیات شهری فکر کرد. حتی شعر امروز چه مدرن، چه نئومدرن، چه نئوکلاسیک، چه فرامدرن، چه اونگارد، چه شعر زبان و… همه و همه زیر سیطره بیامان روایت داستانی قرار دارند. به عبارتی ماده اصلی، زمینه اصلی و فکر اصلی را ادبیات داستانی میآفریند و ارائه میدهد. ادبیات داستانی محل اصلی تزریق اندیشه و چگونه اندیشیدن به مخاطب و خوانندهاست. در این میان شاید به مبحث ادبیات بومی یا ادبیات روستایی و… که ذیل انواع مختلف ادبیات داستانی طبقه بندی شدهاند، بر بخوریم که در این مورد منافاتی هم در اصل قضیه وجود ندارد. چرا که طبقه بندی انواع ادبی در ایران فقط یک نگاه تاریخی بوده و صرفا ً دارای برد تشخیص جایگاه فرهنگ جغرافیایی در آثار داستانی است. با این وجود، ادبیات شهری، رویکرد شهری هم میخواهد. فی الواقع ابزار و امکان بروز میخواهد. یعنی ساختارهای فرهنگی و هنری! این درست است که عصر مدرنیته با همه زمینههای خود به فردیت انسانی اولیت میدهد و آنگاه که این فرد انسانی هنرمند، ادیب و صاحب اندیشه نیز باشد، حضور و فکر او را علاوه بر فردیت او حائز اهمییت میداند. اما ارزش گذاری انسانیت درحیات انسانی امروز به عمق ساختارهای فرهنگی و هنری هر جامعه انسانی باز میگردد. تولید و پالایش هنری و فرهنگی هر قدر به دگرگونی زندگی انسان و اجتماع او بیشتر یاری برساند از ارزش والایی برخوردار میگردد. چرا؟ چون اگر از یک سو هم زمان و معاصرعمل میکند و با زمان امروز انسان سر و کار دارد ( و این بدون شناختن معنای زمان که هر سه وجه حال، گذشته و آینده در این معنا نهفته است، میسر نیست!) از سوی دیگر همه ابعاد وجودی او را از بدو پیدایش و خلقتش مورد پرسش و توضیح قرار میدهد.انسان امروز در تولید هنری و فرهنگی خود به تنهایی عمل نمیکند بلکه من جمعی بشریت هویت او را به عنوان نویسنده و شاعر و یا هنرمند و… میسازد و هم این من جمعی مخاطب اوست. این یعنی جمع اندیشی نه من اندیشی! اگر بپذیریم که جمع اندیشی تنها آینه شفاف و روشنی است که من فردی و جمعی انسان در آن رویت میشود،پس میتواند مورد پرسش و نقد قرارگیرد، پالایش شود، دگرگون شود، حتی مورد روایت واقع شود، پس فقدان این نهادها و روحیههای جمع اندیشانه به معنای جمود و عدم تحرک در گستره یک جامعه و اجتماع انسانی آن به شمار میآید. البته این فقدان صورتهای متفاوتی دارد یعنی فقط به معنای نیست و نبود تعریف نمیشود. نا کارآمدی و سترونی( نازآیی و عدم آفرینش فرهنگی و هنری) هم از صورتهای فقدان به شمار میآیند. روشن است که فقرادبیات داستانی در یک منطقه و جامعه انسانی حاکی از ضعف فرهنگی و فکر عمومی و تخصصی در آن، برای نوع زندگی کردن در دوران معاصر است. امروزه بیش از پیش خلاء یک ادبیات داستانی جریانمند در کلان¬شهرارومیه و استان آذربایجان غربی نمودار است که عواقب این خلاء از خلال فعالیتهای جمعی و جمع اندیشیهای ادبی رسمی و نیمه رسمی آن به شدت نمایان است.
نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۰۲ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۵:۲۰ ق.ظ