- آراز آذربایجان – روزنامه خبری آذربایجان غربی - http://www.araznews.ir -
جوانی آینه فرهنگ است کدر نشود
Posted By admin On اردیبهشت ۲۹, ۱۳۹۵ @ ۵:۱۴ ق.ظ In فرهنگ و هنر | No Comments
علی رزم آرای
گروه فرهنگی:فراغ از هر دغدغه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و به ویژه محور اصلی این صفحه یعنی فرهنگ، هنر و ادب و گاه تاریخ و نیز موضوعات و موضوعیت¬های بینارشته¬ای، پرداختن به موضوعات عمومی و نه چندان رسمی اما مهم و درخور توجه که بازهم هر چه کنیم رنگ دغدغه دارد، فراموش نمی¬شود.
برای مثال ساحت جوان و جوان منشی انسان که در اعوان و ابتدای عمر خود در مرحله عشق واقع شده است. نویسنده این نوشتار ( گردآورنده آن) پیش از نیز مستقیماً یا به شکل غیرمستقیم از ساحت جوان و از جوان¬منشیِ جوانان مطالبی به قلم سپرده است: ارومیه در سه اپیزود، اسلام دین جوانی، ارومیه و پارک¬های سیاه و سفید و دیگر زوایا و مرایا! نویسنده این نوشتار( گردآورنده آن) در نوشتاری تحت عنوان »دانستن پیران و توانستن جوانان« پیرامون موقعیت جوانان ارومیه چنین به قلم سپرده بود: دین ما اسلام دین جوانی است. دینی که آخرین مد و مدل در خداشناسی است. کشور ما ایران به پذیرش و خواستن این دین معنای تاریخی و معاصر یافته است. کشوری که با همه وجود جوان است.
جمعیت جوان و جوانانی پاک چون لوح جان که هرچه برایشان نقش زدهاند گرفته و رنگارنگ شدهاند. زمانی جوانان پاکی بودند که به مدد خدا و جوانی دینشان قامت به شهادت بستند و با همه نخبهگی و فرزانگی و همت به خون خود غلتیدند تا حق ناحق نشود و ظلم و تجاوز پاگیر ایران ما و آذربایجان ما نشود.
۸ سال دفاع مقدس و تحمل جنگ نابرابر از جنس جوان و جوان مردی. (همیشه این کلام ورد زبانم بوده که جوانان ایران توان رستم در زانوان خود دارند و اگر برخیزند و قامت به عمل بندند از پا نمیافتند.) جوانی که ۲۰ ساله بود اما فرمانده اطلاعات عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران شد. میگویند فرماندهان ارتش عراق به او فرمانده افسانهای جبهههای ایران لقب داده بودند.( شهید غلامحسین افشردی معروف به حسن باقری) اگر این قلم بخواهد میشود نامها ردیف کرد.از ارومیه و هر کجای ایران. مگر ارومیه چند مهدی باکری به خود دید یا حمید باکری یا … ارومیه، ارومیه! جوانان تو اصلاً هیچ شباهتی به روزگار ندارند. آنها منتظر منجی جوان خود هستند همان که هزاران سال است جوان مانده و جوان قیام خواهدکرد. نگارنده این سطور سالهاست که خواسته و یا نخواسته مهمان محفل جمعی یا فردی جوانان ارومیه بودهاست. مشت نمونه خروار. جوانانی که همه صورت و نمای ارومیه هستند و میشود از چشمان آنها ارومیه را خواند و فهمید. زمانی با صاحب چشمانی که رنگ ارومیه داشت در گوشه پارک ساحلی و زمانی در گوشه انجمن یا جمعی ادبی و زمانی غرق شده در همهمه شهر به شکل قدم زنان همراه بوده. یک یا چند جوان.
فرقش فقط عدد است نه چیز دیگر. زمانی در مجتمع فرهنگی ارومیه روح و جان سپرده به تمرین و اجرای نمایشی و دغدغه بازبینی و مجوز اجرا یا نه دغدغه محل تمرین و پلاتو و بلیط فروشی و کسب درآمدی مثلاً. پنج تا ده نفر! انجمنی ساختهاند که در آن خود را در آینه شعر و ادب ببینند و لذت ساعتی تنفس فکر و دل با چاشنی سیگار. کتابی رد و بدل میشود که من هم خواندهام شما نیز حالش را ببرید. هراز گاهی نمایشگاه از عکس،حجم (مجسمه سازی) نقاشی تا خوشنویسی و کتاب. بعد کل گذاشتن ( کل کل کردن) از حسرت جوانی و عمر بربادرفته تا میرسیم به خدمت نظام و دانشگاه.زمانی همسفر خیابان تا خانه در اتوبوس شهری. میگوید پدرم اصلاً فراموش کرده که اگر حالا به رنگ دنیا هستم از برکت خم رنگ رزی خود اوست که اسمش خانواده است، پدرم می¬گوید برو روی پاهای خودت بایست.
پارتی هم داشتم که ازقضا گردن کلفت هم بود اما از شلوغی دور بریهایش مجالی برای من نماند والا میدانم که میتوانست و میتواند. او هم چشمهایش رنگ ارومیه داشت اما حالا قصد کرده که رنگ چشمانش را با رنگی به رنگارنگی پایتخت عوض کند.
زمانی در تکاپوی کپی پست برای کار کلاسی و کنفرانس دانشگاه و استاد با او هم سخن. میگوید کدام میل و رغبت. کدام انگیزه، فقط نمره و مدرک، باقی در امان خدا. پایان نامه را هم سپردهام از بهترین نوعاش بروبچ کار کنند که هر که نان از عمل خویش خورد! زمانی هم در معروف آباد ارومیه ذیل نام حکیم عمر خیام. به قول خودش پی حوا میگردم که حوایش هم پی آدم! میگردد. خیام است و انواع و اقسام آدم و حوای جوان و خیلی جوان و دست آخر جوان دیروز و همین دیروز و…«اما این¬باربه واسطه تقویم ( روزجوان- ولادت حضرت علی اکبر(ع)) مختصری از حیات حضرت علی¬اکبر(ع)؛ تا ببینیم جوانان معاصر ما تا چه اندازه علی اکبرند:
»علی بن حسین (به عربی علی بن¬الحسین؛ ?? ۱۱شعبان ۳۶?? هجری قمری – ?? ۱۰محرم ۶۱?? هجری قمری) معروف به علیاکبر فرزند ارشد حسین بن علی و مادرش لیلا دختر ابی مره است.
او در حالی که ??۲۵ سال سن داشت اولین نفر از بنیهاشم بود که به میدان نبرد در واقعه کربلا رفت و کشته شد. بدن او هنگام مجروح شدنش توسط دشمن تکه تکه شد . پس از روز عاشورا سر بریده او به همراه سرهای شهدا به شام، مرکز خلافت یزید برده شد و در قبرستان بابالصغیر به خاک سپرده شد. از آنجایی که یزید با حضرت علیاکبر(ع) نسبت خویشاوندی داشت به او امان داد ولی او قبول نکرد و در پاسخ گفت: »قرابت با رسول خدا با ارزشتر است«. علیاکبر در مقابل چشمان پدرش نزدیک به ده مرتبه به میدان نبرد رفت و هر بار نزدیک به دو یا سه نفر را کشت. او در حالی که خسته و تشنه شده بود نزد پدرش بازگشت و در خواست آب کرد، در اینجا برخی میگویند حسین بن علی که خود تشنه بود زبانش را در دهان پسرش گذاشت و برخی دیگر میگویند پدرش به او گفت: »پسرم! ببین دهان من از دهان تو خشکتر است، اندکی پیکار کن که بهزودی از دست جدت رسول خدا سیراب خواهی شد« سپس او به میدان جنگ بازگشت. زمانی که به میدان برگشت مردی به نام مر بن سعد (به عربی: مُرَّ بن سَعد) یا مره بن منقذ عبدی (به عربی: مُرَّة بن مُنْقِذ عَبدى) از پشت به او ضربهای وارد کرد که باعث شد او از اسب به زمین بیفتد؛ حسین(ع) که تا آنهنگام با گریه دیده نمیشد با دیدن سقوط پسرش شروع به گریه کرد. بعد از سقوط او دشمن او را احاطه و بدنش را قطعه قطعه کردند
مرتضی مطهری در اینجا میگوید:شخصی با نیزه محکمی آنچنان به علی اکبر زد که دیگر توان از او گرفته شد به طوری که دستهایش را به گردن اسب انداخت، چون خودش نمیتوانست تعادل خود را حفظ کند. در اینجا فریاد کشید: پدر جان! الآن دارم جد خودم را به چشم دل میبینم و شربت آب مینوشم. اسب، جناب علی اکبر را در میان لشکر دشمن برد و آنها با شمشیر بدنش را تکه تکه کردند.علیاکبر در حالی که ?? ۲۵سال سن (طبق نقل صحیح) داشت، اولین کشته روز عاشورا از قبیله بنیهاشم بود. ( آیا جوانان امروز ما هم …..
Article printed from آراز آذربایجان – روزنامه خبری آذربایجان غربی: http://www.araznews.ir
URL to article: http://www.araznews.ir/%d8%ac%d9%88%d8%a7%d9%86%d9%8a-%d8%a2%d9%8a%d9%86%d9%87-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af-%d8%a7%d8%b3%d8%aa-%da%a9%d8%af%d8%b1-%d9%86%d8%b4%d9%88%d8%af/
Click here to print.
Copyright © 2013 آراز آذربایجان - روزنامه خبری آذربایجان غربی. All rights reserved.