جریان سوم تجربه_ای نازیسته در صحنه سیاسی

جریان سوم تجربه_ای نازیسته در صحنه سیاسی

گروه سیاسی: خلق و هدایت جریان سوم هدف دست نیافتنیِ برخی چهره ها و تشکل های سیاسی است که کوشیده اند راهی مجزا از اصلاح طلبی و اصولگرایی را در رقابت برای کسب قدرت و مناصب سیاسی بگشایند.
تحولات سیاسی ایران طی بخش اعظم تاریخ چهل ساله جمهوری اسلامی، از معادلات و مناسبات میان دو جناح راست و چپ نیروهای انقلابی و پس از آن اصولگرایی و اصلاح طلبی به شکلی جدی تاثیر پذیرفته است. هرچند در این سال ها برخی چهره ها و گروه ها تلاش کردند در میانه چپ و راست راهی بجویند و پیشگام تاسیس جریان سومی در عرصه سیاسی کشور شوند، ولی در عمل نتوانستند بدیلی متفاوت از آنچه موجود است ارایه داده و نقشه جغرافیای جریانات سیاسی را دگرگون سازند. پس از انقلاب، حزب جمهوری اسلامی در کنار تشکل هایی چون «روحانیت مبارز» و احزابی نظیر «موئتلفه اسلامی» جریان اصلی نیروهای انقلابیِ مذهبی و باورمند به زعامت مطلق بنیانگذار جمهوری اسلامی را تشکیل می دادند. این در حالی بود که از همان ابتدا اختلافات درونی این جریان خود را نشان داد و میان نیروهای انقلابی در معرفی نامزد انتخابات ریاست جمهوری نخست و نیز مجلس شورای اسلامی شکاف هایی آشکار پدید آمد.در همین زمان از توده ای ها به رهبری »نورالدین کیانوری« تا مجاهدین و فداییان خلق طیفی ناهمگون و از هم گسسته از چپ ها را شکل داده بودند و در مقابل»نهضت آزادی« و ملی مذهبی ها منسجم ترین تشکیلات ملی گرایان را نمایندگی می کردند.
مختصات این دوره سبب شده تا تحلیلگران از وجود سه اردوگاه و جریان عمده سیاسی در سال های نخست انقلاب سخن به میان آورند. با این حال و میان این اردوگاه ها، تشکیلاتی چون «دفتر هماهنگی همکاری‌های مردم با رئیس‌جمهور» حول محور «سیدابوالحسن بنی صدر» اولین رئیس جمهوری ایران به دنبال مانور قدرت در جهت تقویت رئیس قوه مجریه برابر رقبا بود و تلاش می کرد با لیست مورد نظر خود در انتخابات مجلس، به جریانی متنفذ و ریشه دار در عرصه سیاسی مبدل شود. ورود مجاهدین خلق (گروهک منافقین) به فاز مقابله مسلحانه با نظام، اعلام ارتداد جبهه ملی پس از اعتراض به لایحه قصاص و مکلف شدن نهضت آزادی به تخطئه این جبهه، مواجهه اعضای توده با اتهام خیانت و شرایط خاص کشور که درگیر تهاجم گسترده همسایه غربی شده بود سبب شد تا شعاع دایره نیروهای سیاسی در سال های نخست دهه ۶۰ نسبت به ماه های پس از انقلاب کوچکتر شود.
به این ترتیب حزب جمهوری اسلامی توانست در انتخابات دوم مجلس و ریاست جمهوری به یکه تازه میدان رقابت تبدیل شود. در ادامه اما ایجاد شکاف و دودستگی میان اعضای حزب جمهوری اسلامی، به تولد دو گفتمان و جریان با اندیشه و رویه متفاوت انجامید؛ دو جریانی که تا میانه دهه ۷۰ حدود و ثغورشان مشخص شد و با عناوین و شناسنامه مشخص زمین بازی سیاسی را تعریف کردند.
**داعیه داران ناکام جریان سوم در طول حیات چهل ساله جمهوری اسلامی، بارها به ویژه در بزنگاه های انتخاباتی، تلاش هایی برای خلق و نمایندگی جریان سوم سیاسی از سوی برخی چهره های مطرح صورت گرفت. نمونه این تلاش ها را می توان در ایجاد «جمعیت دفاع از ارزش های انقلاب اسلامی» به رهبری «محمد محمدی ری شهری» وزیر اطلاعات دولت «میرحسین موسوی»، در خرداد ۷۴ مشاهده کرد که دو سال بعد نامزد انتخابات ریاست جمهوری شد.تاکید بر لزوم تغییر نظام بین الملل، برقراری عدالت اجتماعی، خوداتکایی اقتصادی و … که به عنوان آرمان های این تشکل مطرح می شد، البته چارچوب متفاوتی از نظام فکری اصولگرایان ارایه نمی کرد و بدیل تازه ای ارایه نمی داد. ناکامی این جریان در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶، بسیار زودتر از آنچه تصور می شد، آن را از عرصه سیاسی کشور کنار برد. این تشکل در سال ۷۷ در بیانیه ای به دلیل آنچه کثرت مسوولیت ها و اشتغالات خواند، منحل شد. «محسن رضایی» دبیر کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام و فرمانده سابق سپاه پاسداران از دیگر فعالان سیاسی بود که تلاش کرد در دهه ۷۰ خود را به عنوان داعیه دار جریان سوم سیاسی در کشور معرفی کند. او با کناره گیری از سپاه پا به عرصه سیاست گذاشت. رضایی با انتقاد از جریان های چپ و راست عازم رقابت های انتخاباتی مجلس ششم در سال ۱۳۷۸ شد. او با تاکید روی نسل دوم انقلاب و توانایی این نسل در بازخوانی تفکرات امام، برای ورود به مجلس ترجیح داد وارد فهرست ائتلاف خط امام و رهبری و جامعه روحانیت مبارز شود.
حاصل این تکاپو، ناکامی در جلب آرا برای ورود به مجلس بود. ناکامی های رضایی در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸، او را به سوی ایجاد تشکلی دیگر تحت عنوان »جبهه ایستادگی« سوق داد؛ تشکلی که اهداف و معیارهای آن در چارچوب کلی اصولگرایی قرار داشت و اعضای آن بر حرکت خود در چارچوب منشور جامعتین تاکید داشتند. فهرست مستقل این تشکل در انتخابات مجلس نهم، بیش از آنکه بر چهره های مستقل از این جریان مبتنی باید، با چهره های اصولگرا بسته شده بود. »محمود احمدی نژاد« از دیگر داعیه داران رهبری جریان سوم در جمهوری اسلامی بود که به ویژه در دوره دوم ریاست جمهوری، جریان متبوع خود را مستقل از جناح های سیاسی اصولگرا و پیشگام در برقراری عدالت اجتماعی و اقتصادی معرفی می کرد. او با انتقاد از جناح های سیاسی موجود و زیر سوال بردن عملکرد سی ساله آنها، دورانی طلایی را نوید می داد ولی نتایج نامطلوب مدیریت چند ساله او بر کشور، ناکارآمدی و ضعف این جریان را برای مردم مسجل کرد. از سوی دیگر بروز جریان انحرافی از دل این تفکر و فاصله گیری او از رهبری، جریان احمدی نژاد را از عرصه سیاسی کنار زد؛ جریانی که هویت خود را روی انتقاد از دیگران قرار داده بود، با شدت گرفتن انتقادات از خودش، کمرنگ و ضعیف شد.
**آسیب شناسی جریان سوم در سپهر سیاسی ایران بررسی تجربه تشکل های داعیه دار جریان سوم در طول حیات جمهوری اسلامی، از نقاط ضعف مشترک و ساختاری همه آنها درعرصه گفتمانی نشان دارد. اگرچه جریان های سوم، همانند نام خود، باید هویت خود را مجزا و متفاوت از جریان های سیاسی موجود ارائه دهند، ولی عدم برخورداری از گفتمان مشخص، موجب شده این تشکل ها گفتمان خود را در ارتباط با دو جریان چپ و راست سیاسی تعریف کنند. طیف های مدعی جریان سوم در جمهوری اسلامی را به نوعی می توان حامل بخشی از گفتمان های چپ و راست سیاسی دانست و نه معرف یک گفتمان تازه. تشکل هایی چون جمعیت دفاع از ارزش های انقلاب اسلامی، جبهه ایستادگی و … ایده متفاوتی از اصولگرایان ارایه ندادند و در بهترین حالت می توان آنها را نسخه هایی متفاوت از اصولگرایی دانست. جریان احمدی نژاد هم از همین نقیصه رنج می برد، با این تفاوت که گفتمان احمدی نژاد (اگر بتوان آن را گفتمان به حساب آورد) تماما بر مولفه های سلبی بنا شد به طوری که انتقاد از جریان های سیاسی اصولگرا و اصلاح طلب، بنیان های آن را تشکیل داد. ضعف مولفه های ایجابی در تفکر احمدی نژادی، پس از دو دوره ریاست او و جریان متبوعش بر دستگاه اجرایی مشخص و هویدا شد. در این میان برخی اعتدالگرایی را جریان سوم سیاسی در کشور قلمداد می کنند که توانسته با تکیه بر زمامداری قوه مجریه و طیفی از نمایندگان همسو در مجلس راهی را میان اصلاح طلبی و اصولگرایی بگشاید. این در حالی است که بسیاری از تحلیلگران سیاسی، اعتدالگرایی را گفتمان مورد اجماع طیفی از اصولگرایان سنتی، نیروهای میانه رو و عقلگرا، اکثریت اصلاح طلبان و نیز تکنوکرات ها می دانند که با تعاریف یک جریان مجزای سیاسی متفاوت است. اکنون که از دید ناظران، جریان های سیاسی اصولگرا و اصلاح طلب به خاطر کارنامه عملکرد خود و وجود دلسردی در جامعه بخشی از توانمندی برای انگیزش در عرصه سیاسی را از دست داده اند، فضا برای بروز و ظهور تشکل های مدعی جریان سوم در جامعه مهیا است، به ویژه آنکه انتخابات یازدهمین دوره مجلس و سیزدهمین دوره ریاست جمهوری در پیش است. کارشناسان طرح بحث هایی چون »نواصلاح طلبی« و ایجاد تشکل هایی در راستای ایده »نواصولگرایی« را در همین چارچوب تفسیر می کنند. این در حالی است که این جریان ها هم مانند دیگر تشکل های داعیه دار جریان سوم در جمهوری اسلامی، از ضعف گفتمانی رنج می برند. بررسی مرامنامه نواصولگرایی که در ماه های اخیر از سوی »جمعیت پیشرفت و عدالت« منتشر شد، رویکرد، سیاست ها و چارچوب متفاوتی از اصولگرایی را تصویر نمی کند. همچنین، طرح بحث هایی در ارتباط با بازاندیشی درون گفتمانی در جریان اصلاح طلبی، بدیل خاصی را صورت بندی نمی کند. انتقاد صرف از پیشینه عملکردی جریان های سیاسی، نه می تواند راهکاری متفاوت و بدیل برای اداره کشور به دست بدهد، نه می تواند پایایی و دوام جریان های سیاسی نوظهور را تضمین کند، چنانکه داعیه داران پیشین جریان سوم سیاسی، محکوم به شکست و حذف تدریجی از سپهر سیاسی کشور شدند. پایه گذاری بنیان های فکری و گفتمانی روی مبانی سلبی یا وام گیری از مبانی تئوریک و شیوه های کنشگری دیگر جریان های سیاسی، جریان سیاسی سوم در کشورمان را همواره به جریان هایی مقطعی، فصلی و موقت تبدیل کرده است. به گزارش آرازآذربایجان به نقل از ایرنا، در واقع می توان گفت جریان سوم به عنوان تشکلی متفاوت از جناح های چپ و راست سیاسی در کشورمان هرگز به معنای واقعی تجربه نشده و به تجربه ای نزیسته در عرصه سیاسی کشورمان می ماند.
Arazazarbaijan.siyasi@gmail.com

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۱۲ ق.ظ

دیدگاه


+ 7 = سیزده