جایزه ادبی ارومیه به مثابه یک جریان ادبی
علی رزمآرای
گروه فرهنگی: جشنواره نخستین جایزه ادبی ارومیه در حالی به مرحله داوری نهایی آثار نزدیک می¬شود که به گواه آمار موجود استقبال از آن کم نظیر بوده است. فقط از شهر ارومیه که این جشنواره نیز تنها جغرافیای این شهر را پوشش می¬دهد، قریب به ۱۰۰ عنوان داستان کوتاه و ۱۴ عنوان کتاب (رمان و مجموعه داستان) و در مجموع ۵۵ نفر شرکت کننده داشته است.
شرکت کنندگانی از طیف¬های مختلف دانش¬آموز دانشجو، کارمند، خانه¬دار و…همین مهم نویسنده این سطور را بر آن داشت که در خصوص کلیت ادبیات داستانی ارومیه و استان دست به پردازشی آسیب شناسانه از دیدگاه فرهنگی و جامعه?شناختی بزند. نوشتار زیر حاصل این پردازش است.
تمدنهای انسانساز دارای سه شاخصه اصلی هستند: قدرت فرهنگی، قدرت نظامی، قدرت اقتصادی. این هر سه، اضلاع مثلث تمدن هستند. امروزه ادبیات داستانی به مثابه مغز ادبیات و فرهنگ یک کشور و ملت عمل میکند. ادبیات نمایشی (تئاتر و سینما)، موسیقی، نشر و انتشار، مطبوعات و ژورنالیسم، مطالعه و کتاب و… همه از ادبیات داستانی سیراب میشوند.
هر قدر ادبیات داستانی یک جامعه انسانی از غنا، عمق و بازخورد بیشتری برخوردار باشد، حوزههای مربوط به آن اعم از مستقیم و یا غیر مستقیم غنا و عمق پیدا خواهند کرد. لااقل در صد سال ۱۵۰ سال گذشته دنیای اطراف ما چنان تغییرات خواسته، ناخواسته و عجیب و غریبی به خود دیده که برای بازروایی و ثبت آنها به نوع جدیدی از ادبیات نیازمند شدهایم. ما نیز به فراخور این تغییرات از بیخ و بن تغییر کردهایم. غرق شدن در شهر و به وجود آمدن شهرهای بزرگ، تولید خوی و خصلت شهری در نسلهای جدید ما، تغییر معیارهای مختلف عقلی، حسی ذوقی و حتی فطری و معنوی و… باعث شده است که انواع فاخر و کلاسیک ادبی از شعر و غزل تا حماسه و تمثیل و… دیگر ظرف مناسبی برای بازروایی و ثبت ماوقع اطرافمان نباشد.پس انواع جدید ادبی که به شکل تام پدیده شهری هستند سر بر میآورند. رمان، داستان کوتاه، مینیمال و… روایت زندگی شهری، اخلاق شهری، فکر شهری، ادبیات شهری هم میخواهد.
اصلا ً برای ساختن و خلاقیت شهری با دغدغههای شهری و خلاء شهری باید به ادبیات شهری فکر کرد.
بهتر آن است که قبل از هرگونه قضاوتی تعیین تکلیف شود که ارومیه در هردو زبان شاخص ترکی و فارسی در مورد ادبیات داستانی وضع مشابه دارد و دعوا بر سر گرایش به ادبیات ترکی و یا فارسی نیست که مشکل اصلی در نوع تفکر اهالی شهر ارومیه و قشر فرهنگی آن (فعال در زمینه فرهنگ و ادب) و مهتر در نوع مدیریت حاکم بر آن است؛ و ِالا شهر ارومیه و استان آذربایجان غربی هم جزء ایران اسلامی است و مدیریت حاکم بر آن – چه فرهنگی و چه غیر?فرهنگی- هم جزء دولت و نظام اسلامی است اما در وضعیت مشابه جو و فضای استان اصفهان، خوزستان، اردبیل، زنجان، شیراز و… از ارومیه حداقل در زمینه ادب و هنر بهتر و پربارتر است. نگاه ضمنی به تاریخ نویسی استان و شهر ارومیه که شامل ۵ یا ۶ اثر در گذشته و شاید ۵ یا ۶ اثر نیز درزمان حال معاصر، که فقط پیرامون تاریخ و فقط تاریخ شهر ارومیه و استان آذربایجان غربی است ما را به نکته مهمی رهنمون میسازد. در این تاریخ نویسی سیمای اقتصادی، فرهنگی و حتی جمعی شهر ارومیه به واقع تصویر شده است.
ما کتاب شناسی دقیقی از تاریخ ادبیات و تاریخ فرهنگی شهر ارومیه و استان آذربایجان غربی به شکل ویژه و مستقل در دسترس نداریم. حتی در کتابخانههای عمومی، تخصصی و … شهر ارومیه و استان هم حتی یک قفسه که نمایانگر کتابشناسی شهر ارومیه در کل و یا کتابشناسی ادبی و فرهنگی آن باشد، نداریم. مراکز دانشگاهی شهر ارومیه آیا هیچ سهمی در تدوین کتابشناسی شهر ارومیه لااقل در رشتههای مرتبط به ادبیات و هنر را وجه همت خود قرار دادهاند و خروجی این تلاش چه بوده است!؟ خارج از حوزه تاریخشناسی و کتابشناسی ادبیات و هنر در شهر ارومیه و استان، جریان مطبوعاتی ژورنالیستی آن نیز در امر ظرفیتسازی و زمینه سازی پیرامون ادبیات داستانی غفلتی بیمثال کردهاند. شاید شهر ارومیه و یا حتی استان آن تنها نقاطی در کشور باشند که فاقد این نشریه و یا مطبوعه ادبیات داستانی به ویژه، و یا حتی در حد یک صفحه و یا ستون هستند. در طول عمر ۲۱ ساله مطبوعات در بعد از انقلاب (از سال ۱۳۷۰ و انتشار اولین هفته نامههای استان امانت و میثاق) هیچگاه مطبوعات ارومیه و استان چه به شکل خاص و چه به شکل عمومی تا به امروز به ادبیات داستانی و زوایای آن نپرداختهاند و این نشان از عدم وجود جایگاه عمومی، فکری و حرفهای ادبیات داستانی در حلقه مطبوعات شهر ارومیه و استان را میدهد. برای انجام یک تحقیق روشن و مثمر ثمر در حوزه ادبیات داستانی در ارومیه فراغ از مسئله زبان (زبان و ادبیات ترکی و یا زبان و ادبیات فارسی) ابتدا ً باید یک کتاب شناسی نسبتا ًدقیق! وجود داشته باشد و از سویی علت و علل متوقف ماندن ادبیات این شهر و استان در ساحت شعر آن هم شعر مثلا ً فاخر کلاسیک نیز بررسی شود.
با این حال ادبیات داستانی ارومیه و میراث ادبیات جدید و شهری آن در طول عمر صد ساله آن در ایران واقعا ًچه بوده است؟ چه سهمی از آن دوران معاصر و به خصوص ۸ سال جنگ تحمیلی، وقایع انقلاب و بعد از انقلاب در شهر ارومیه و منطقه استان آذربایجان غربی را بازروایی و ثبت کرده است؟ چه سهمی از آن متعلق به وقایع تاریخ مشروطه، پیش و پس از آن، جنگ جهانی اول و دوم (وقایع مربوط به قشون کشیهای روسیه تزاری و اشغال ارومیه، واقعه جیلوولوق و…) منتسب است!؟ روشن است که فقر ادبیات داستانی در یک منطقه و جامعه انسانی حاکی از ضعف فرهنگی و فکر عمومی و تخصصی در آن، برای نوع زندگی کردن در دوران معاصر است.
امروز بیش از پیش خلاء یک ادبیات داستانی جریانمند در شهر ارومیه و استان آذربایجان غربی نمودار است که عواقب این خلاء از خلال فعالیتهای جمعی و جمع اندیشیهای ادبی رسمی و نیمه رسمی آن به شدت نمایان است.
نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۵:۴۴ ق.ظ