اختصاصي آرازآذربايجان//

جانفشانی برای داشتن جامعه ای پاک

جانفشانی برای داشتن جامعه ای پاک

بهرعلی اسمعیلی
گروه اجتماعی: سلام روزنامه جان. بازنشسته ای ضعیف از نیرویی قدَرَم .اولین کتابم دیوان شعری بود که در دانشگاه بدور از چشم دیگران نوشتم و سپس کتابهایی که برای داشتن جامعه ای پاک لازم می دیدم .
آن روزها اعتیاد اینچنین بر کالبد جوانان چنبره نزده بود و دردا آنچنان به هم ریختم قلم نیز فراموشم کرد. راستی در شماره های پیشین از امید چیزی نوشته اند. باز دیشب دخترم در خصوص موضوع انشایش پرسید تا من یک قطره آورم و او دریایَش کند اما این بار ماندم چه بگویم حقیقتی را که سالها با تمام وجود لمس کرده یا افسانه ای را که شنیده بودم .
پس از اندکی درنگ بناچار شروع به خواندن موضوع انشاء نمودم ” نا برده رنج گنج میسر نمی شود “… تا لب بستم دخترم با کنایه گفت نه بابا یه چیزی اینجا درست نیست و ادامه داد پدرجان کو گنجی که پس از آن همه رنج یافتی آری روزنامه جان دخترم درست می گفت.
بگذاریم و بگذریم آن روز که پاپیروس بودی و چهره ای خاک آلود داشتی هرچند طاق نشین ایام نبودی اما زیباتر می نمودی. زمان عوض شد و رنگ سیاه و خاک آلودت سفید گشت و نرم نازک شدی چون رخ گل رویان.
روزی آیه قران جاودان.روزی نامه اعدام کودکان و روزی برگ تحریف اذهان شدی اما هیچکدام سوزناک تر از این نبود که روزی زرورقی گردی در دست کسانی که تو را برای امیال خود لوله می¬کنند. کاش خود می سوختی اما دل مادران را نمی سوزاندی کاش همان پاپیروس می ماندی تا لوله شوی و بسوزانی حلق جوانان لذت طلب را روزنامه جان دلم از نگفته های درد آلود پر است .
اگرچه مشتاقم اما امروزها فرصتی برای روزنامه خوانی ندارم می گویند اخیرا روزنامه های زیادی با اسامی زیبایی چاپ می شوند .قانون. آزادی .انقلاب.اعتماد اعتدال و…
اما با این همه نمیدانم در بساط دل شما جایی برای دردنامه من پیدا می شود؟ یادت هست هنوز اتوبوسهای مسافربری ایام عید و در تراکم مسافر فقط به دنبال شیک پوشان هستند .مخلص کلام اگر بود. حوصله کن که داستانی شنیدنی دارم و اگر حوصله نداری از بهر خدا از در دوستی برا که چند سالیست تنهای تنهایم .
نه شهردار نامه ام را خواند نه شهریار اگرچه بارها نوشتم و باز نخواندند باز می نویسم اما این بار برپوستین زخیم روزگار تا شباویزهای کنجکاو بخوانند قصه کسی را که آرزویی شادی جامعه نداشت . گر چه این روزها بعید است کسی از حال کسی بپرسد اما اگر بپرسی خواسته¬ات چه بود ؟ نکنه پول خواستی یا مقام . ؟ نه.
نه بخدا. تنها هدفم رسیدن به رویای یک جامعه نسبتاَ پاک بود و گذاشتن آجری در مقابل سونامی شبیخون فرهنگی تا هویتمان به سیل فنا نابود نگردد تا سن اعتیاد بیش از این کاهش نیابد.
تقریبا چند سالی از آن روزها گذشته ازهمان روزهایی که با هزاران امید درپی مبارزه با تهاجم فرهنگی بودیم و من نیز اولین کتاب خود را در مورد انواع مواد اعتیاد آور و علل اعتیاد و راهکارهای پیشگیری از اعتیاد درخانواده را به شکلی جوان پسند و تلفیقی از شعر و مثل تالیف و نامی اغواگر برایش انتخاب نمودم (اشکی به رنگ عشق) دارویی تلخ با روکشی شیرین برای جوانان و با فروش ماشین کهنه ام دو هزار جلد از آن را چاپ و ۱۲۰۰ جلد را در بین جوانان توزیع نمودم .و ۸۰۰جلد هم توسط استاندارخوش روی وقت مهندس جلالزاده خریداری شد اما چرا هرگز توزیع نشد نمی دانم؟
ماهها نوشتم تا مگر صدایم به گوش شهریار برسد نرسید با هزار تمنا خدمت مدیر رسیدم پیرمردی لاغر اندام با روحیه ای ورزشکاری .وقتی گفتم می گویند کتابهایی مرا به ضایعات داده اند فرمود آقا اصلا فرض کن ما کتاب تو را سوزاندیم خوب پولش را که گرفتی .
چه ارتباطی با شما دارد ؟ البته بزرگی دیگرهم که با اولی هماهنگ نبود گفت کتابهای تو را به دانشجویان تهرانی هدیه داده ایم و امروزاعتیاد چه می کند ؟. کوچه وبازار گواهند.
دکانهای بازپروزی گسترش یافتند و چه گلیم ها که عده ای از اشک مادران برای خود نبافتند و آنچه ماند شعارهای دهان پر کن بود که هنوز به دنبال گوشی تازه و گوشواره ای کهنه اند.
هرگز یادم نمی رود آن مادرخوشحال را که با فروختن النگوهایش قصد داشت فرزندش را به کانون ترک اعتیاد بفرستد پیش کسی که خود دیروز با هزار جرم درد اجتماع بود و امروز خود را ناجی معتادان معرفی می کند و با خودرویی گرانقیمت می گردد نام حاجی را یدک می¬کشد و تشویق هم می شود .اگر از اعتیاد بگذرم از چه بگویم ؟
آب شیرین هم که ته کشید حجاب از خیابانها پر کشید . بین فرزندان و والدین فاصله افتاد .فاصله ای به اندازه یک هویّت. فاصله ای به اندازه کفر و ایمان. بازبگذریم محتوای دومین کتاب شناخت اعتیاد آورها .علل اعتیاد و راهکارهای پیشگیری در خانواده یعنی (تنها راه مبارزه با اعتیاد افزایش آگاهی به موقع توام با صمیمییت در خانواده) جالب نیست؟
اول نابود می کنیم بعد به دنبال درمان می گردیم . چرا؟ این یوز پلنگهای بدبخت ایرانی تا صدا و سیما جایشان را مشخص کرد به خطر افتادند گورخرها چه راحت نابود شدند .از که باید پرسید .گورخرهای ایرانی که لباس راه راه نداشتند و تقربیا شبیه دیگرخرهای مهربان بودند یعنی واقعا نمی¬شد این حیوانات را با چند تا الاغ اهلی ادغام و منتقل کرد ؟
از چوپان دهمان پرسیدم گفت والله می¬شد با چند تا الاغ همه آن حیوانات را گرفت . بگذریم کتاب دوّم هم خواست دل شهدا بود و حاصل سالها تجربه و تدریس .
همان شهیدی که خون داد تا ما به آب و نان رسیدیم و اکنون نامشان جز بر زبان مادران سوخته خرمن و سیاستمداران سیاسی کار جاری نیست .همان شهیدی که تمام قسمت اش از سفره انقلاب یک تابلوی فلزی در خیابان است. نه دوست عزیز. من شهدای مقدس را نردبان ترقی خود نمی¬کنم هرکه باور نمی کند
صفحه پانزده از کتاب چه کسی ماشه را خواهد کشید را مطالعه کنی و دقیقا ببینی خواست دل شهید غلامعلی پیچک در میان خاک و خون جبهه در خصوص جامعه و نوجوان چه بود؟
و معبّرها چه اشتباه تعبیری کردند و اینگونه بود که فقط توانستم با وام بانکی هزار جلد را چاپ کنم و توزیع کنم کتابی که تقریبا شامل ده مورد از دردهای اجتماع به بیان نظم بود که اگر به موقع در روح پاک کودکان تزریق می شدخیلی¬ها در مقابل برخی دردها واکسینه می¬شدند و به این طریق به دنیای معصومانه آنان تراوتی دوچندان می¬بخشید.
شهرداری ارومیه هم که تا آن روز ژان والژان قصه¬هایم بود حتی پول کتابهایی را که به اعضای شورا گرفتند را هم ندادند پس از دهها بار مراجعه و هزاران منّت قرار شد سازمان ورزشی جوانان در قبال چاپ دوهزار جلد یک میلیون تومان به عنوان حق التالیف بدهد .
کتاب که چاپ نشد هیچ چک اش هم بعد از چهار سال معلوم شد از ردیفی فاقد اعتبار بوده و این در حالی هست که جامعه ما تشنه آگاهیست تا در برابر هجوم امواج از باقی مانده هویّت خود دفاع کند با این حال باز دست از تقلا برنداشتم ودر کمال یاس پنجاه جلد از کتاب را به پنجاه شهرداری فرستادم اما ظاهرا همه مشغول خدمت بودند و دردهای اجتماع را نمی دیدند. کتاب دوم برای بچه های آدم نام داشت و حاوی نکات ذیل بود
بیان ارزش آب .خاک .محیط زیست .والدین .فرزند . حجاب .رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی همچنین قبح اعتیاد .لباسهای ضدفرهنگی و علل تصادفات رانندگی به بیان ساده… حال چه امیدی به آینده جامعه ای هست که نویسنده اش چنین غریب می افتد مگر غیر از این است که نیازهای جامعه را برای جلوگیری از بحران هویت به قلم می کشد
حقیقت مسلم این است که گرچه کتابهای من خالی از آفات ادبی نبودند اما حُسنی هم داشتند .تنها همین کافی بود که مخاطب آنها را قبول کرد برای مثال ندیدم کسی عوارض مصرف شیشه (متامفتامین ) را به نظم دراورده باشد تا مخاطب جوان تشویق به مطالعه آن شود.و باز دردا که هیچ کسی نشنید در حالی که رهبری معظم انقلاب از سال نود مستقیما به مسئولان دستور داد تا در مقابله با اعتیاد موضعی مناسب بگیرند.
در عوض اعتبارهای اختصاص یافته به این امور صرف حمایت از کمپ هایی شد که عملا خروجی مثبتی نداشتند و باز این بنده نالایق برای اعلان ضرورت مطلب به مسئولان حتی به شعر هم روزی آوردم اما گوئیا کارهای مهمتری داشتند و اینک نیز برکسی خرده نمی گیرم که چرا گوش نکردند اما این سئوال در گوش تاریخ خواهد ماند که چگونه می شود مخدری مانند شیشه یک ساله جایگزین مخدری هفت هزار ساله گردد.
راستی چرا رسانه های آئینه اجتماع نمی شوند .راستی ارزشمند تر از مردم چیست؟؟ . چه می شود روزی را به نام رفتگران نام گذاری کنند ویک روزنامه هم تصویر فرزند رفتگری را به همراه پدر گرامی دارد بگذار بعد از آن سرپرست روزنامه عوض شود چه می¬شود ؟
چرا باید فرزند سوفور از بیان شغل پدر شرمگین باشد ؟ کاش می شد که به صاحبان مشاغل پایین نیز نظری کنند کتاب سوم : سرگذشت سالار شهیدان از مکه تا کربلا به بیان نظم بود که هیچ کسی توجهی نکرد
کتاب چهارم : رمانی عاشقانه هست که پراکنده رها شد. کتاب پنجم به زبان خودمان و منظومی بود از آداب و عادات گذشتگان بود که در حافظه رایانه کهنه ام جا خوش کرده اند و دیوان شعر که ورق هایش پراکنده و چون دل نویسنده شان به طوفان حوادث گرفتار آمده اند .
پیک پاکی
گرچه جارویی به دست مهربان دارد سوفور
قصه¬ی فانوس و حکم پاسبان دارد سوفور
نه ریا داند نه مغـروراست در هنگام کار
سینه ای بی کینه قلبی مهربان دارد سوفور
قص جارویــش انیــــس طفلــــک تنها بود
درقدم هایــش نشان عاشــــقان دارد سوفور
برف یا باران ببارد کـار او تعطیـل نیست
گوئیا هـرصبح هر دم میهــمان دارد سوفور
هرچه پیدا می کند تحویل دفتر می دهد
جام استــغنا به لب از این و آن دارد سوفور
یا به چشمانش نشسته یا به پایــش آشنا
یا میان سینه خاری بـی نشان دارد سوفور
دیدم اندرکلبـــه¬اش جزمهربانی هیــچ نیست
درته دستمال خود¬یک لقمـه¬نان دارد سوفور
لیک اهل خانه¬اش دورند ازرنگ و ریا
همســـری درد آشنا و همـزبان دارد سوفور
اوست تفسیر صداقت اوست معنای سلام
از پــی پاکی پیـــامی جـــاودان دارد سوفور
چون شقایق هست خاک آلود اما بی¬غُـرور
در غُبار جـامه الماسی گـــران دارد سوفور
Arazazarbaijan.ejtemai@gmail.com

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۰۲ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۹:۲۰ ق.ظ

دیدگاه


چهار − 2 =