جامعه نیازمند انسان های همگرا و همبستگی فراگیر

جامعه نیازمند انسان های همگرا و همبستگی فراگیر

رضا اکبری نوری
گروه اجتماعی : آیا حتما باید پای زلزله جنگ، سیل، دشمن خارجی یا واقعه ای هولناک در میان باشد، تا ما انسان هایی همگرا، از خود گذشته، نوع دوست و خودجوش شویم، صادقانه دیگری را در کانون توجه قرار دهیم، به یکدیگر اعتماد کنیم و تجربه همبستگی فراگیر داشته باشیم.
خصومت ها و غرض ورزی ها را معیار داوری_ها و رفتارمان نسازیم، فاصله مان با یکدیگر و با دستگاه سیاست کاهش یابد و عمل به ندای وظیفه کرده و انسان هایی خویشکار شویم؟
وقایعی همچون زلزله، سیل، طوفان و جنگ بدون هیچ تردیدی وقایعی دردناک با خسارات بسیار و همراه با صحنه های دلخراشی هستند که قطعا می توان گفت به هیچ عنوان نمی شود این وقایع را پذیرفت و یا وجهی مثبت به آنها داد.
مگر می شود مرگ، آوارگی، گرسنگی رنج_های بزرگ، از دست دادن پدر و مادر، خواهر و برادر و فرزندان و بیماری را در وقایع هولناکی چون جنگ و زلزله و دیگر وقایع به گونه ای مورد خوانش قرار داد تا از آن بتوان به نتایج مثبت دست یافت و یا نگاهی غیر دردآلود به آنها داشت؟!
در ابتدا به نظر می رسد پاسخ همه این پرسش_ها و پرسش هایی از این دست منفی باشد اما این رویدادهای هولناک با تمام دشواری ها و سختی های خود با تمام زشتی ها و دردناکی هایی که دارند، لایه هایی از ساحت انسان را به نمایش می گذارند که می توان با آن ها دقایق و ظرایفی را به گفتگو گذاشت و مورد تامل قرار داد.
به نظر می رسد زاویایی را می توان در پس این وقایع برگزید و مورد توجه قرار داد که با ساحت درمان، آن هم درمانی از نوع درمان انسان و جامعه در ارتباط نزدیک است.
از این ساحت و منظر می توان نقطه ای را برای ایستادن و نگریستن برگزید. شاید بتوانیم نتایج متفاوتی بگیریم. خاصه روی سخنم با انسان ایرانی است.
انسانی که قرن ها و هزاره ها زیسته ، تلاطم ها و پستی و بلندی های بسیاری را پشت سر گذارده و هنوز هم آبستن تحولات و مسایلی در خود و در بیرون از خود است.
روی سخنم با انسان ایرانی است که آرزوهای بلندی در ذهن می پروراند و سودای پیشرفت و توسعه او را رها نمی کند اما ادراک و تصمیمات و گام هایش با آرزوهایش فاصله بسیار دارد.
روی سخنم با انسان ایرانی است که فاخر بودن و فاخر زندگی کردن را در کارنامه خود دارد هر چند آن را به بوته فراموشی سپرده است.
به طور قطع، همه ما با چهره وقایعی چون زلزله روبرو شده ایم و از دور هم که شده رنج آن را آگاهیم.
هر چند اگر گرفتار آن نشده باشیم اما در این وقت و زمان در قبال چنین رویدادی رفتار و حالتی را بر می گزینیم که تا اندازه زیادی با ساحت زیست روزمره ما متفاوت است.
این واقعه روح انسان را چنان از خود متاثر می_سازد که که از بهت و و خیره نگریستن به آنچه که رخ داده است و ما را ناگزیر می سازد تا کنجی اختیار کنیم آغاز می شود و بعد که به خود آمدیم راهی پیدا کنیم تا ما نیز بتوانیم در کاهش آلام بشر سهمی را داشته باشیم.
با نگاهی به تجارب مشابه مانند سیل و زلزله و جنگ و دیگر موارد که در سال های گذشته روی داده است، و مواضع و رفتارهایی که در قبال وقایعی این چنین صورت داده ایم، به خوبی می_توانیم مدعی باشیم که این وقایع خصایص و ویژگی هایی که شاید بعضا مدتی طولانی کم رنگ شده اند را دوباره به لایه های رویی رفتار می_کشاند و تظاهر همه آن ها، از ما تصویری ارایه می کند که فاصله زیادی با آن انسان روزمره ای که می شناختیم دارد. الیته قطعا چنین حوادثی در همه جای دنیا انسان ها را به گونه ای تحت تاثیر قرار می دهد که رفتارهایشان را نیز متاثر می سازد. اما سخن در این نوشتار تحت تاثیر قرار دادن ها نیست.
فاصله زیاد ماست در زندگی روزمره و حالتی که در این وقایع پیدا می کنیم. یعنی برخی فقدان_های اساسی در زندگی روزمره که به شدت به آن ها نیازمندیم و ظهور و بروز آن ها فقط در هنگام تنگناها و فشارها و مجددا غیبت آن ها در زندگی روزمره.
از این رو می خواهم این پرسش را به بحث بگذارم که آیا درمان ما برای بازگشت به رفتارهای فاخر جمعی و فردی حتما نیاز به حادثه ای هولناک دارد؟ آیا نمی توانیم بدون وجود حادثه ای هولناک دارای ویژگی هایی باشیم که در هنگام وقوع این وقایع داریم؟!
این فاصله بسیار بین من در زندگی عادی و در هنگام وقوع وقایعی از این دست چگونه قابل رفع است؟
البته این نوشتار مدعی پاسخ گفتن به همه این پرسش ها نیست. فقط قصد دارم تا با استفاده از این واقعه که قطعا در درد آن همه ما احساس شراکت می کنیم پرسش های دیگری را پیش روی نهم و از برخی بنیان های مورد نیاز که در شرایط عادی از آن ها غفلت کرده ایم پرده بردارم و با هم لختی بر آن ها تامل کنیم و اگر مجالی بود به گفتگو بنشینیم.
چنین نگرشی خصوصا و برگزیدن چنین زاویه ای برای نگریستن به واقعه ای چون زلزله که امروز برای چندمین بار آن را تجربه می کنیم برای انسان ایرانی بسیار مهم و قابل تامل است.
انسان به طور عام و انسان ایرانی به طور خاص نیازمند است تا این زاویه دید و نگرش را برای نگریستن به وقایعی از این دست برای تغییر برخی از وجوه معرفتی و رفتاری خود اختیار کند.
این نوشتار نیز چنین قصدی دارد. لذا لایه هولناک زلزله که تقریبا همگان به آن واقفند و آن را مورد توجه قرار می دهند کمتر مورد توجه این مقال است و سعی دارم بیشتر به لایه های دیگری از این ماجرای هولناک بپردازم.
با توجه به موارد فوق لازم است تاکید گردد که وقایع هولناکی چون زلزله و سیل و طوفان که با خود مرگ و آوارگی را به صورتی گسترده و درد بسیار به همراه می آورد.
با انسان و جامعه چند کار را انجام می دهد و روحیاتی را در ما پدید می آورد که آرزو می کردیم ای کاش این روحیات مدت زمان طولانی تری در ما و جامعه ایرانی دوام می آورد و سبک زندگی ما مانند زمان هایی می_شد که دچار زلزله یا جنگ شده ایم. که اگر این گونه می شد نیاز نداشتیم تا حتما پای جنگ یا زلزله در بین باشد تا ما انسان هایی از نوع دیگر باشیم و نیاز نداشتیم تا پای جنگ و زلزله در میان باشد تا روح زیبای انسان فاخر در ما متبلور گردد. با توجه به موارد فوق درصدد هستم تا با بررسی رفتارهایمان در قبال زلزله غرب کشور مبحثی را در باره خودمان یعنی انسان ایرانی بگشایم و محلی را برای تامل به وضعیت خودمان ایجاد کنم. لذا اجازه می خواهم تا از عنوانی که برای مقاله جعل کرده ام دفاع کنم و بگویم زلزله با همه هولناکی و ناگواری اش می تواند به درمان بلند مدت تر ما کمک کند اگر آن را از زاویه دیگری مورد خوانش قرار دهیم.
در غیر این صورت باید همواره برای داشتن جامعه مورد انتظارمان به دنبال سیل، زلزله، جنگ یا چیزهایی از این دست بگردیم تا برخی فقدان ها را که در زندگی روزمره کمتر تجربه می کنیم به تجربه بیاوریم:
*معطوف به دیگری شدن
انسان ایرانی تا اندازه زیادی در چرخه ای عادی خودمدارانه خواست خود را پیش می برد و خواست دیگران در نسبت با خواست خود را کمتر بر می تابد. از این رو این خود مداری وجه غالب زندگی انسان ایرانی از عادی ترین فرد جامعه تا مسئولان شده است.
فردگرایی به معنای توجه به منافع فردی کوتاه مدت در قبال بی توجهی به منافع جمعی و منافع ملی بلند مدت یکی از رایج ترین ویژگی های شخصیتی ما شده است.
زلزله در همه جای دنیا باعث می شود تا توجه همگانی به آن جلب شود اما از انسان ایرانی انسان دیگری می سازد. این که توجه به دیگری وجه غالب زندگی ما باشد یا این که حتما باید پای واقعه ای هولناک مانند زلزله در میان باشد تا ما به دیگری توجه داشته باشیم دو موضوع کاملا متفاوت هستند و نتایج متفاوتی در بر دارد. از این رو زلزله می تواند به درمان ما کمک کند. به این معنا که توجه به دیگری که در ما به عنوان امری ثانویه تلقی می شود را به عنوان وجه غالب زندگی مورد تاکید و توجه قرار دهیم .
بازگشت به همبستگی
توجه به دیگری باعث همبستگی اجتماعی می_گردد اما وجه غالب زندگی انسان ایرانی نیست. رفتار و کردار روزمره ما حاکی از خودمداری و زیست جزیره ای است به گونه ای که شکاف بارزی بین ما ایجاد می نماید و تصادم و خشونت و غیر پنداری در جامعه را وسیع و گسترده می سازد. اما زلزله امروز روی دیگری از ما را آشکار می سازد. زلزله ، همبستگی و همگرایی را پدید آورده است که قابل ستایش است. با کمی ظرافت اگر بخواهم بگویم دوست دارم این همبستگی ادامه یاید اما بی زلزله چگونه همبستگی را حفظ کنیم و بر طبل غیریت نکوبیم و در صدد حذف یکدیگر بر نیاییم و در کنار هم معتمدانه هدف یا هدف های مشترکی را دنبال نماییم؟!
*کاهش فاصله
نوعی غیریت غیر سازنده در یکصد سال گذشته بین ما مردم از یک طرف و بین مردم و دستگاه سیاست و برعکس بر مناسبات مان حاکم شده است؛ غیریتی که باعث می شود شاهد پدیداری تضادی غیر قابل جمع بین خودمان از یک سو و بین خودمان با دستگاه سیاست باشیم که یکی از دشواری های زیست جمعی ما است. زلزله باعث شده است تا این غیریت ها کم رنگ_تر و فاصله بین ما کاهش یابد.
از این رو فرصت کرده ایم تا از خود انسان دیگری را به نمایش گذاریم که که هر چند فاصله مان را با یکدیگر کاهش داده است، اما با خود روزمره مان فاصله بسیار داریم.
اما پرسش هم چنان به جای خود باقی است که آیا باید پای یک واقعه هولناک در میان باشد تا پای یکدیگر بایستیم و مردم در کنار مردم و مردم در کنار دستگاه سیاست و دستگاه سیاست در کنار مردم قرار گیرد.
*اصل خودجوشی جمعی
خویش کاری یکی از ویژگی هایی است که باعث می شود تا افراد جامعه به دور از الزام ها و نیروهای بیرونی با نیرویی درونی کارهایی را که باید، انجام دهد.
شکل جمعی حاکمیت خویش کاری به خودجوشی جمعی منجر می شود که در نتیجه آن جمع ها بدون این که از ناحیه ای بیرونی سازماندهی شوند به صورتی خودجوش یکدیگر را می یابند و برای هدف مشترکی که در پیش دارند از هیچ تلاشی کوتاهی نمی کنند و تا به هدف نرسند این خود جوشی فروکش نمی کند. پدیده ای که در هنگام وقوع وقایعی همچون زلزله شاهد آن هستیم.
* از خود گذشتگی در قالب مادی و صرف وقت و زمان
جاری بودن خودمداری در زندگی باعث شده است تا هر یک از ما به دنبال کسب حداکثر منفعت برای خود حتی به قیمت تضییع حقوق دیگران و از بین بردن منافع جمعی و منافع ملی باشیم.
از این رو صرف وقت برای دیگری حتی اگر حق دیگری باشد کم رنگ می شوند و اهمیت آن رنگ می بازد.
واقعه ای مانند زلزله از آنجا که چرخه تکراری ما را در زندگی روزمره قطع می کند و باعث می_شود تا توجه ما از خود به دیگری معطوف شود، لایه های درونی از خودگذشتگی هم در قالب بخشش بخشی از دارایی و هم در قالب گروه های داوطلب که آماده اند تا زمانی را صرف دیگری کنند شکل می گیرد. این درحالی است که در زندگی روزمره حتی از ایستادن پشت خط عابر پیاده هم غفلت داریم. باید بتوانیم این اندازه فاصله را توضیح دهیم تا قابل درک باشد.
*جاری شدن اعتماد
مطالعات و نظر سنجی ها حکایت از این دارد که ما ایرانی ها در زندگی روزمره دارای سطح بالایی از اعتماد به یکدیگر نیستیم و این عدم اعتماد تا لایه های بالایی جامعه را نیز در بر می_گیرد.به گزارش آرازآذربایجان به نقل ازایرنا، این عدم اعتماد دیگر وجوه زندگی فردی و جمعی ما را نیز تحت تاثیر قرار می دهد. با نگاهی به رفتارهای فردی و گروهی در واقعه زلزله در گذشته و در زلزله اخیر غرب کشور شاهد بروز فعالیت ها فردی و گروهی هستیم که از سطح بالای از اعتماد به یکدیگر نشات می گیرد که باعث می شود تا شاهد پدیده ای نادر (حد گسترده ای از اعتماد عمومی )در جامعه باشیم. این در حالی است که وجود اعتماد عمومی در جامعه شرط ضروری هر حرکت جمعی پایدار است.

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۸:۱۷ ق.ظ

دیدگاه


هشت − 1 =