جامعه به سمت شکاف نسلی در حال پیشروی است

جامعه به سمت شکاف نسلی در حال پیشروی است

گروه تحلیل:شکاف نسلی پدیده ای است که در هر جامعه ای به تناسب تغییرات اجتماعی و فرهنگی، رخ می دهد. برخی صاحب نظران تفاوت های بین نسلی را امری بدیهی و اجتناب ناپذیر می دانند که برای پیشرفت و توسعه مفید است اما در جوامع در حال گذار مانند ایران وضع به گونه دیگری است.
در مطالعات نسلی موضوعی که مورد توافق می باشد این است که همواره میان نسل های مختلف تجارب متفاوتی وجود دارد و این تفاوت طبیعی و اجتناب ناپذیر است. در این میان مفاهیمی چون توافق نسلی، تفاهم نسلی حاوی رویکرد مثبت هستند و بیانگر وفاق اعضای جامعه از نسل های مختلف است اما در مقابل آن مفاهیمی چون شکاف نسلی، انقطاع نسلی و گسست نسلی به ایجاد فاصله میان نسل ها و بروز مشکلات در جامعه اشاره دارد.
در حال حاضر میان اندیشمندان و صاحب نظران اجتماعی حوزه های مرتبط با موضوع نسل_ها اختلاف نظر وجود دارد. به طوری که برخی ارتباط بین نسلی را تفاوت در تجارب نسل_های مختلف می دانند و برخی از بروز شکاف نگران کننده که منجر به یک بحران اجتماعی می شود خبر می دهند.
نتیجه مطالعاتی که بر روی متغیرها صورت گرفته حاکی است که نه تنها هیچ تفاوتی بین نسل_ها وجود ندارد بلکه پیوند نسل نیز حاکم است این در شرایطی است که دسته دیگری از مطالعات وضعیت بین نسل ها را از حالت شکاف به سمت گسست و انقطاع سوق می دهند. در واقع انقطاع وقتی صورت می گیرد که هیچ حوزه گفتمانی بین دو نسل نه از نظر ارزش ها و هنجارها و نه رفتاری مشاهده نشود.
وقتی که حوزه ارزش ها، هنجارها و رفتارهای دو نسل با هم منطبق باشد به آن توافق نسل گویند. زمانی که ارزش ها با همدیگر یکسان است اما حوزه رفتاری آنها متفاوت است تفاوت نسل ظاهر می شود و زمانی که نه درحوزه هنجارها و نه در حوزه رفتاری توافقی وجود نداشته باشد ما دچار گسست و یا انقطاع نسل می_شویم که البته حد وسط هایی نیز برای این وضعیت ها درنظر گرفته می شود.
در گذشته و در جوامع سنتی، خانواده و گروه_های اولیه باعث جامعه پذیری افراد می_شدند اما در حال حاضر الگوهای متنوع تر و بیشتری برای جامعه پذیری نسل جدید وجود دارد و خانواده ها بدون توجه به اینکه این الگوها چه پیامدهای رفتاری برای نسل جوان خواهند داشت، آنها را رها می کنند و این اتفاق باعث می_شود که جوان ها الگوهای جدیدی را کسب کنند که بر رفتار و نگرش آنها تاثیرگذار خواهد بود.
مناسبات نسلی در جهان با تاکید بر سالمندی است و آن به این دلیل است که نسل جدید بتواند هزینه های دولت را کاهش دهد و از سالمندی مراقبت کند اما در کشور ما که کشور جوانی است مساله تعاملات بین نسلی و انتقال فرهنگی مورد توجه قرار نمی گیرد.
در دورانی که هویت یابی جوان ها اتفاق می_افتد خانواده ها ماموریت ها و مسوولیت های خود را به نهادهای جامعه انتقال داده اند و این نهادها به خوبی از عهده وظایف برنیامده اند.
امروزه تغییر رسانه مخاطب محور به رسانه کاربر محور باعث شده که الگوهایی که در بین جوانان تکثیر پیدا می کند تغییر کند و در نتیجه سبک زندگی نسل های مختلف در جامعه تغییر یابد. از سویی بعد ارزشی و اعتقادی و هنجارهای جوان ها تغییر اساسی نداشته و همه جوان ها اعتقاداتی دارند که در نسل میانی نیز دیده می_شود اما در بعد رفتاری آنها تغییرات محسوس است.
نسل قدیم جمع گراتر بودند ، منافع جمع را به منافع شخصی و فردی ترجیح می دادند در حالی که نسل امروز فردگرا هستند و تمایل دارند در محیط جهانی زندگی را تجربه کنند و لذت ببرند.
امروزه با توجه به وضعیت اقتصادی و اجتماعی می توانیم انتخاب های متفاوتی داشته باشیم و با توجه به مصارف گوناگون برای خود هویت بسازیم این در شرایطی است که در گذشته افراد از تنوع انتخابی برخوردار نبودند.
تعیین طبقه اجتماعی افراد در گذشته با تولید مشخص می شد ولی امروزه مصرف، طبقه اجتماعی افراد را نشان می دهد و مهمترین ویژگی دوران امروز مصرف گرایی است.
یکی از نقاط ضعف ما در استفاده از تکنولوژی نحوه استفاده از آن است بدین گونه که در کشور ما از این ابزار برای تقویت بین نسلی و تعاملات فرهنگی استفاده نمی شود. دراینجاست که ماهواره جای خود را بین خانواده های ایرانی به عنوان یک’ مصرف فرهنگی فراغتی’ باز می کند.
شبکه های مخاطب محور قدرت تعامل را ندارند یعنی فرد فقط دریافت کننده پیام است در حالی که در شبکه های مجازی، فرد کاربر فعال است و می تواند تولیدکننده محتوا و پیام باشد و این کنشگر فعال بودن تاثیر زیادی روی نگرش دارد و این فشردگی زمان و فضا باعث شده افراد خیلی سریع و آسان با دیگران ارتباط برقرارکنند.
در کنار خانواده، نهادهای اجتماعی دیگر از جمله رسانه ملی رسالت خود را به خوبی انجام نداده اند. ذائقه گروه سنی جدید با آنچه در رسانه_های داخلی تولید می شود همخوان نیست اینجاست که نسل جدید از رسانه های دیگری استفاده می کند که با هنجارهای کشور ما سازگار نیست.
در این راستا می توان به محصولات فرهنگی از نوع موسیقی اشاره کرد که بین آنچه که تولید می شود و آنچه که مورد توجه جوان ها و نوجوان هاست شکاف وجود دارد.
علاوه بر رسانه ملی نقش آموزش و پرورش در این حوزه بسیار کمرنگ بوده است. کتاب های درسی باعث تقویت هویت ملی جوان ها نمی_شوند و جوان ها احساس تعلق ندارند.یکی از موضوعات دنیای امروز مساله فراغت و گذران آن است و برای ایجاد تفاهم نسلی در این موضوع، گذران فراغت جمعی بین اعضای خانواده حائز اهمیت است اما آنچه که دیده می_شود فراغت فردی است که خانواده ها آن را ترجیح می دهند.
ایران پهناور، کشوری است دارای تنوع اقلیمی و قومی و فرهنگی و به دلیل تنوع خاصی که در این بافت جمعیت شناختی وجود دارد، اتفاقی را رقم می زند که شاید در جوامعی که دارای همگنی و یکدستی فرهنگی هستند، به وجود نیاید و آن مفهوم تنوع اذهان دیگر است.
ما باید در یک بوم و اقلیم واحد که دارای مسائل فرهنگی پیچیده، متعدد و متنوع هستند همزیستی کنیم؛ که این تنوع و تکثر به خودی خود مشکل نیستند تا زمانی که به شکاف بین همدلی و شکاف شناختی منجر نشود. در واقع نظام و سازمان فکری و نظام باورها و اندیشه ها فرمان های رفتاری از مغز افراد ساطع می کند که این فرمان ها با افراد دیگر متفاوت است و اگر این فرمان ها با فرمان های مغزی و نیازهای روانشناختی دیگران تداخل پیدا کند به نوعی تعارض منجر خواهد شد.
تفاوت بین نسلی در ابتدای امر مشکل نیست چرا که نوعی تنوع محسوب می شود ولی زمانی که در تعارض منافع و نیاز ها شکل می گیرد به نوعی می توان گفت اذهان و روان های متعدد در اصطلاح باهم سرشاخ می شوند و در این موقع شکاف بین نسلی می تواند خطرناک باشد.
شکاف نسلی تهدیدی برای انسجام خانوادگی، انسجام بین فردی و حتی انسجام ملی است و منجر به مفهومی به نام تعارضات رفتاری و پس از آن خصومت بین فردی می شود؛ به بیانی دیگر، در ابتدا، ما با یک تعارض بین نسلی مواجه هستیم نسل های مختلف صحبت ها، گفتمان ها ارزش ها، اعتقادات، علاقمندی ها، نیازهای نسل دیگر را درک نمی کنند که این رفتار ناهمدلانه منجر به تعارض شدیدتر و بعد از آن ممکن است تبدیل به یک خصومت اجتماعی شود.
به عنوان نمونه در یک خانواده که در بافت کوچکی زندگی می کنند، به دلیل شکاف های نسلی میان اعضای آن ممکن است تعارضات رفتاری به وجود آید و حتی منجر به خصومت بین فردی نیز شود که نتیجه آن دوری اعضای خانواده و دامن زدن به زوال اجتماعی و آسیب_های اجتماعی است.موضوع شکاف بین نسلی اگر در کشور ما مدیریت و مهندسی نشود می_تواند در آینده یک نگاه مخاطره آمیزی را داشته باشد به دلیل این که نسلی در مقابل نسل دیگر قرار می گیرد که هیچگونه نقاط اشتراک روانشناختی بین آنها نیست و باعث سلسله ای از آسیب ها خواهد بود.من به عنوان یک روان شناس به مسئولین هشدار می دهم تا با تشکیل یک ستاد ساماندهی مناسبات بین نسلی سعی بر همگرایی و تقریب نسل ها با همدیگر مورد توجه قرار گیرد.در جوامع پیشرفته مثل کشورهای اسکاندیناوی و یا در اروپا، به دلیل یکسانی بافت_های جمعیتی و درواقع هم سنی و همطرازی سنی جمعیت، شکاف نسلی وجود ندارد و یک نوع اختلاف نسلی خیلی کمرنگ را دارند در واقع نوعی هموژنیزه شدن نسلی وجود دارد و یکدستی بر جریان ها حاکم است.
در کشور ما به دلایل مختلف قومی، جمعیتی فرهنگی و تنوع ها و تکثرهای مختلف فرهنگی و انسانی و اقتصادی و بسیاری مسائل دیگر، امروز در شکاف نسلی هستیم و اگر این شکاف بین نسلی مدیریت و مهندسی نشود و همگرایی صورت نگیرد به تعارض و خصومت بین نسلی منجر خواهد شد.
شکاف عمیق است اما هنوز به بحران که همان تعارضات جدی و خصومت بین نسلی است نرسیده هرچند که ممکن است این سازه یک سازه تئوریک باشد اما دیده می شود.در حال حاضر ارزش ها و نیازهای بخشی از جامعه با بخشی دیگر در شکاف قرار دارد.
علی رغم احترام به تنوع بین نسلی، سازه همدلی بین نسلی باید در میان نسل ها در جامعه ارتقا یابد. یعنی میانسالان و سالخوردگان باید حرف جوانان و دنیای آنها را کمی درک نمایند و جوانان نیز باید دنیای یک فرد سالخورده را نه کامل ولی تاحدی درک کنند.
همچنین در درون جامعه نیز گروه ها و طبقات مختلف اجتماعی به درک متقابل برسند که متاسفانه امروز در سطح متخصصین هم شکاف بین نسلی وجود دارد.
نوعی شکاف روانشناختی در جامعه وجود دارد و فقط تراز سنی ملاک نیست و شاید بتوان گفت ما میان نسل های هم عرض نیز دچار شکاف هستیم؛ از جمله زوجی که با وجود تعلق به یک نسل سنی دارای شکاف و زخم روانشناختی هستند، همکاران یک اداره، اعضای علمی در دانشگاه و سایر گروه ها؛ لذا این موضوع، مخاطره جدی تری نسبت به شکاف بین نسلی است.
تغییرات فرهنگی در کشورهای اروپایی مبتنی بر نیاز آنها و درونی و بومی است لذا پیامدهای منفی ناشی از تغییرات کمتر است اما در کشور ما تغییرات فرهنگی معمولا درونی و بومی نیستند و تبعات منفی دارند و ما نتوانستیم سنخیتی بین فرهنگ خودمان با فرهنگ دیگران به وجود آوریم که این ناهماهنگی باعث آشفتگی در جامعه شده است.
تغییر در سطح فردی رخ داده است اما همگام با آن در سطح اجتماعی تغییرات پیش نرفته و عدم تطبیق ساختار و تغییرات فرهنگی در فرد و در جامعه مشکلاتی را به وجود آورده است.

نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۵:۴۸ ق.ظ

دیدگاه


چهار × 2 =