جامعه¬ای با زنان پرخاشگر ومردان خشن
گروه اجتماعی: روزانه ۱۶۰۰ پرونده نزاع در کشور تشکیل میشود. به گزارش پرشکی قانونی این نزاعها میتوانند تبعات نامطلوبی از جرح و ضرب طرفین گرفته تا آسیب به اموال یکدیگر و یا حتی قتل را داشته باشد. نزاع البته یکی از مصادیق بیرونی خشونت و نشانهای است برای آنکه بدانیم جامعه پرخاشگر شده و آستانه تحمل در آن پایین آمده است.
کارشناسان حقوقی، روانشناختی و اجتماعی نظرات مختلفی درباره دلایل و تاثیر خشونت در جامعه بیان میکنند. آسیبهای اجتماعی در بخش زیادی با خشونت ارتباط مستقیم پیدا میکنند. حال این خشونت میتوان خشونتی ملموس مانند قتل و یا خشونتی غیرملموس همچون خشونت کلامی و نمادین باشد. هنگامی که روانشناسان معتقدند که بخشی از این خشونت در انسان نهادینه شده و ذاتی است، جامعهشناسان تلاش میکنند تا این خشونت نهادی را تحلیل و در سیستم اجتماعی کنترل کنند.
فرید براتیسده روانشناس عنوان میکند که جامعه ما نیازمند بسترهایی برای تخلیه هیجان و خشونت است.
براتی سده اظهار کرد: پرخاشگری بهطور کلی غریزهای در انسانهاست. غریزهای که به زعم روانشناسان باید به نحوی آن را ارضاء کرد. حال این ارضاء یا از طریق خشونت و یا روشهایی دیگر باید انجام بگیرد. نکتهای که در آمارهای مربوط به بالارفتن سطح خشونت در اجتماع دیده میشود، افزایش پرخاشگری در میان زنان است؛ که همین امر نشان میدهد ما در طی زمان با ازدیاد خشونت در سیستم اجتماعی روبرو بودهایم. زنان پرخاشگرتر شدهاند:وی با اشاره به افزایش پرخاشگری در میان زنان گفت: زنان جامعه ما درتلاش برای بروز و نشاندادن خود هستند. بخشی از آنها برای این امر به سراغ تحصیلات عالی، موفقیتهای علمی، ورزش و… میروند و متاسفانه بخشی دیگر راههای دیگری را برای اینکار اتخاذ میکنند که شاید یکی از نمودهای آن بروز پرخاشگری باشد؛ زنان ممکن است با پرخاشگری و اثبات اینکه چیزی از قدرت مردانه کم ندارند دست به پرخاش بزنند. البته دلیل دیگر افزایش پرخاشگری در میان زنان نیز، حضور گستردهتر آنها در جامعه است.
وی درباره دلایل خشونت گفت: دلایل افزایش خشونت در جامعه به شرایط زیست افراد بازمیگردد. افراد تحتتاثیر زندگی خود به اعمال خشونت میپردازند. در طی سالهای اخیر میزان ناکامیها میان افراد بیشتر شده، افراد در برابر استرس کنترل ندارند و یا کمتر یاد گرفتهاند که چگونه آنرا مهار کنند، آنها قدرت حل تعارض را ندارند و… . همه این عوامل منجر شده که پرخاشگری به مرحله ظهور برسد.
راه برونریختن خشم کدام است؟این روانشناس درباره راهکارهایی که به کنترل خشم کم میکنند گفت: در روانشناسی گفته میشود که برای کنترل پرخاشگری باید از روشهای جایگزینی برای تخلیه استفاده کرد تا به خشونت منتهی نشود. در برخی کشورها این روشها اتخاذ شده است. برای مثال سالها پیش و در ژاپن در هر ادارهای اتاقی برای “برونریزی خشم” وجود داشت. در این اتاق که پر از عروسک بود، افراد میتوانستند خشمشان را بر سر عروسکها تخلیه کنند.
وی گفت: در بسیاری از کشورها مراکز کنترل خشم وجود دارند. سازمان جوانان و ورزش و شهرداری نیز درحال تاسیس این مراکز هستند تا افراد بهتر بتوانند خشم خود را کنترل کرده و هیجاناتشان را تخلیه کنند. هرچند که وجود این مراکز لازم است، اما کافی نیست. فرید براتیسده با تاکید بر اینکه مشکل ما در برنامهریزیهاست تصریح کرد: رئیسجمهور چندیپیش بر لزوم شادی در جامعه تاکید کرده و گفته بود که بگذارید مردم شاد باشند و همچنین به لغو کنسرتهای موسیقی واکنش نشان داد. درنتیجه ما امکان این را داریم که فعالیتهایی در جامعه به وجود آوریم که توسط آنها خشم برونریزی شود. برای اینکار باید برنامهریزی لازم صورت پذیرد. مشکل عمده ما در برنامهریزیها این است که هنوز نتوانستهایم تبیین کنیم که راههای ارضاء خشم و هیجان چیست؛ همچنان در جامعه ما جلوی برگزاری کنسرتهای موسیقی گرفته میشود و این یعنی ما تبیین درستی انجام ندادهایم.
این روانشناس همچنین ضمن اشاره به نقش مهم آموزش در کنترل خشم اظهار کرد: نظام آموزشی ما نیز کمک زیادی به آموزش کنترل خشم و مهارتِ حل تعارض در مدارس نکرده است. حل تعارض و مواجهه با تنش و درگیری باید در محیطهای آموزشی ما به افراد یاد داده شود. براساس فرآیند توسعهیافتگی، جوامع درجاتی از خشونت را قایل هستند. مثلا اگر رفتاری به لحاظ گویشی موجب آزار دیگری میشود و او را از تعادل روحی خارج میکند، آن را خشونت میدانند. یا زمانیکه آلودگیهای بصری و شنوایی رخ میدهد این موارد هم مظاهر خشونت تلقی میشود.
حتی آلودگیهای محیطی و زیستمحیطی که به حریم زندگی فرد حملهور میشود و فرد را دچار چالش میکند، مانند گرد و غبار یا آلایندههای هوایی هم مصداق خشونت است چون فرد را در تنش قرار میدهد. هر عمل، رفتار و پدیدهای که واکنش غیرمرتبط ایجاد کند و فرد را در فضای چالشی قرار دهد و رفتار او را از نرم جامعه و نظام معیاری جامعه منحرف کند، آن رفتار خشونت است و واکنش آن هم خشونت محسوب میشود.
به بیان دیگر هایوهوی هر دو خشونت است. کلوخاندازی هم خشونتی است و پاداش سنگ پرتابکردن هم خشونت است. برای نمونه، زمانی که آستانه روانی یک خانواده توسط یک واژگان رکیک و نیشدار تحریک میشود، این هم خشونت است و خشونت فیزیکی که در برابر این کنش انجام میشود هم خشونت است و اینگونه است که معمولا خشونت، خشونت میآورد.هم ریشههای رفتارهای خشن و هم پیامدهای رفتارهای خشن هر دو اجتماعی است. اگر جامعه را حذف کنیم خشونت معنی پیدا نمیکند و وقتی میگوییم تعریف خشونت نسبی است یعنی نسبت آن به گروههای اجتماعی مختلف و فرهنگهای مختلف مطرح است. درواقع خشونتکاری است که از زمین شورهزار یک جامعه زایش پیدا میکند و درست بر چشم جمع مینشیند. فردی بررسی کردن خشونت یک بحث روانشناختی است که ممکن است فرد بر اثر اختلالات روانی بهطور ناآگاهانه رفتار خشنی انجام دهد. هرچند که جامعهشناسی معتقد است که بسترهای اجتماعی هستند که باعث بروز اختلالات روانی میشوند.
اما زمانی که از خشونت حرف میزنیم منظور امری جمعی است که آن بخش از حوزههای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی خشونتزا تلقی میشود که به بخش نظام فرهنگی و باورها و نظام ارزشی جامعه برمیگردد. مثلا در جامعهای که ساختاری سنتی دارد و به صورت مرکز- پیرامونی اداره میشود (یا فرهنگ ارباب رعیتی)، در آن صورت رفتاری که مرکز اعمال میکند، حق اوست و او باید خشن باشد. به همین دلیل است که در ادبیات ما »چوب معلم گل محسوب میشود که هر کسی آن را نخورد خل است«. درواقع این روش اعمال مدیریت و تربیت لازمه این نظام فرهنگی است که اولویت در آن با مرکز است نه پیرامون. مرکز حق اعمال خشونت را دارد. حتی در یک پژوهش فولکولیک دیدیم که برخی از چهرههایی که در جامعه سنتی ما مقدستر و حرمت خاصی داشتند، آنها اگر رفتاری خشن با دیگران میکردند، دیگران براساس نظام فرهنگی و باوری خود حق نداشتند آن را خشن تلقی کنند و آن را لطف و مرحمت میدانستند.
نظام ارزشی جامعه بسترساز رفتار خشن است. مثلا اگر ما بهجای تفکر ارباب رعیتی و مردسالاری، تفکر مشارکتی و دموکرات محور داشته باشیم، آن زمان است که رفتارهای خشن زایش پیدا نمیکند. اما در ساختارهای فرهنگی نشأت گرفته از باورهای ما، باید منتظر رفتارهای خشن باشیم. آستانه تحمل جامعه در برابر خشونت همبستگی به باورهای فرهنگی و نظام ارزشی جامعه دارد. بهطوریکه بسیاری از باورهای فرهنگی امکان اینکه خشونت تحملپذیرتر شود بسیار مهم است. مطالعه مورد به مورد این مسائل نشان میدهد زمانیکه شما این باور و اعتقاد را دارید، راحت میتوانید خشونت را تحمل کنید ولی اگر آن باور را نداشته باشید آستانه تحمل در برابر اعمال خشونت کاهش پیدا میکند و در برابر رفتارهای خشن واکنش نشان میدهند.مثلا اگر باور فرهنگی بخشی از جامعه شهروند مدار نباشد و حقوق و مطالبات شهروندی به رسمیت شناخته نشده باشد، بسیاری از رفتارهای خشن زیست محیطی و شنیداری و دیداری را مردم تحمل میکنند، اما اگر نظام معیاری و فرهنگی جامعه عوض شود و میزان آگاهی افراد از حقوق شهروندی بالا رود، اولین خشونتها مواجه با واکنشهای جدی است.
برای مثال در مطالعه مناطق در مکانهایی که افراد از حقوق شهروندی بیشتری مطلع بودند، بسیاری از رفتارهای خشن که در فرآیندهای دزدی هم اعمال میشود، سریعا با واکنش مردم مواجه میشود.
اما بسیاری از گروههای اجتماعی که این آگاهی را ندارند، در برابر رفتارهای خشن حتی کارهایی که سیستم بر آنها اعمال میکند، واکنش نشان نمیدهند و شاید احساس کنند که رفتار مصداق خشونت نیست. پس هم رویش رفتارهای خشن به نظام ارزشی و فرهنگی جامعه برمیگردد و هم آستانه تحمل افراد در این نظام اعتقادی و فرهنگی بالا و پایین میشود.
حتی اخیرا مطالعات روانشناختی هم نشان داده است که برخی گروههایی که خشونت اعمال میکنند هم براساس ظرفیتهای ذهنی کسیکه تحت خشونت قرار میگیرد، او را ابتدا آزمون میکنند که این فرد چقدر آستانه تحملش برای پذیرش خشونت بالاست و بعد خشونت را اعمال میکنند. این ظرفیت پذیرش خشونت ارتباط مستقیم با نظام باوری و اعتقادی و نظام فکری فرد دارد.
کمک متخصصان به کاهش خشونت:براتیسده به نقش مهم متخصصان حوزههای مختلف علمی جامعه پرداخت و در اینباره توضیح داد: نکته مهمتر که در راهکار کنترل خشم در جامعه باید به آن اشاره کرد اینکه ما باید در برنامهریزیها از متخصصانمان در حوزههای مختلف علمی استفاده کنیم. در این میان روانشناسی و اینکه در آن از برخورد با خشم سخن بهمیان آمده بسیار کمک میکند. متاسفانه ما کمتر از علوم موجود در جامعه برای حل مشکلات استفاده میکنیم، درحالیکه حوزههای علمی و کاربرد آنها باید در برنامهریزیهای کلان جامعه دیده شوند.
در این منابع علمی نیز گفته شده که هنگامی که در جامعه شادی وجود نداشته باشد، بسیاری چیزهای دیگر وجود نخواهد داشت، بهایندلیل که شادی وسیله ارتباط روابط انسانی است که اگر وجود نداشته باشد تعارض و پرخاش بهجای آن مینشیند. درنتیجه کارکردن روی تابآوری مردم و بالابردن تحمل آنها اهمیت پیدا میکند و مردم باید مشی متعادلی در زندگی داشته باشند تا پرخاشگری را بتوان مدیریت کرد.
وی در انتها گفت: شرایط جامعه ما امروزه به نحوی است که باید از علوم مختلف روانشناسی، جامعهشناسی، مددکاری اجتماعی و… در “اجرا” استفاده کنیم. این راهحل جدیدی نیست و تمام کشورهای دیگر که در این زمینهها موفق عمل کردهاند نیز از علوم در سیاستها و برنامهریزیهایشان بهره بردهاند.
نوشته شده توسط admin در شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۶:۳۹ ق.ظ