مصاحبه اختصاصي آراز آذربايجان//

تهاجم ژئوپلتیک به ایران، از ارس تا خزر با اسب تروای جمهوری آذربایجان

تهاجم ژئوپلتیک به ایران، از ارس تا خزر با اسب تروای جمهوری آذربایجان

گفتگو با استاد جلال محمدی، کارشناس ارشد قفقاز، تاریخ پژوه و روزنامه نگار پیشکسوت
* اگر در ابتدای گفتگو، در مورد بحران قراباغ و نحوه دخالت ایران در ابن بحران پس از فروپاشی شوروی و تشکیل جمهوری های آذربایجان و ارمنستان در جوار کشورمان توضیحی ارائه فرمایید، بسیار خوب است.
– بحران قراباغ که در میان دو‌ کشور تأسیس شده در سرزمین های جدا شده از ایران با عهدنامه های گلستان و ترکمانچای پدید آمده، خواه ناخواه گریبانگیر ایران بوده و هست. این بحران هزینه های سنگینی نیز بر ایران تحمیل کرده است، همچنان که بحران ارمنی _ ترکی (عثمانی) در دوره جنگ جهانی اول نیز گریبانگیر ایران شد و هزینه های سنگینی بر کشور ما تحمیل کرد، بدون آن که ایران در پیدایش این ماجراها نیز دخالتی داشته باشد. می دانیم که بحران قراباغ، پیش از فروپاشی شوروی آغاز شد. عجیب است که در آن زمان نیز این موضوع با ایران پیوند می خورد! ارامنه، آذری ها را متهم به قاچاق سلاح از ایران می کردند. در خاطرات آندره‌ی ساخاروف فیزیکدان یهودی و مشهور شوروی، حتی از برافراشتن تصاویر امام خمینی »ره« در تظاهرات صدها هزار نفری آذری ها در باکو در اعتراض به سیاست کرملین درباره‌ی قراباغ نیز سخن رفته است. یعنی با توجه به تاثیر انقلاب اسلامی در برانگیختن احساسات و اندیشه دینی مسلمانان قفقاز و سابقه تعلق این منطقه به کشورمان، ایران به عنوان حامی آذری های قفقاز معرفی می شد.
ایران به عنوان همسایه دو کشور درگیر در بحران قراباغ ناچار از دخالت در بحران بود. پس از فروپاشی شوروی و گسترش جنگ قراباغ، دخالت ایران به عنوان همسایه دو کشور درگیر بر دو محور متمرکز بود: الف‌_ تلاش برای انجام مذاکره بین طرفین و واداشتن آنها به آتش بس و خاموش کردن آتش جنگ که دولت باکو نیز خواستار آن بود و مقامات باکو، این را مکرر از ایران می خواستند. ب_ کمک به جمهوری آذربایجان در دو ساحت بشر دوستانه و تأمین امکانات صدهزار آواره‌ی جنگی و تأمین نیازهای ضروری سیصدهزار اهالی نخجوان، و کمک مستشاری و نظامی به باکو برای مقابله با پیشروی های نیروهای ارمنی در خاک جمهوری آذربایجان.پس از توافق آتش بس میان ایروان و باکو که بعد از سقوط دولت پانترکیستی ابوالفضل ایلچی بیگ و روی کار آمدن حیدرعلی اف در ۱۳۷۲ اتفاق افتاد، پرونده‌ی قراباغ با موافقت باکو و ایروان به گروه مینسک سازمان امنیت و همکاری اروپا با ریاست مشترک روسیه، فرانسه و آمریکا سپرده شد و ایران به صورت عملی از هرگونه دخالت مؤثر در پرونده‌ی قراباغ کنار گذاشته شد. جنگ و بحران فروکش کرد و مذاکرات سران باکو و ایروان تداوم یافت که در مواردی حتی به حل موضوع نیز نزدیک شدند، اما گره ناگشوده، خود منطقه‌ی قراباغ یا جریان تجزیه طلب ارمنی بود، وگرنه دولت ارمنستان در مورد تعلق هفت منطقه‌ی اشغالی حاشیه‌ی قراباغ به جمهوری آذربایجان حرفی نداشت. حتی در مواردی، باکو و ایروان آن قدر به توافق نزدیک شدند که برای آماده کردن افکار عمومی خودشان به پذیرش توافق، روابطی را بین دو کشور آغاز کردند که انجام سفرهای متقابل هنرمندان و حتی نمایندگان مجلس دو کشور به باکو و ایروان بخشی از آن بود. ولی توافق به خاطر عدم اتفاق نظر در مورد تعیین وضعیت قراباغ و عدم حمایت جدی گروه مینسک از حل موضوع با مذاکره و دخالت ترکیه و رژیم صهیونیستی تحقق نیافت.
* سیاست جمهوری اسلامی درباره بحران قراباغ بعد از توافق آتش بس میان ایروان و باکو چگونه بود؟
طی سالهای متمادی پس از توافق آتش بس ۱۳۷۳ تا جنگ ۴۴ روزه، سیاست ثابت ایران نسبت به موضوع قراباغ یعنی حمایت از صلح و ثبات در قفقاز جنوبی و حمایت از حل موضوع قراباغ از طریق مذاکره بین طرفین و آزادی اراضی جمهوری آذربایجان برقرار ماند. این سیاست که برآمده از ماهیت دینی، حق طلبانه و اصول نظام جمهوری اسلامی ایران بود، بیش از همه به نفع جمهوری آذربایجان بود. در حالی که سیاست خارجی و داخلی دولت باکو، همواره و آشکارا جهت گیری ضد ایرانی داشت و دارد.
* سیاست دولت باکو نسبت به ایران چگونه بوده و هست؟
– به رغم اینکه جمهوری آذربایجان تاریخ، فرهنگ، مذهب و حتی ادبیات و ۷۰۰ کیلومتر مرز مشترک با ایران دارد، اما سیاست حاکم بر باکو از دوره شوروی همواره بر ایران ستیزی استوار بوده و بعد از فروپاشی شوروی نیز با تغییراتی و با شدت افزونتری ادامه یافته است.
تلاش برای تعریف یک هویت ملی جعلی مبتنی بر قومگرایی برای مردم جمهوری آذربایجان و ستیز با هویت تاریخی و شیعی مردم، اعلام پان آذریسم (آذربایجانچی لیق، پان ترکیسم) به عنوان »ایدئولوژی ملی« توسط دولت باکو، سیاست تبلیغی- فرهنگی تجزیه طلبانه نسبت به آذربایجان مادر( آذربایجان ایران)، تولید نفرت علیه ایران با استفاده از تمام ابزارهای دولتی و غیردولتی حتی کتابهای درسی، ایجاد روابط راهبردی با رژیم صهیونیستی در ابعاد مختلف و بسط نفوذ این رژیم در جوار ایران، فعالیت های سیاسی تبلیغی علیه تمامیت ارضی ایران و حمایت از تجزیه طلبان، پرهیز از گسترش روابط با ایران، زمینه سازی برای رشد جریانهای تکفیری در میان شیعیان، سرکوب شدید تشکلها و شخصیتهای شیعی و علاقمند به انقلاب اسلامی و… تنها بخشی از فهرست اقدامات ضد ایرانی دولت باکو به شمار می رود که برخی از اینها پیش از روی کار آمدن حیدرعلی اف در ۱۳۷۲ آغاز شده بود و با روی کار آمدن او گسترش و تداوم یافت و پس از او نیز چنین است.
* در گفتگویی که پیش از این داشتیم، بر بازشناسی جنگ ۴۴روزه، تهاجم مشترک باکو، آنکارا و رژیم صهیونیستی و پیامدها و اهداف آشکار و پنهان این جنگ تاکید داشتید، این مبحث مهمی است که تبیین آن ضروری است.
— جنگ بیست بیست ۲۰۲۰/۱۳۹۹ یا همان جنگ ۴۴ روزه که توسط مجموعه ای متشکل از دولت باکو، ترکیه، رژیم صهیونیستی و گروههای تروریستی تکفیری (به نمایندگی از ترکیه و پاکستان) رقم خورد، اتفاقی بود که بسیاری در جمهوری آذربایجان و حتی ایران، تصور می کردند، پرونده‌ی قراباغ با آن مُهر »پایان« خواهد خورد. اما این تصور به واقعیت نپیوست و به نظر می رسد حتی می تواند خطرناک تر و گسترده تر از پیش تداوم یابد و صلح و ثبات قفقاز جنوبی را در جوار ایران و در پیوند با ایران دچار مخاطره سازد.
اگر‌ چه درباره جنگ ۴۴ روزه، مطالب فراوانی در رسانه ها و حتی نشریات تخصصی منتشر شده، اما درباره مسایل مهمی مانند اهداف آشکار و پنهان آن، نقشه یا پیوست سیاسی جنگ، طراح اصلی نقشه جنگ یا مشارکت دولتهای فرامنطقه ای در طراحی و ترسیم نقشه، ارتباط جنگ و نقشه و نقش آن با ژئوپلتیک منطقه، ارتباط نقشه و اهداف جنگ با ایران و مسایل دیگر آنگونه که باید، واکاوی انجام نشده است، در حالی که با توجه به پیوند عمیق بحران با ایران که پس از آزادی مناطق حاشیه قراباغ و مواضع مکرر رئیس دولت باکو مبنی بر گشودن دالان موهوم زنگزور آشکارتر شد، بیش از همه، ایرانی ها بر موضوع قراباغ تمرکز می یافتند.
با این توضیح، در بازشناسی جنگ ۴۴ روزه نکات مهمی نهفته است که برخی از آنها عبارتند از:
۱- در نتیجه‌ی این جنگ، هفت شهر پیرامونی قراباغ یعنی آقدام، فضولی، جبرئیل، زنگپلان، قبادلی، لاچین و کلبج با هزاران کشته و مجروح از طرفین آزاد شدند. این در حالی است که ارمنستان نسبت به این مناطق ادعایی نداشت و بسیاری از این مناطق بخصوص در جوار مرز ایران، سالهای سال خالی از سکنه و متروکه بود. حتی در مذاکراتی که توسط حیدرعلی اف در مادرید انجام شده بود، ارمنستان درباره‌ی بازگرداندن این مناطق موافقت کرده بود.
در کنار این، ارمنستان هرگز استقلال دولت خود خوانده‌ی قراباغ را به رسمیت‌ نشناخته بود. در واقع، هفت منطقه‌ی حاشیه‌ی قراباغ با مذاکره، به ویژه با مشارکت ایران، بدون جنگ و کشته و مجروح شدن هزاران آذری و ارمنی می توانست آزاد شود.
۲- مرکز قراباغ (خاتکندی/ استپاناکرت) و مناطق پیرامونی آن در جنگ ۴۴ روزه آزاد نشده و با موافقت باکو و ایروان، نیروهای روسیه در نقش صلحبان در آنها مستقر شده اند. استقرار نیروهای روسیه به عنوان حافظان امنیت در مرزهای قراباغ و کریدور لاچین، نشانه پیروزی دولت باکو است؟ در حالی که در نگاه افکار عمومی جمهوری آذربایجان؛ قراباغ، هسته مرکزی بحران و جنگ بوده و‌ عدم آزادی آن، در واقع به مثابه‌ی عدم پیروزی و سپردن سرنوشت قراباغ به آینده است. این موضوعی است که باکو درباره‌ی آن سکوت کرده است!؟
۳- مواضع رسانه ای باکو و ترکیه و حتی مواضع و اقدامات شخص الهام علی اف در طول جنگ‌ ۴۴ روزه و بعد از آن به رغم فراز و فرود، به شدت ضد ایرانی بود. قطع مسیر ارتباطی ایران از ارمنستان توسط نیروهای باکو و بازداشت رانندگان ایرانی و اخذ مبالغ سنگینی از آنها و متهم کردن ایران به ترانزیت مواد مخدر از قراباغ توسط شخص الهام علی اف- که در عرف سیاسی اقدامی غیرمعمول و معقول است- به روشنی حاکی از آن بود که گردانندگان این جنگ، نگاه منفی به امنیت و منافع ملی ایران دارند، وگرنه چه لزومی داشت که دولت باکو به جای تمرکز بر آزادی مرکز قراباغ و مرکز آن استپاناکرت/ خانکندی، به ایجاد تنش با ایران بپردازد؟
جالب اینکه دولت باکو همچنان که سی سال کوشیده تا با سوژه »رابطه عادی دو همسایه ایران- ارمنستان« و تعبیر از آن به » حمایت ایران از ارمنستان«، احساسات مردم شیعه جمهوری آذربایجان را علیه ایران برانگیزد، در میان جنگ ۴۴ روزه و بعد از آن نیز تلاش کرد، از موضوع جنگ نیز علیه ایران سوژه های تبلیغات ضد ایرانی فراهم کند! گویی دولت باکو، همیشه مؤظف به تبلیغات علیه ایران بوده و هست و این تبلیغات همواره با سوژه های دائمی و مقطعی ادامه دارد.
۴- تأکید و اصرار مکرر الهام علی اف بر »کریدور موهوم زنگزور« – یا به قول رسانه_های پانترکیستی ترکیه »دالان توران!« و به قول رسانه های کشورمان »دالان تورانی ناتو« (نامگذاری شده توسط دکتر احمد کاظمی)- با عرض چند کیلومتر در خاک ارمنستان که به صورت قهری مسیر ارتباطی ایران با جهان از طریق ارمنستان را مسدود ساخته و ژئوپلتیک پیوسته به ایران را به تهدیدی دایمی علیه ایران تغییر میدهد و حتی تهدیدهای علی اف برای اشغال »سیونیک« در مجاورت ایران، به صورت عملی تلاشی برای تغییر ژئوپلتیک منطقه علیه ایران و نابودی »منافع حیاتی« ایران است. »منافع حیاتی« به منافعی گفته می شود که کشورها برای حفظ آن تا مرز عملیات نظامی و جنگ پیش روند.
۵- با روشن_تر شدن مواضع و تداوم تهاجم های نقطه ای، چند نقطه ای و کوتاه دولت باکو علیه ارمنستان بعد از گذشت مدتها از پایان جنگ ۴۴ روزه و اشغال برخی از نقاط مرزی ارمنستان برای واداشتن ایروان به پذیرفتن‌ کریدور موهوم زنگزور یا »دالان تورانی ناتو«، شناسنامه جمهوری آذربایجان از یک کشور »اشغال شده« به »کشور اشغالگر«تغییر کرده است. در سیاست راهبردی دولت باکو، از همان اوان تشکیل جمهوری آذربایجان بعد از فروپاشی شوروی، حمایت از اشغالگران خارجی جایگاه ویژه ای یافت. سیاست همگرایی با غرب، لاجرم عنصر »حمایت از اشغالگران« را به صورت پررنگ در سیاست خارجی و حتی داخلی دولت باکو نمایان ساخت.لیکن این دولت، سیاست حمایت از اشغالگری را در پوشش اشغال شدگی یک پنجم از خاک کشور استتار می کرد!
دولت باکو در تهاجم آمریکا به افغانستان و عراق و اشغال این کشور ها، به صورت همه جانبه با اشغالگر به همکاری نظامی، پشتیبابی (لجستیک)، اطلاعاتی و…پرداخت. زمین و آسمان جمهوری آذربایجان را در اختیار نیروهای امریکا قرار داد و حتی نیروهای نظامی خود را تحت فرماندهی آمریکا به افغانستان و عراق اعزام کرد که تعدادی از آنها در افغانستان و عراق کشته شدند.
دولت باکو، امروز در جهان از مهم ترین حامیان رژیم اشغالگر قدس شناخته میشود. الهام علی اف بارها بر روابط راهبردی با رژیم اشغالگر تاکید کرده است.بیش از نیمی از نفت مورد نیاز رژیم اشغالگر از باکو تامین میشود. دولت باکو از مهم ترین منابع مالی رژیم اشغالگر است و فقط در یک معامله بزرگ سلاح و تجهیزات، بیش از ۵میلیارد دلار به حساب این رژیم واریز کرد. دولت باکو در رسانه های خود، گروههای ضداشغال مانند حزب الله لبنان و دولت انقلابی صنعا را به عنوان سازمانهای تروریستی معرفی می کند. باکو با اشغالگران سوریه، از امریکا تا ترکیه همکاری کرد و علاوه بر عضویت در گروه موسوم به »دوستان سوریه!« و کمک مالی برای سقوط دولت قانونی این کشور، صدها تن از تکفیریهای کشور را به جنگ سوریه اعزام کرد که اکثر آنها کشته شدند. همه اینها دلایل انکارناپذیری است که حمایت از اشغالگری در سیاست دولت باکو جایگاه ویژه ای دارد.
۶ – از مهم ترین مسائل برای بازشناسی جنگ ۴۴ روزه این که؛ در اوایل دهه هفتاد شمسی/ دهه نود میلادی، دولت آمریکا طرح »مبادله اراضی میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان« را برای حل موضوع قراباغ ارائه کرد. این طرح، طرح دولت امریکا بود که برای کاستن از حساسیتها، آن را به نام »طرح گوبل« (پل گوبل، متولد ۱۳۲۸، شوروی شناس و کارشناس اطلاعاتی آمریکا) روی میز آورد.این طرح در واقع طرح تغییر ژئوپلتیک منطقه علیه ایران و حذف مرز ارمنستان با ایران بود که البته با مخالفت ایران و‌ ارمنستان رو به رو شد. طبق این طرح؛ هفت شهر حاشیه قراباغ، که ارمنستان آنها را متعلق به جمهوری آذربایجان می دانست- آزاد می شد.جدایی قراباغ از جمهوری آذربایجان در نهایت تحقق می یافت. صلحبانان روسی برای تامین امنیت کریدور لاچین – مسیر ارتباط قراباغ با ارمنستان- در آن مستقر می شدند و در مقابل، بخشی از جنوب ارمنستان به جمهوری آذربایجان واگذار میشد و بدینگونه نخجوان به جمهوری آذربایجان متصل می شد و مرز ایران با ارمنستان که یک مسیر راهبردی و کهن برای ارتباط ایران با جهان است، مسدود می شد!با این توضیح، بعد از جنگ ۴۴ روزه و برگرداندن پیکان جنگ از قراباغ به سوی خاک ارمنستان در سیونیک، به خوبی روشن شد که جنگ با کدام نقشه انجام شده و این نقشه توسط کدام دولت یا دولتها ترسیم و طراحی شده است. این نقشه، نسخه جدید و جامع همان نقشه آمریکا طرح موسوم به گوبل است که بخشهایی از آن با جنگ اجرا شده و بخش مهم تر آن، قرار بوده با توافق ارمنستان بدون جنگ، و بدون توافق ارمنستان با جنگ و اشغال خاک ارمنستان، و سپس راضایت ارمنستان به تحقق »کریدور« در مقابل خروج نیروهای اشغالگر باکو از خاک ارمنستان اجرا شود. اینجا دیگر هدف نهایی جنگ ۴۴ روزه برای همه روشن است: ایجاد تغییر ژئوپلتیک در قفقاز جنوبی، مسدود سازی مسیر ارتباطی ایران با جهان یا اجرای بخشی از نقشه محاصره ژئوپلتیک ایران، که می تواند فاجعه ای تاریخی برای ایران رقم زند. این فاجعه موقعیت ژئوپلتیک ایران را به شدت دچار ضعف می سازد و پیامدهای اقتصادی، امنیتی و سیاسی فراوانی برای ایران دارد.در واقع یک مسئله ملی برای ایران است.امروز برای همه روشن شده که تلاش برای دستکاری و تغییر ژئوپلتیک پیوسته به ایران در قفقاز جنوبی بر اساس نقشه امریکایی با موضوع قراباغ، در واقع بخشی از یک نقشه کلان از دریای مدیترانه و ترکیه و تا خزر و آسیای مرکزی و روسیه و چین است.
* بحث دالان موهوم زنگزور/ دالان تورانی ناتو چه ارتباطی با دریای خزر دارد؟
این کریدور/ دالان در واقع زمینه ساز کارکردهای نظامی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی برای غرب و مشخصا ناتو، اروپا، رژیم صهیونیستی و ترکیه است. با این کریدور ترکیه/ ناتو به جمهوری آذربایجان و دریای خزر وصل می شود. هنوز چنین کریدوری وجود ندارد اما امریکا و ناتو سعی می کند، با تجهیز دریایی باکو و رزمایشهای مشترک با باکو در خزر حضور یابد. اصل دیگری هم وجود دارد و آن اینکه هر جا نفت و انرژی هست، آمریکا در آنجاحضور نظامی دارد. در عربستان، قطر، بحرین، عراق، سوریه و جاهای دیگر آمریکا حضور نظامی دارد و جاهایی که نفت هست و امریکا هنوز در آنجا حضور نظامی ندارد، مطمئن باشید که برنامه ای برای حضور در آن جاها دارد. دریای خزر، منبع مهم انرژی است و ممکن نیست آمریکا برنامه ای برای حضور نظامی در آن نداشته باشد.
از طرفی بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در غرب آسیا (خاور میانه) در ترکیه (انجیرلبک) قرار دارد و حتی طی سالهای گذشته، رسانه ها از وجود تسلیحات اتمی در این پایگاه خبر داده اند.
کریدور تورانی ناتو، مسیر اتصال ناتو و ترکیه به خزر است و در واقع این کریدور، ایران را با چالشی ژئوپلتیک و خطرآفرین از جنوب قفقاز تا دریای خزر رو به رو می کند. همچنین تحقق چنین کریدوری، یک زمینه سازی بسیار مهم برای گسترش سیاست امریکایی »همه چیز بدون ایران« نه تنها در قفقاز جنوبی، بلکه در آسیای مرکزی و دریای خزر است.
* پس در واقع از دل بحران قراباغ، بحران دیگری در حال زایش است؟
– این حرف مهم و درست است. همچنان که می دانید، هنوز بخشی از اراضی جمهوری آذربایجان با توافق این کشور، آزاد نشده است! مرکز قراباغ خانکندی/ استپاناکرت و کریدور لاچین در اختیار دولت باکو نیست، ولی این دولت موضوع آزادی اراضی خود تا آخرین نقطه را رها کرده و کریدور زنگزور (همان کریدور تورانی نانو) را در اولویت سیاسی و نظامی خود تعریف کرده است. رئیس دولت باکو بارها اعلام کرده که این کریدور یا با مذاکره و یا با زور گشوده خواهدشد. این در حالی است که مقامات ایران از رهبر معظم انقلاب تا رئیس جمهور و مقامات نظامی در این باره موضع کشورمان را اعلام کرده اند. اما گویی مقامات باکو محاسبه درستی از موضوع ندارند و نمی_دانند که تهاجم ژئوپلتیک به ایران، می تواند پیامدهای فراتر از تصور برای آنها داشته باشد.
* به نظر شما، چرا دستگاه تصمیم گیر در باکو محاسبه درستی از پیامدهای موضوع ندارد و نحوه مواجهه باکو با ایران چگونه است؟
دو علت اصلی برای اشتباه محاسباتی باکو درباره ایران به نظر میرسد. نخست اینکه دولت باکو طی سی سال گذشته با تمام اقدامات ضدایرانی اش در حوزه های اقتصادی (مانند عدم موافقت با عبور خط لوله باکو- جیهان از آذربایجان ایران، کنار گذاشتن ایران از کنسرسیوم خزر، رعایت محدودیت در همکاری اقتصادی با ایران و…) و حوزه های امنیتی و نظامی ( تبدیل شدن باکو به پایگاه رژیم صهیونیستی، جذب تروریست توسط این رژیم و انجام فعالیتهای جاسوسی، حضور اعضای سازمان منافقین در باکو، حمایت از تجزیه طلبان ضدایرانی و حتی اعزام‌ پهپاد توسط رژیم صهیونیستی به نطنز از خاک جمهوری آذربایجان و…) و حوزه های فرهنگی و تبلیغاتی ( تبلیغات ضدایرانی و تجزیه طلبانه از کتابهای درسی تا رسانه های دولتی و غیردولتی و فضای مجازی، برگزاری کنگره آذریهای جهان و …)، پاسخ قاطع و عملی از ایران دریافت نکرده است.
دوم اینکه؛ مطابق محاسبات اشتباه خودشان، تصور می کنند که با حمایت امریکا و اروپا و رژیم صهیونیستی و ترکیه، می توانند منافع حیاتی ایران را مورد تهدید قرار دهند و باز هم مثل گذشته، پاسخ متقابل و عملی از ایران نبینند!
فضا و اتمسفری که در آن تصمیم گیری می شود، بسیار مهم است. فضای تبلیغاتی جمهوری آذربایجان یک فضای ضدایرانی است. در این فضا چیزی از واقعیتهای اقتدار و قدرت ایران بازگو نمی شود. شاید اگر زمانی که پهپاد رژیم صهیونیستی در اقدامی خطرناک از خاک جمهوری آذربایجان وارد خاک ایران شد، پاسخ مناسب نظامی داده می شد، در تصحیح محاسبات مقامات باکو نسبت به ایران مؤثر می افتاد.
دولتمردان باکو با نگاه واقع بینانه به سوریه، عراق، افغانستان، لبنان، یمن و… و نقش ایران در مقابله با قدرتهای جهانی و برهم‌زدن سیاستها و مداخلات پر هزینه آنها، می توانند در محاسبات خود واقع گرایانه عمل کنند.
در مورد نحوه مواجهه سیاسی دولت باکو با ایران، واقعیت این است که سیاست دولت باکو با تمام گستره و عمق ویژگیهای ضد ایرانی آن در مواجهه با مسئولان ایرانی، همان سیاست دولت خودمختار اربیل است!
می دانیم که طی سالهای اخیر با حمایت آمریکا، رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی، گروهکهای تجزیه طلب ضد ایرانی در کردستان عراق باز احیا و باز پروری شده و گسترش یافتند و طی سالهای گذشته اقدامات تروریستی خود را در نقاط مرزی ایران در استانهای آذربایجان غربی و کردستان از سر گرفتند. در نهایت سپاه پاسداران طی عملیات سنگین اخیر، سنگرها و استحکامات و مقرهای این گروهکها را زیر و رو کرد. فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران در این باره گفت: «عناصر تجزیه‌طلب کومله و دموکرات در سال‌های گذشته تحرکاتی را علیه کشورمان داشتند؛ مرتباً این موضوعات را به مسئولان اقلیم شمال عراق گوشزد و اعتراض کردیم، اما در هر مقطعی مطرح می‌کردند که پایگاه‌های آنها را جمع می‌کنیم، زیرا امنیت جمهوری اسلامی ایران، امنیت ما است؛ البته این اظهارات فقط در حد حرف بود، و در عمل اقدامی صورت نمی‌گرفت…امسال نیز از ابتدای سال هیئت‌هایی را نزد مسئولان اقلیم کردستان عراق فرستادیم و این موضوعات را به آنها متذکر شدیم که این عناصر(تروریستهای تجزیه طلب) در حال توسعه فعالیت‌های خود هستند و برای این کار پایگاه‌های مستحکم بنا می‌کنند، مراکز آموزشی خود را تقویت و توسعه می‌دهند که همچون گذشته پاسخ آنها این بود که امنیت شما امنیت ما است؛ موضوعی که همواره فقط در حد حرف باقی می‌ماند.
مگر می‌شود در کنار مرز‌های ما، آن هم در کشوری که خودشان را به‌عنوان دوست ما قلمداد می‌کنند، تروریست‌ها نه‌تنها در آنجا لانه کنند، بلکه فعالیت‌های خود را علیه ایران توسعه دهند…پشت پرده فعالیت آنها آمریکایی‌ها هستند. [امریکایی ها] به مسئولان اقلیم هم فشار آوردند که باید از عناصر یادشده (تروریستهای تجزیه طلب) پشتیبانی کنند و کاری به کار آنها نداشته باشند.«
اگر نحوه مواجهه سیاسی مقامات باکو با ایران را طی سی سال اخیر بررسی کنید، می_بینید که در ظاهر مثل مقامات خودمختار اربیل از دوستی و همسایگی و امنیت و روابط می گویند، اما باز هم مثل آنها، در عمل دشمنان ایران و صهیونیستها را تا نزدیکی مرز ایران آورده اند و پهپاد اسرائیل از قلمروی آنها به ایران اعزام شده است!
*برخی کارشناسان مدام از عدم توجه ایران در گذشته به گسترش روابط ایران با قفقاز جنوبی و مشخصا با جمهوری آذربایجان در قیاس با رویکرد ترکیه یا رژیم صهیونیستی به این کشور سخن می گویند، نظر شما در این باره چیست؟
– اگر چه نقدهای کارسازی میتوان بر عملکرد کارگزاران خارجی وارد کرد اما در عدم شکل گیری روابط گسترده و پایدار ایران و جمهوری آذربایجان، مشکل اصلی دولت باکو است. به طور خلاصه، سیاست خارجی باکو بر همگرایی با غرب، ناتو و رژیم صهیونیستی استوار است. این که حرف از موازنه سیاسی میزنند، چیزی جز فریب سیاسی نیست و در عمل موازنه ای وجود ندارد.
مثال عینی همان خط لوله باکو- جیهان است که امن ترین، ارزانترین و کوتاه ترین مسیر آن، مسیر باکو – آذربایجان ایران- جیهان بود و حتی قبل از روی کار آمدن حیدر علی اف، مذاکراتی برای عبور این خط لوله از منطقه آذربایجان ایران توسط وزیر نفت جمهوری آذربایجان، آقای ثابت باقراف با وزیر نفت جمهوری اسلامی آقای آقازاده صورت گرفته بود.ولی در نهایت با توافق علی اف، این خط لوله از طریق گرجستان به ترکیه رفت و دولت باکو، گرجیها را به آذری های ایرانی ترجیح داد.در حالی که همین خط لوله اگر از مسیر طبیعی خود، از ایران می گذشت،موجب ارتقای روابط دو جانبه و استحکام پیوندهای اقتصادی و سیاسی بین دو کشور می شد:
گسترش روابط میان دو کشور، هنگامی اتفاق می افتد که هر دو مایل به این کار باشند. وقتی دولت باکو به خاطر همگرایی با غرب و پیروی از سیاست علنی امریکا و ایجاد روابط راهبردی با رژیم صهیونیستی نمیخواهد روابط محدود خود را با ایران گسترش دهد، شکل گیری روابط گسترده میان تهران و باکو اتفاق نمی افتد.
دولت باکو، نه تنها از گسترش روابط دولتی، حتی از گسترش روابط مردمی و مرزی نیز با ایران خودداری می کند. مثلا سالهاست که تردد بین مرزنشینان با گذر مرزی ?? کیلومتری را در بیله سوار اردبیل لغو کرده است. همچنین ترددهای مردمی با گذر مرزی در نخجوان را نیز لغو کرده است.
این در حالی است که ایران حتی اخذ ویزا برای سفر مردم جمهوری آذربایجان به ایران را سالهاست که لغو کرده است. در حالی که دولت باکو، اخذ ویزا را برای ایرانی لغو نکرده و ایرانی ها برای سفر به جمهوری آذربایجان بایستی ویزا بگیرند که هزینه سنگینی هم دارد. این در حالی است که رژیم ویزا بین دولت باکو و رژیم صهیونیستی لغو شده است!
دولت باکو، اگر در جایی سوآپ یا خرید انرژی از ایران داشته، به خاطر رفع نیاز و ناچار از این کار بوده است. در واقع دولت باکو بر مبنای پیروی کامل از سیاست امریکا یعنی »همه چیز بدون ایران« عمل می کند. در حالی که با ترکیه یا اسرائیل اینگونه رفتار نمی کند. فراتر از اینها، دولت باکو به گاو شیرده چند کشور (امریکا، انگلستان، رژیم صهیونیستی و ترکیه) تبدیل شده است. دولت باکو ۲۰ میلیارد دلار در ترکیه سرمایه گذاری کرده است، در حالی که اگر همین مبلغ برای رفاه جمهوری آذربایجان که جمعیت اندکی دارد، استفاده می شد، فقر از جامعه رخت برمی بست. علاوه بر این، ترکیه سالانه میلیاردها دلار از ترانزیت نفت و انرژی از دولت باکو سود می برد. دولت باکو یکی از منابع مهم تامین و تقویت مالی و توسعه صنایع نظامی اسرائیل در جهان است و سالانه میلیاردها دلار سلاح و تجهیزات از او خریداری می کند.
مخلص کلام اینکه سیاست دولت باکو درباره ایران »روابط محدود و رعایت فاصله« است. ایران می تواند سیاست باکو را تغییر دهد اما این مسئله نیازمند یک کار کلان است.
در مورد حضور نیروهای مسلح کشورمان در خط ارس چه نظری دارید؟
– بعد از ابلاغ سیاست صریح ایران به آقایان اردوغان و پوتین در تهران، که یک اقدام مدبرانه برای حفظ ثبات قفقاز بود، باز هم رییس دولت باکو، به تهاجم‌ لفظی با واژه زنگزور به عرصه ژئوپلتیک مرتبط با ایران ادامه داد. اخیرا هم رئیس جمهور کشورمان در آستانه با الهام علی اف دیدار و سیاست قاطع ایران مبنی بر عدم تغییر مرزها و ژئوپلتیک منطقه را با صریح ترین واژه ها به وی ابلاغ کرد. به نظر میرسد دولت باکو به علل مختلف تمایل چندانی به فهم پیام روشن ایران ندارد. از طرف دیگر، هر از گاهی با تهاجم‌ نظامی و اشغال اراضی ارمنستان، خود را به کریدور موهوم زنگزور نزدیک تصور می کند، در حالی که واقعیت این نیست.
از طرفی نیز میدانیم که دولت باکو، بازیگر میدانی ماجراست و‌ دولتهای دیگری این بازی کثیف و بحران زا را سازماندهی کرده اند. برای بر هم زدن این بازی و پیشگیری از تغییر ژئوپلتیک پیوسته با ایران و حفظ منافع حیاتی ملت ایران ، نیروهای مسلح پشتوانه و عامل قدرتمند و تاثیرگذار هستند. حضور نیروهای مسلح کشورمان در مرز با قفقاز جنوبی و جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان، حقیقتا عامل بازدارنده از جنگ و تهاجم، و چتر ثبات و امنیت بر سر منطقه است.
در عین حال پیام روشن دیگری از اقتدار و تصمیم جدی ایران حفظ مرزها و ژئوپلتیک منطقه است. اگر صلح و مرزها و ژئوپلتیک پیوسته با ایران با خطر مواجه شود، تردیدی نیست که عملکرد نیروهای مسلح برای خطرسازان، فراتر از تصور خواهدبود.
اگر باکو و حامیان تغییر ژئوپلتیک منطقه به ویژه اردوغان، خواهان صلح و ثبات باشند، باید پرونده دالان را ببندند.البته ممکن است باکو با سیاست اربیلی خود و صلاحدید حامیانش، پرونده را باز نگه داشته و موضوع را به موقعیتهای آینده واگذارد اما در هر حال، در علم سیاست این موضوع بدیهی است که کشورها برای حفظ منافع حیاتی خود اگر ناگزیر باشند، به اقدام نظامی روی می آورند.این موضوع در مورد مستقل ترین کشور جهان یعنی ایران نیز صدق می کند. طبق اعلام مقامات نظامی کشورمان، در رزمایش نیروهای مسلح در کنار ارس، پل زدن بر روی ارس و عبور از آن نیز توسط نیروهای سپاه انجام شد. این یک پیام نظامی روشن به باکو است…

نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۱۱ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۹:۵۹ ق.ظ

دیدگاه


× 8 = هشت