تلاش برای آشتی دادن ساده گویان و پیچیده سرایان در شعر

تلاش برای آشتی دادن ساده گویان و پیچیده سرایان در شعر

گروه فرهنگی: شعر ساده, خوب است یا شعر پیچیده سعدی, بزرگ ترین شاعر ایران است یا خاقانی اصلاً اگر قرار باشد جام جهانی کشتی شعر برگزار شود, بیدل دهلوی و ازرا پاوند, می_روند روی سکوی نخست سنگین وزن ها یا هومر و فردوسی شعر ساده، خوب است یا شعر پیچیده؟
سعدی، بزرگ ترین شاعر ایران است یا خاقانی؟ اصلاً اگر قرار باشد جام جهانی کشتی شعر برگزار شود، بیدل دهلوی و ازرا پاوند، می روند روی سکوی نخست سنگین وزن ها یا هومر و فردوسی؟ البته اسامی دیگری هم می توانند در جمع حاضر شوند و روی تشک بروند اما آخرش چه؟
شاید ساده ترین جواب به این سؤال ها این باشد:»بابا! بذار زندگی مونو بکنیم!« به نظر من، نه در دوره ای که »شعر پیچیده«گویی، ویزای حضور در مملکت شعر مدرن بود و نه بعدش که در دهه های هشتاد و نود، »ساده«گویی به جایی رسید که هر کس دفترمشق بچه اش را در نشست_های شعر، می خواند با تقلید از صدای مرحوم خسرو شکیبایی و زیر هم می خواند آن دفترمشق را به این شکل: باباآب داد، سارا اناردارد
و با تشویق شاعران »ساده«گوی دیگر مواجه می شد، مشکل شعر مدرن و غیر مدرن ما، ساده گویی یا پیچیده گویی نبوده و نیست؛ مشکل ما از زمان زنده یاد رودکی تا به حال این بوده که در هر دوره و با هر سبک و رویکردی، قلیلی، شاعر بوده اند و کثیری، انبان به دوش، تا باد را به جای متاع شعر، بفروشند به خلق. اگر بنا باشد به جبران گناهان آن کثیر، گردن آن قلیل را بزنیم که از ادبیات جهان چیزی نمی ماند!
هنگامی که حافظ می سرود: »جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه/ چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند!« مسلماً نگاهش به کلمه و مفهوم »افسانه« همان نبوده که با فرهنگ و نگرش مدرن، از فراتر از مرزهای زبانی ما به فرهنگ ما مهاجرت کرد. با این همه بیایید با چنین نگاهی هم سراغ این بیت برویم، به گمانم دست پُر برگردیم!
»افسانه« در فرهنگ مدرن، جایگاه متضادش با »واقعیت« یا »حقیقت« تغییری نکرده اما تفاوت، در ارزش بخشی مثبت به جهان افسانه است و از همین ره، نیما نیز گذشته است هنگامی که همزمان با طلوع ادبیات مدرن اروپا، پس از جنگ جهانی اول، شعر »افسانه« را سرود؛ این شعر با وجود قرار داشتن در معیارهای سنتی شعر و برخورداری از وزن عروضی و… شعری کلاسیک محسوب نمی شود نه به این دلیل که نیما، از یک مصراع بدون قافیه در هر بند سود برده، که دقیقاً به دلیل »هویت بخشی« به افسون »افسانه« یا »رازآمیزی« یا ارزش بخشی به »فانتزی« که همان مبدأ »شگفتی« ست؛ »شگفتی« در فرهنگ مدرن، مقابل عادت و تداول و خستگی حاصل از واقعیت یا حقیقت قرار می گیرد.
با وجود نگاه »رمانتیک« و البته متمایل به »سمبولیسم« قرن نوزدهمی مستور در این شعر[که مشخصاً فاصله دارد با تحولات قرن بیستمی شعر مدرن]، نیما نخستین قدم را در معرفی مفهوم تازه »افسانه« به فرهنگ ایرانی برداشت؛ سال ها بعد، هنگامی که جهان و ایران، دومین جنگ جهانی را نیز پشت سر نهادند، »افسانه« در فرهنگ سیاسی ایران، به جای »اسطوره« نشست و با وجود وجه متافیزیکی خود، با رویکردی «ماتریالیستی-دیالکتیکی» پیوند خورد و متافیزیک «بازتعریف شده »ی ماتریالیستی در این دوره که با جریان های چپ جهانی در داد و ستد فرهنگی مداوم بود، مفهوم »آرمانگرایی« را نیز به کلمه »افسانه« افزود و با این رویکرد»ژدانفی-استالینیستی«، »افسانه« را از بداعت »شگفتی«[با مفهومی بسیار فراتر از رویکردهای »جنگ بزرگ میهنی اتحاد جماهیر شوروی«] تهی کرد. به گمان من، جنگ میان »ساده« و »پیچیده« در شعر مدرن ما، از همین نقطه شروع شد یعنی جایی که عده ای »افسانه« را از »متافیزیک« جدا کردند و با معنایی »سیاسی« تلفیق اش کردند و عده ای دیگر، سیاست را هم به عنوان بخشی از تداول خسته کننده »واقعیت« به کناری نهادند و به تولید »شگفتی خالص« پرداختند اینکه از این نقطه عزیمت تاریخی، هرجا که با شعری پیچیده رودر روییم کلمه »ناب« هم به گوش می رسد همان اشاره به »خالص« است اشاره به »عیار« است؛ و حافظ پیش از این سروده بود:نقدها را بُوَد آیا که عیاری گیرند/ تا همه صومعه داران پی کاری گیرند
این »عیار« با مفهوم »سرمایه« در اوایل قرن بیستم، در ارتباطی مستقیم است که »مواد اولیه« و »معادن« گزاره های بنیادین این معادله محسوب می شدند و در نتیجه، وجه دوم جنگ میان شعر ساده و شعر پیچیده، بدل شدن این جنگ به »بازتعریف« جنگ سرد بعد از جنگ جهانی دوم، میان بلوک شرق کمونیستی با هدایت اتحاد جماهیر شوروی ست با بلوک غرب کاپیتالیستی با هدایت ایالات متحده امریکا[دو کشوری که هر دو با انقلاب، به دوران تازه خود پا نهاده بودند اما انقلاب امریکا، تلاشی ملی برای هویت بخشی به »عیار« بود در حالی که انقلاب اکتبر شوروی، تلاشی فراملی برای هویت بخشی به »نیروی کار« بود که اگر نبود، »عیار«ی هم از معادن حاصل نمی_شد]. به گمانم حالا، شاید روشن شده باشد که چرا بخش اعظم شاعران ساده نویس ما، متعلق به طیف چپ سیاسی یا ایدئولوژیک بوده اند و بخش غالب شاعران پیچیده گو، اگر هم »سوسیالیست« بوده اند، رویکردهای فرهنگی-سیاسی شان، پشت دیوارهای پرده آهنین اتحاد جماهیر شوروی معنا شده است و در واقع تمایل شان به ایده آل های دموکراسی غربی بیشتر از تمایل شان، به احزاب کمونیست شرقی بوده است.
جنگ ساده و پیچیده در دهه نود شمسی، همان جنگ ساده و پیچیده، در دهه بیست است؛ فقط، دیگر نیمایی نیست و از آن نسل طلایی شاگردان نیما هم خبری نیست.محتمل است که چنین استدلالی، محل مناقشه بسیار باشد اما با تداوم این منطق »سیاسی-اقتصادی« در دهه چهل شمسی و تقارن آن با رویکرد»تنش زدایی« میان غرب و شرق، شاهد »تنش زدایی« در عرصه شعری ایران مدرن هم هستیم؛ در دو سوی این »تنش زدایی«، دو منتقد از دو خاکریز مقابل هم، به آشتی دادن سهل گویان و پیچیده سرایان همت کردند.»افسانه«در فرهنگ مدرن، جایگاه متضادش با»واقعیت« یا »حقیقت« تغییری نکرده اما تفاوت، در ارزش بخشی مثبت به جهان افسانه است و از همین ره، نیما نیز گذشته است هنگامی که همزمان با طلوع ادبیات مدرن اروپا، پس از جنگ جهانی اول، شعر »افسانه« را سرود
با تداوم این منطق »سیاسی-اقتصادی« در دهه چهل شمسی و تقارن آن با رویکرد »تنش زدایی« میان غرب و شرق، شاهد »تنش زدایی« در عرصه شعری ایران مدرن هم هستیم؛ در دو سوی این »تنش زدایی«، دو منتقد از دو خاکریز مقابل هم، به آشتی دادن سهل گویان و پیچیده سرایان همت کردند
هر کودک تازه زبان گشوده ای خالق »شگفتی«ست در »زبان«، چرا که »زبان« را به هم می ریزد چه در صرف و چه در نحو و چه در تلفظ کلمات و چه کاربرد کلمات با مفاهیمی متضاد با آنچه کاربران »زبان« از آن مراد می کنند، اما این ها شعر نیست چون گرچه به خلق »جهانی تازه« منجر می شود اما جهانی فارغ از »تعریف شدگی« و متصل به فرامتن های فرهنگی-اجتماعی-سیاسی-اقتصادی ست.ساده گویی نیز امری کودکانه است که کودکان، پس از آشنایی ابتدایی با »زبان« و تسلط محدود به آن، اغلب با شهودی غیر قابل انتظار، اما قابل فهم، به کارش می گیرند و البته هنوز در کاربرد »نحو« نابلدند و »حروف اضافه« را جا می اندازند و »را«ی مفعولی را بعد از »متمم« استفاده می کنند و با به کارگیری اسامی یا ضمایر غیر انسانی همراه با افعالی که با هوش و درایت انسانی قرین اند، وارد حوزه »جان بخشی به اشیا یا دیگرجانداران« می_شوند که والدین شان را دچار این خطای دلپذیر می کند که:»فرزندمان شاعر است!»سبک هندی« در ادبیات هزارساله، در بهترین فرازهای خود[نه دوران افول اشکه معماساز شد] تولیدکننده شعری دارای ضعف تألیف نبوده، همچنان که شاعران سبک عراقی، کودکانی شیرین زبان!

نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۸:۰۴ ق.ظ

دیدگاه


× دو = 18