تبلور فرهنگ در رفتارهای اقتصادی…
علی رزمآرای
گروه فرهنگی: یکی از مهمترین مؤلفههای حیات انسانی درعصرحاضر، تبلوراقتصاد در فرهنگ جاری جامعه محل زیست و رفتار فرهنگی افراد جامعه است. جریان اقتصاد فرهنگ مدار و یا حضور فرهنگ در عرصه اقتصاد از دوجنبه کاملا ً مستقل قابل بررسی است. اولین جنبه به میدان بینارشتهای شدن علوم و حوزههای مختلف هنری و فرهنگی باز میگردد. جهان امروز عرصه گفتمان علوم و دانشهای مختلف از یک سو و همراهی درونی هنر و فرهنگ با این گفتمان از دیگر سو است. بررسی جامعه شناختی زمینههای مختلف اقتصادی، فلسفه در اقتصاد، جامعه شناسی فلسفه، فلسفه سیاسی، روان شناسی اقتصاد، جامعه شناسی ادبیات یا هنر و یا فرهنگ و… همه از تبلورهای این بینارشتهای شدن علوم و جریان گفتمان درونی آن است.
جنبه دوم به کارکرد فرهنگ در روح اقتصاد یک جامعه در ایجاد یک شاکله روشن از فعالیتهای فرهنگی، ادبی و هنری از چاپ و نشر تا آموزش و خلاقیت و… که همه از اجزاء این شاکله هستند، باز میگردد. اقتصاد تئاتر، سینما، نشر، مطبوعات، کاغذ و…. از اهم موضوعات این عرصه مهم اقتصاد فرهنگی را تشکیل میدهند.
کلانشهرارومیه و استان آذربایجانغربی به عنوان یک زیست بومی اجتماعی خواسته یا ناخواسته همزمان از نوعی ساز و کار اقتصادی در عرصه فرهنگ که زاییده سیاست گذاریهای دولتی و حضور غیرشفاف بخش خصوصی در عرصه فرهنگ است، برخوردار بوده و رنج میبرد. این سازو کار شکل و نمای سنتی دارد. هنوز در قالب این ساز و کار از بنیانها و زمینههای جغرافیایی و عرصه بومی اقتصاد صحبت میشود تا عمل و کارکرد عینی آن . یعنی پتناسیلهای مختلف طبیعی، کشاورزی، آب، معادن و… به شکل بالقوه تعریف میشوند اما از نمای بالفعل آنها خبری نیست!
در این مسیر میتوان به میراث فرهنگی، صنایع دستی، گردشگری، مطبوعات و صنعت چاپ( تبلیغات)، تألیفات و تحقیقات و… در زمره داد و ستد اقتصادی در چهارچوب فرهنگ، اشاره کرد. برای شفافیت موضوع ناگزیر از مراجعه به برخی تعریفات و تشریح ابعاد مؤلفههای دخیل در اقتصاد فرهنگی هستیم.
در شکل کلی اقتصاد فرهنگ از سویی در برگیرنده اقتصاد، با تمام مفاهیم آن و از سوی دیگر در برگیرنده فرهنگ و موضوعهای مربوط به آن است. این عرصه نوید دهنده قابلیتهای سرمایه گذاری، تولیدی و درآمدی کلان است. در اقتصاد فرهنگ، بی شک دیدی اقتصادی نسبت به فرهنگ ولی نه همه فرهنگ در تمام ابعاد آن وجود دارد. اقتصاد فرهنگ تحول سریعی را از زمان طرح آن در آغاز قرن بیستم طی کرده است. در طول این سالها، مصادیق اقتصاد فرهنگ گاه پدیدههای فرهنگی مانند هنر و موسیقی دانسته شدهاست که سابقه آنها به پیش از قرن ?? باز میگردد و گاه سرگرمی های گوناگون، رادیو، تلویزیون، رسانهها و هم اکنون اینترنت و بازیهای رایانهای و بسیاری از موارد دیگر جزو مصادیق اقتصاد فرهنگ دانسته شدهاند.
کلیات اقتصاد فرهنگ و ابعاد آن: برای پرداختن به اقتصاد فرهنگ باید ابتدا ابعاد تشکیل دهنده جامعه را که عبارتند از سیاست، فرهنگ و اقتصاد مورد بررسی قرار داد. نظیر این سه بعد در هویت انسان هم وجود دارد: روح، فکر و جسم. سیاست متناظر با روح، فرهنگ متناظر با فکر و اقتصاد متناظر با جسم است. در ساختار جوامع مختلف به تبع شرایط موجود و ماهیت گفتمان حاکم، یکی از سه بعد سیاست، فرهنگ و اقتصاد متغیر اصلیاند. در ساختار جامعه سیاست پایگاه همبستگی تمایلات اجتماعی است. یعنی زمانی جامعه شکل میگیرد که میل و طلب اجتماعی حول یک محور جمع شود. وقتی تمایلات انسانها حول یک محور جمع میشود آن گاه نخستین مرحله پیدایش جامعه حاصل میشود. تمایلات اجتماعی برابر با نظام انگیزشی جامعه است، یعنی میل اجتماعیهمان کیفیت انگیزش جامعه است. همچنین سیاست، بیانگر بنیان اخلاقی جامعه است یعنی نوع گرایش افراد نشان دهنده کیفیت اخلاق آنها است. بنابراین در نهایت هر گاه اخلاق جامعه رشد کند، وجدان عمومی جامعه نیز به تکامل میرسد. پس از این که تمایلات عمومی جامعه همبستگی لازم را یافت و افراد آن همدل و همفکر شدند، این تمایلات وارد بخش فرهنگی جامعه می شود. پس بعد اجتماعی دیگری که در جامعه وجود دارد فرهنگ است که برابر فکر در هویت انسان است.
اقتصاد فرهنگ مجموعهای از امکانات است که برای جهت گیرهای فرهنگی به کار گرفته میشود. این امکانات نیروی انسانی و ابزار در دسترس هستند که باید در خدمت حوزه فرهنگ قرار گیرند. عمده ترین محورها در بخش فرهنگ، تحقیقات، آموزش، تبلیغ یا هنر هستند. هزینههای بخش فرهنگ به عهده حوزه اقتصاد فرهنگ است و شامل هزینههایی است که باید صرف نیروی انسانی و ابزارهای متناسب با مقدورات دیگر فرهنگ شود. آنچه مسلم است سرمایه گذاری برای تولید ابزارهای فرهنگی، متفاوت با سرمایه گذاری برای تولید ابزارها در دیگر بخشهای جامعه است. در شرایط اجتماعی، همان گونه که اقتصاد بر فرهنگ تأثیر میگذارد، فرهنگ هم براقتصاد تأثیر متقابل دارد و فرهنگی هم که در اقتصاد جاری میشود در بستر اقتصاد پرورش می یابد. بنابراین در مرحله سوم میتوان به جای اقتصاد فرهنگ، فرهنگ اقتصاد را به کار برد؛ چون فرهنگ در اقتصاد جدی شده و اقتصاد بستر فرهنگ واقع گردیده و همه بخشهای اقتصادی تحت تأثیر فرهنگ قرار گرفته است. نظام توزیع قدرت، توزیع اطلاعات و توزیع ثروت و همه سخت افزارهایی که به عنوان بستر مادی جریان فرهنگ به کار میروند، در این مرحله بخشی از جامعه محسوب میشوند، یعنی بستری برای توسعه فرهنگ میشوند. حال اگر اقتصاد جامعه بر پایه توسعه سود و سرمایه حرکت کند، بستری را که برای رشد و نمود فرهنگ ایجاد میکند، بستری مادی خواهد بود، یعنی فرهنگ جامعه به سوی اهداف مادی حرکت خواهد کرد. اما ابزارهای فرهنگی باید دارای چه خصوصیاتی باشند و در چه بستری حد و مرز حوزه اقتصاد فرهنگ تعیین میشود؟ این حد و مرز از سه بستر میگذرد: تحقیقات، آموزش و تبلیغ. نظام پژوهش و تحقیق جهت گیریهای پذیرش این که مردم چه کالای فرهنگی ای را بپذیرند و یا نپذیرند، را تعیین میکند و به مردم راهکار میدهد. سپس آن کالای فرهنگی باید به جامعه منتقل شود تا پذیرفته و یا رد شود. نیازهای آدمی شامل نیازهای روحی، فکری و جسمی است. فرهنگ نیازهای فکری را تأمین میکند. در همین راستا چنانچه نظام تحقیقات صحیحی در جامعه وجود نداشته باشد، نظام آموزشی و بخش تبلیغ هم دچار مشکل خواهد شد. بنابراین ضریب حساسیت مربوط به تحقیقات است که سهم بیشتری از منابع مالی را دراین جهت به خود اختصاص میدهد.
نوشته شده توسط admin در شنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۸:۱۰ ق.ظ