تأثیر رسانه‌ها بر هویت و شخصیت کودک

تأثیر رسانه‌ها بر هویت و شخصیت کودک

گروه فرهنگی: قدمت یک کشور به اندازه‌ی قدمت فرهنگ و پیشینه‌ی آن است. ماندگاری یک فرهنگ نیز به طور مستقیم به انتقال سینه‌ به سینه‌ی مؤلفه‌های آن بستگی دارد. بنای یک فرهنگ، اسطوره‌ها و الگوهایی هستند که رفتار و کردار شاخصی داشته‌اند و باعث پویایی و پیشرفت آن جامعه بوده‌اند؛ الگوهایی که خود در درون آن فرهنگ پرورانده شده‌اند.این نوشتار دل‌مشغولی یک ایرانی است که نگران کم‌رنگ شدن فرهنگ بومی خود در بین کودکان مرزوبومش است.
اما وقتی از یکی از نویسندگان شنید، نسل شما را با کدام فرهنگ ایرانی می‌توان شناخت؟ هاچ زنبور عسل؟ حنا دختری در مزرعه؟ خانواده‌ی دکتر ارنست؟ دختر کبریت فروش؟ یا… گویی از خوابی گران بیدار شده است. هنگامی که محقق عروسک‌های مرد عنکبوتی، بتمن، بن‌تن و… را در دست کودکان می‌دید و هم‌ذات‌پنداری آن‌ها را با آن شخصیت‌ها در بازی‌هایشان، احساس نگرانی نمود. اما از کودکی خود غافل مانده بود که به همان اندازه او نیز از فرهنگ اصیل خود دور شده است و این در ابعاد مختلف زندگی هم‌نسلان او کاملاً مشهود است؛ چیزی که بحث داغ جامعه‌ی امروز ایرانی شده است: »سبک زندگی« تغییرات، خواه‌ناخواه در هر فرهنگی روی می‌دهد و یکی از ویژگی‌های آن محسوب می‌شود. غیرمعقول خواهد بود اگر فرهنگی درها را به روی خود ببندد و با دیگر فرهنگ‌ها به تعامل ننشیند، زیرا تعامل باعث شکوفایی و ارتقا می‌شود؛ اما به شرطی که تأثیرپذیری صرف اتفاق نیفتد.
در عصر فراارتباطات، طبیعی است فرهنگی در فرهنگ دیگر تأثیر بگذارد، اما فرهنگ غنی و پویا، پدیده‌های جدید و نو وارداتی را رنگی خودی می‌دهد و از بن‌مایه‌های خود حفاظت خواهد نمود و این است راز بقای فرهنگ‌ها در گذر اعصار. در بحث اسطوره‌سازی برای کودک، مسئله‌ی هم‌ذات‌پنداری او در مقابل اسطوره‌ها بسیار حائز اهمیت است. هم‌ذات‌پنداری کودک نشان از پذیرش الگو از طرف او دارد. معمولاً در هم‌ذات‌پنداری، فرد با اسطوره و قهرمان داستان یکی می‌شود و کاملاً در آن شخصیت غرق می‌گردد. حال با این توضیحات، آیا هم‌ذات‌پنداری کودک ایرانی با اسطوره‌های کارتونی غیربومی به معنای انتقال »معنی« به ذهن او نیست؟ در حالی که فرستنده و گیرنده از دو فرهنگ مجزا هستند.
یا می‌توان این طور نتیجه گرفت که هم‌ذات‌پنداری یعنی همان تشکیل محتوای حافظه‌ی درازمدت موجود در هیپوکامپ مغز؟ »دیوید برلو« توضیح می‌دهد: »معنی‌ها در ما هستند، نه در پیام.« ولی آیا برای کودک هم همین طور است؟ آیا نمی‌توان گفت معنی در کودک، در حال ساخت است و پیام‌هایی که به او می‌رسد در حال شکل دادن به معناها در ذهن او هستند؟ ناصر باهنر، از اساتید ارتباطات و یکی از محققان در حوزه‌ی برنامه‌سازی برای کودکان، در پاسخ به همین پرسش که تفاوت مخاطب کودک با بزرگسال، با توجه به رویکرد نظریه‌ی دیوید برلو، در چیست، پاسخ داد این که گفته می‌شود معنا در ذهن مخاطب وجود دارد، یک چیز عام است که هم برای مخاطب بزرگسال و هم برای مخاطب کودک صادق است؛ اما نوع معانی و حجم معنی در این دو نوع مخاطب تفاوت می‌کند. ممکن است یک کودک معانی‌ای که دارد به لحاظ کمّی مثلاً ۳۰ درصد یک بزرگسال باشد، ولی به هر حال، کودک هم معانی همراه خود دارد.
جریان شناخت‌گرایی در روان‌شناسی بر همین امر استوار است. معتقدند برای شناخت انسان‌ها (مخاطبان) در حوزه‌ی دانش روان‌شناسی، باید به سراغ چیزهایی رفت که آن‌ها درک می‌کنند یا درک کرده‌اند؛ یعنی شناختی که آن‌ها از پدیده‌ها و مفاهیم اطراف خود دارند. بنابراین »معنا در ذهن وجود دارد« در هر دو مخاطب صادق است. این در واقع یک مکتب است.
در بحث انتقال پیام و معنا و تفاوت آن بین کودکان و بزرگسالان، احتیاج به یک پژوهش جداگانه‌ای است که از حوصله‌ی این نوشتار خارج است. ذکر این نکته از قول محسنیان راد نیز لازم است که در مورد این موضوع (مخاطب کودک)، دانشگاه بیرمنگام سال‌هاست که به امر تحقیق و پژوهش مشغول است و از این نظر دانش مخاطب‌شناسی ما عقب افتاده است. این در حالی است که شناخت مخاطب یکی از عوامل موفقیت در ارتباط برقرار کردن با مخاطب هدف است. در واقع مخاطب‌شناسی یکی از ابعاد مهم در علوم ارتباطات محسوب می‌شود که در کشور ما به آن اهمیت لازم داده نمی‌شود.
حتی در ساخت برنامه‌های کودک و نوجوان، به شرایط سنی مخاطب توجه نمی‌شود و در پخش برنامه‌ها نیز زمان‌بندی درستی برای گروه‌های مختلف سنی دیده نمی‌شود. فرهنگ بومی و هویت‌یابی کودک
می‌دانیم فرهنگِ ساخته‌ی اندیشه‌ی بشر، نسل به نسل منتقل می‌شود و هویت فرهنگی افراد جامعه را می‌سازد. این سینه به سینه شدن از راه زبان، خط، نقش‌ونگار، اسباب و ابزار و به ویژه در عصر جدید، از طریق رسانه‌های جمعی صورت می‌گیرد. از دریچه‌ی نگاه جلال ستاری، »فرهنگ به مثابه‌ی میراث، رودخانه‌ی طویلی است که به دریاچه‌ی نسلی معین از افراد انسان می‌ریزد و به آنان، ارزش‌های اخلاقی و زیباشناختی و مرام‌ها و مسلک‌ها و تاریخ و نشانه‌ها و رمزها را منتقل می‌کند.« ..یکی از راه‌های انتقال فرهنگ، نمادسازی، اسطوره‌سازی و قهرمان‌پروری است.
این الگوبرداری از بدو تولد انسان آغاز می‌شود و تا آخرین ساعات عمر وی ادامه خواهد داشت و چون دوران کودکی، دوران حساس شکل‌گیری اصول بنیادی شخصیت اجتماعی است، گرایش به این الگوها و اسطوره‌ها بیشتر به چشم می‌خورد. البته باید خاطر نشان ساخت، کارکرد فرهنگ و اسطوره متفاوت است.به دلیل پایداری و اثربخشی بلندمدت برنامه‌های فرهنگی، می‌توان گفت امروزه پیروزی با فرهنگی است که برای ترویج الگوهای کهن و غنی خود، سرمایه‌گذاری بیشتری کند تا بدانجا که حتی اسطوره‌ها و الگوهای خود را جهانی سازد. اگر سرمایه‌گذاری فرهنگی صورت نگیرد یا در حد معقول و مورد نیاز نباشد، نباید از جوان (کودک دیروز) توقع رفتاری مطابق با ارزش‌ها و هنجارهای فرهنگ خودی را داشت؛ زیرا »سبک زندگی« خود را به طور ناخودآگاه از فرهنگی دیگر الگوبرداری کرده است. هنر در فضای مردم‌سالاری فرهنگی بارور می‌شود و به شکوفه می‌نشیند.
این فضا، برای هر کس امکان »بخت‌آزمایی« است تا هر چه در چنته دارد عرضه کند و زمانه بهترین داور است که پا بر کرسی قضاوت می‌گذارد. رسانه‌های عصر جدید و شکل‌دهی هویت کودک قدمت یک کشور به اندازه‌ی قدمت فرهنگ و پیشینه‌ی تاریخی و تمدنی آن است. ماندگاری یک فرهنگ نیز به طور مستقیم به انتقال سینه به سینه مؤلفه‌های آن بستگی دارد. پایه و بنای یک فرهنگ، اسطوره‌ها، الگوها، نمادها و اسوه‌هایی هستند که رفتار، کردار و اعمال شاخصی داشته‌اند و باعث پویایی، رشد و پیشرفت آن جامعه بوده‌اند؛ الگوهایی که خود در درون آن فرهنگ پرورانده شده‌اند. وقتی فردی فرهنگی را می‌پذیرد، یعنی تمام مشخصه‌های آن را درونی می‌سازد و رفتاری که خروجی آن است کاملاً با باورها، اعتقادات و نگرش‌های آن فرهنگ پذیرفته‌شده مطابقت دارد. در نتیجه، انتظار می‌رود سیاست‌گذاران و فعالان رسانه‌ای حوزه‌ی کودک، ویژگی‌های افرادی نظیر سلمان فارسی، پوریای ولی، آرش، فریدون، رستم و… را برای کودک ایرانی به تصویر کشند تا خلق‌وخوی این کودک در چارچوب فرهنگ اسلامی و ملی پرورش یابد. به نظر می‌آید جای خالی اسطوره‌های ایرانی، در جامعه‌ی امروزی مشهود است و هر ایرانی آن را احساس می‌کند؛ تا جایی که کودک ایرانی مرد عنکبوتی را بهتر از پوریای ولی و بتمن را بهتر از رستم می‌شناسد.
این شاید زنگ خطری است برای فرهنگی غنی که اسطوره‌هایش را امروزی نکرده و در زمان‌های پیشین جا گذاشته است. ضرورت این مهم در هر جامعه‌ای، چه با پیشینه‌ی فرهنگی بسیار طولانی و تمدنی چندین هزارساله و چه در جامعه‌ای با قدمت فرهنگی نه چندان طولانی، احساس می‌شود و اجرای این مهم، در حال حاضر، از وظایف سنگین رسانه‌هاست.
وسایل ارتباط جمعی در این راستا، هم باید از کارگزاران فرهنگی حمایت کنند و هم خود به عنوان کارگزاری توانمند و متعهد، مردم را به استفاده از کالاهای فرهنگی ترغیب نمایند. در اینجا تبلیغات فرهنگی جایگاه ویژه‌ای در تبلیغات رسانه‌ای می‌یابد .به گزارش اراز اذربایجان به نقل از فارس؛، حال این امر مهم بر عهده‌ی تمام دست‌اندرکاران فرهنگی و هنری ماست؛ اعم از هنرمندان و سازندگان، رسانه‌ها و به ویژه رسانه‌ی ملی و برنامه‌ریزان و مسئولین فرهنگی که باید به این امر مهم توجه بیشتری مبذول دارند.

نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۶:۳۷ ق.ظ

دیدگاه


× چهار = 20