به بهانه اشغال ظالمانه ایران در شهریور ۱۳۲۰

به بهانه اشغال ظالمانه ایران در شهریور ۱۳۲۰

سنبله برنجی
گروه سیاسی: به مناسبت سالروز اشغال ناجوانمردانه‌ی ایران از سوی متفقین، در این یاد روز نحس بر آنیم طی چند مقاله از زوایای مختلف به نبش قبر خاطرات این روز شوم بپردازیم.
ملت ایران در طول تاریخ به پیشینه کهن تاریخی خود بالیده و همیشه با فخر و مباهات از آن یاد می‌‌نماید. این پیشینه در طول قرون و اعصار مورد بازنگری تاریخ‌نگاران و مستشرقین مختلفی قرار گرفته است به همین منظور استعمارگران غربی ضربه‌‌های غیرقابل جبرانی بر پیکره تاریخ و استقلال آن وارد نموده‌ و تلاش بسیاری به خرج داده‌اند که همیشه تاریخ مشرق زمین و بالاخص تاریخ ایران باستان را تحریف و دست¬کاری نمایند. ملت ایران نیز همیشه با سعة صدر سعی در ترمیم و بازسازی این ضربه‌ها داشته و با بردباری مشغول مداوای عفونت زخم‌های وارد شده از سوی استعمارگران بوده است؛ اما این جراحات به حدی ناگوار و غیر قابل ترمیم بوده‌اند که حتی گذشت قرون متمادی نیز نتوانسته‌ است با درایت و تلاش بسیار این خلأ را پر نماید؛ استعمار همیشه با دخالت‌های نابه جای خود تاریخ ملت ایران را مغشوش نموده و تمام توان خود را به کار برده تا با ایجاد سدهایی نفوذ مانع رسیدن ایران و ایرانی به سر منزل مقصود و پیروزی گردد.
بریتانیای کوچک همیشه مانند زالو خون ملل ضعیف را مکیده و رشد و بالندگی را برای ملت خود و فقر، فلاکت و عقب‌ماندگی را برای کشور‌های تحت سلطه به ارمغان آورده است و با این شیوه سیاست، جهانیان را دچار حیرت و شگفت¬زدگی نموده؛ زیرا سیاست آن‌ها ایجاب کرده شکار خویش را آهسته و بدون خونریزی خفه نمایند تا آثار خونی بر جای نماند که بعد‌ها ملل تحت سلطه از آن‌ها ادعای خون بها نمایند. به دلیل حفظ همین منافع کثیر بود که ایران را در دهه‌ی ۲۰ درگیر جنگ جهانی دوم نمود تا منافع و منابع خود را در هندوستان از کف ندهد؛ چرا ایران را دروازه هند و آسیا می‌دانست.
به همین دلیل ایران به یک قربانی در قربانگاه منافع روسیه و انگلیس تبدیل شد. طوفان آتش جنگ جهانی پس از آن که با شدتی غیر قابل تصور و کشتاری بی‌رحمانه اروپا را درنوردید علی رغم میل باطنی ایرانیان به ناگه همچون گردبادی ناغافل به این سرزمین نیز رسید و مصادر امور را که به آرامش کذایی رضاخانی می‌‌نازیدند غافلگیر نمود و طومارشان را در هم پیچید و با پیمودن مرز‌های شمال و جنوب غربی دولت و ملت ایران را مات و مبهوت بر جای میخکوب کرد؛ نه ملت و نه دولت ایران حتی تصور هم نمی‌‌‌کردند تمامیت ارضی کشورشان مورد تهدید جدی واقع شود و بت دیکتاتوری رضاخانی درهم شکسته شود. از طرفی مردم ایران باور نمی‌کردند رضاخان در مقابل آن همه ادعا و ارعابی که بر مردم تحمیل می‌کرد و کشور را در مقابل چشمان آن‌ها مقتدر و مجهز به تجهیزات جنگی پیشرفته جلوه می‌داد در عرض چند شبانه‌روز بدون درگیری چشمگیری تسلیم بیگانگان گردد. هر چند متفقین قبلاً قول و قرار‌های خویش را مبنی بر چگونگی اشغال ایران با هم گذاشته بودند!
اما انگلیسی‌ها به دلیل حفظ منافعشان باطناً تمایلی به‌ اشغال مرز‌های شمال و غرب ایران از سوی روس‌ها نداشتند.
بنابراین چند بار سربسته و آشکارا هشدارهایی به رضاخان داده و منظور خود را به او تفهیم نمودند؛ اما رضاخان وقعی به این هشدارها نگذاشت؛ چرا که ایمان داشت پیروز نهایی میدان هیتلر است. او امید بسیار داشت روسیه مغلوب آلمان شود اما حتی در مخیله‌اش هم نمی‌‌‌گنجید انگلیس برای حفظ منافع خود دست دوستی به طرف دشمن دیرینه خود یعنی روسیه دراز نموده و با او علیه ایران متحد شود. هر چند بهانه‌ی آن‌ها وجود یک عده آلمانی در ایران بود اما خود آنان نیز به کذایی بودن ادعایشان وقوف کامل داشتند ولی بهانه‌ای بهتر از این برای سوء استفاده از خطوط راه آهن ایران برای کمک رسانی به روسیه نداشتند؛ به همین دلیل ایران را به لشکرکشی تهدید کرده و ابراز نمودند اگر ایران اقدامی برای اخراج آلمانی‌ها نکند رأساً برای انهدام ستون پنجم آلمان در ایران وارد عمل خواهند شد، اوضاع نامساعدی برای رضاخان پیش آمده بود، از طرفی راضی نبود دوست و مراد خویش هیتلر را با اخراج اتباعش برنجاند و از طرفی تمایل نداشت مجوز عبور اسلحه و مهمات جنگی به روسیه از طریق ایران را فراهم نماید تا هیتلر را از خود راضی نگه دارد؛ بنابراین سیاست دفع‌‌الوقت را پیشه ساخت؛ اما ضروریات اجتناب ناپذیر جنگ اقتضا می‌کرد ایران اشغال شود و همه این تهدیدات بهانه‌ای برای اشغال ایران بود تا متفقین بتوانند در مجامع افکار عمومی جهان عمل ناجوانمردانه خود را توجیه نمایند.
شاید اگر ایران سیاستمداران طراز اولی همچون چرچیل در مصدر امور خود ‌داشت و از افکار مکارانه‌اش بهره‌مند می‌گشت یا اگر رضاخان به دولت‌مردان خویش افتخار مشورت می‌داد و با آنان به همفکری می‌پرداخت، اگر مشاور آگاه و طراز اولی همچون بنجامین دیزراییلی در کنار خود ‌داشت و از شیوه و منش او پیروی می‌کرد یا از همفکری مغز متفکری همچون بیسمارک آلمانی بهره‌مند می‌گشت یا به افسران و تحصیل کردگان دانشگاه‌های فرنگی اجازه ابراز وجود می‌داد یا اگر از نظرات دولتمردان لایق و آشنا به سیاست‌های جهانی جویا می‌شد یا اگر … هرگز ایران اشغال نمی‌‌‌شد و یا حداقل اشغال به نحو دیگری صورت می‌پذیرفت که آن همه فجایع و خسارات نظامی اقتصادی و معنوی با از بین رفتن هزاران نفوس انسانی به بار نمی‌آمد و نیروی دریایی جوان ایران تنها در عرض چند ساعت به دست باد فنا سپرده نمی‌شد و …
عاقبت در میان بهت و ناباوری افکار عمومی جهان و بالاخص ایرانیان در سحرگاه سوم شهریور ۱۳۲۰ مطابق با پنجم اوت ۱۹۴۱ آتش جنگ بالاخره دامان کشور و ملت ایران را گرفت. مقارن ساعت ۴/۱۳ دقیقه‌ی بامداد در گرگ و میش سپیده قبل از طلوع فجر با دمیدن اولین تیغه های روشنایی‌ در افق مه آلود آبادان همیشه سرفراز که در آن زمان به عروس خلیج فارس شهرت داشت در حالی ‌که سکوتی کُشنده مرگبار و خفقان آور بر فضا حکم‌فرما بود، رزم ناو غول‌پیکر شورهام متعلق به نیروی دریایی بریتانیای جنگ افروز و ضعیف کُش و استعمارگر توپ‌های چهار اینچی آماده به شلیک خود را بر روی ناو ایرانی پلنگ که خدمه آن در کمال صلح‌طلبی و آرامش کامل در خواب غفلت صبحگاهی ناشی از وعده و عملکرد سُست سران مملکت در لنگرگاه شماره ۱۱ جنوب پالایشگاه آبادان پهلو گرفته بود تنظیم شد و آن رزمناو را هدف توپ‌های سنگین قرار داد تا گوش‌های غربیان را در مقابل این ظلم و بیداد و تعرض آشکار وبی دلیل، ناشنواتر کند.
آتش مستقیم و نزدیک توپ‌خانه شورهام بر ناو پلنگ مانند صاعقه‌ای بی‌امان و نامنتظر درحالی‌که آسمان غفلت رامی ‌شکافت در عرض چند ثانیه زمین بهت را لرزاند و شعله‌‌های سرکش و مخوف آتش، پیکره‌ی فرسوده‌ی پلنگ را از هم شکافت. در حالی ‌که آن را در هاله‌ای از آتش و خون و دود فرو می‌برد عرشه را در هم شکست. ادامه در صفحه۸

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۰۴ شهریور ۱۳۹۲ ساعت ۵:۰۰ ق.ظ

دیدگاه


+ یک = 6