بزنگاه¬های فرهنگ شهرنشینی در کلانشهرارومیه

بزنگاه¬های فرهنگ شهرنشینی در کلانشهرارومیه

علی رزم آرای
گروه فرهنگی: اشاره: نویسنده این نوشتار تاکنون و در قالب نوشتارهای گوناگون دغدغه خود نسبت به مباحث و موضوعات زیست فرهنگی را با طرح دیدگاه¬های مختلف و متنوع و نیز با تدکید بر ضرورت¬های فکر فرهنگی و تثبت موقعیت¬های مختلف آن و نیز بروز عینی و حضور ان در کارکردهای روزانه در قالب تعاملات خرد و کلان شهری، نشان داده و ارائه کرده است.
در این مسیر با ارائه مصادیقی از زندگی شهری در کلانشهرارومیه و با تأکید بر جنبه شهروندی آن و اجتناب جدی از بعد صرف شهرنشینی آن و نیز تبین کالبد عینی و ابژه شهر و طرح سویه¬های ذهنی و سوبژکتیو در گستره آثار شهری، زندگی جمعی و فردی انسان شهری، هنر و ادبیات مبتنی بر آن، تاریخ و زمان درگیر با آن، مدیریت درگیر در شرایط جاری و حاضر آن و ….. در پی استخراج نشانه¬های صحت و سلامت اجتماعی و فرهنگی حیات شهری انسان ارموی و یا نشانه-گذاری صورت معضلات آن که جلوه تام را می¬توان در اصطلاح زیر جست: عدم تنفس فرهنگی یا ایست فرهنگی و یا کمای فرهنگی و درست¬تر انسداد فرهنگی!
به همین صورت نوشتار حاضر نیز به یاری منابع مختلف در پی تبین و تشریح صورت کنونی حیات شهری در کلانشهر ارومیه در قالب کلی خود است. قبل از هرچیز به نکات تقریباً طولانی داخل گیومه در زیر مورد اشاره قرار گرفته¬اند توجه کنید:»فرهنگ را می¬توان متشکل از ارزش¬های گروهی معین و هنجارهایی دانست که از آن پیروی می¬کنند و کالایی مادی پدید می¬آورند. فرهنگ با زندگی شهری بالیده و راه تکاملی پیموده است. شهر واقعی، فارغ از زمان و مکان، بدون فرهنگ بی-معناست. فرهنگ شهری پدیده¬ای هزار تو و کهنسال است که هر روز نو می¬شود. فرهنگ شهری همراه با دگرگونی¬های شگرف سده بیستم، چنان دگرگون شده است که با تحولات این مفهوم در گستره تاریخ آن برابری می¬کند. همه عناصر شهری به طورمستقیم و غیرمستقیم از فرهنگ متأثر می¬شوند و در مواردی نیز بر آن اثر می¬گذارند…..« »اگر به تعریف واحدی از مفهوم فرهنگ برسیم، در این صورت می¬توانیم تعریف بهتری از فرهنگ شهری داشته باشیم. امروزه توافق و اجماعی در میان اندیشمندان عرصه فرهنگی در مورد فرهنگ و تعریف آن وجود ندارد. با توجه به ارزش-ها و هنجارهای ذهنی جامعه ایرانی این تعریف از فرهنگ متناسب تر است: فرهنگ مجموعه پیچیده¬ای است که دربرگیرنده دانستنی¬ها، اعتقادات، هنرها، اخلاقیات، قوانین، عادت¬ها و هر گونه توانایی دیگری است که بوسیله انسان به عنوان عضو جامعه کسب شده باشد. اجزای فرهنگ عبارتند از: اعتقادات، دانش، هنر، تاریخ، تمدن، هنجارها، زبان، ادبیات و هر آنچه که در جامعه عمومیت دارد.«
»به طور کلی فرهنگ مرتبط با نیازهای جامعه بشری شکل می¬گیرد، فرهنگ اگر پویا باشد توان مقابله با چالش¬های جدید را دارد و از آن نمی¬هراسد، در صورت نیاز به وام گرفتن از فرهنگ¬های دیگر با آغوش باز آنچه را که در این زمینه لازم است می¬گیرد و سپس بومی می¬کند و به غنای حیطه خود می¬پردازد. اما فرهنگ ایستا با انسداد و عدم تعادل از درون متلاشی می¬شود. اصولاً فرهنگ برای تداوم حیات خود نیازمند حرکت و پویایی است. ایستایی باعث میرایی فرهنگ خواهد شد، فرهنگ باید زایش و بازتولید داشته باشد تا همیشه زنده بماند. وقتی فرهنگ تولید و بازتولید نداشته باشد نشانگر انجماد فرهنگی است و اگر این روند ادامه یابد به نازایی فرهنگی گرفتار می¬شویم که انسداد فرهنگی نامیده می¬شود. بنابراین تحول فرهنگی نه تنها تهدید نیست، بلکه طبیعت فرهنگ است و به عنوان یک فرصت باید از آن بهره جست. هر فرهنگی که قدرت هاضمه ضعیف تری داشته باشد، در برخورد با فرهنگ های دیگر مغلوب می¬شود.«»با این دیدگاه فرهنگ شهری عبارت خواهد بود از: احساس تعلق جمعی و درونی به لذت از مجموعه عناصر مادی و معنوی زندگی شهروندی به نحوی که انسجام و هماهنگی میان شهروندان آن محسوس باشد و با تقویت تعلق به شهر، اعتماد اجتماعی، احساس امنیت، رضایت، فضیلت خواهی، اخلاق مداری، تحول¬گرایی، هنجارمندی وانطباق هنجاری همراه باشد.
“شهر فرهنگی” در این شرایط شهری خواهد بود که هماهنگی بین اعضا و اجزای فرهنگ شهری را فراهم آورد و در پی تقویت حس تعلق به مکان و رضایت شهروندی باشد.«»فرهنگ شهری با مقولاتی از قبیل هویت، فرهنگ مردمی، دموکراسی فرهنگی، شهروندی فرهنگی، مشارکت فرهنگی، بازار فرهنگی، کثرت گرایی فرهنگی و امنیت و هستی¬شناسی فراهم می¬شود و رژیم¬های شهری اعم ازمقامات محلی (شوراها و شهرداری¬ها) و مدیریت ملی (دولت) آنها را در دستور کار خود قرار داده¬اند.شهر فرهنگی، مکانی است که در آن فرصت حضور و تجلی جلوه های فرزانگی و فرهیختگی برای شهروندان امکان¬پذیر است. شهری است که فرهیختگان و مردم در آن مشارکت دارند و امکان حذف فرزانگی و فرهیختگی وجود ندارد. در غیر این صورت شهر عبارت خواهد بود از حجم عظیمی از توده پلاک¬هایی که چند معبر را به هم وصل می¬کند.«اگر همه موارد گفته شده در بالا را به وضعیت کلانشهر ارومیه تعمیم و نسبت دهیم چه نتیجه¬ای حاصل خواهد شد؟ آیا اصلاً نتیجه¬ای حاصل خواهد شد؟! از اجزای فرهنگ شروع می¬کنیم: اعتقادات، دانش، هنر، تاریخ، تمدن، هنجارها، زبان، ادبیات و هر آنچه که در جامعه عمومیت دارد. اصولاً دانش یا هنر و یا تاریخ در معنای صحیح خود و نیز تمدن متاسب با عصر حاضر و نیز هنجارهای فرهنگ ساز و نیز زبان به مثابه بیان، ارتباط، خلاقیت و وسیله برای ارائه خود به عنوان انسان و در نهایت ادبیات هم حوزه تخصصی و هم حوزه عمومی آن در فضای کلانشهرارومیه به عنوان مرکز استان قابل رویت و رصد است؟اعتقادات در این شهر اعتقادات عمومی همه گیر است و جز اینکه این شهر محل تلاقی ادیان و مذاهب بوده و هست چیزی قابل ذکری وجود ندارد! والا مسلمانی و اسلام هویت ما است و نه فقط اعتقاد!
بازهم نقل کنم به تکرار:احساس تعلق جمعی و درونی به لذت از مجموعه عناصر مادی و معنوی زندگی شهروندی به نحوی که انسجام و هماهنگی میان شهروندان آن محسوس باشد و با تقویت تعلق به شهر، اعتماد اجتماعی، احساس امنیت، رضایت، فضیلت خواهی، اخلاق مداری، تحول¬گرایی، هنجارمندی وانطباق هنجاری همراه باشد. “شهر فرهنگی” در این شرایط شهری خواهد بود که هماهنگی بین اعضا و اجزای فرهنگ شهری را فراهم آورد و در پی تقویت حس تعلق به مکان و رضایت شهروندی باشد….. آیا کلانشهرارومیه چنین شهری است!بدنبال آرمانشهر نیستیم اما آنقدر از اصل درویم که گفتن و نوشتن و یا خواستن این اصل آرمان تصور می¬شود!در شمارهای آتی در این زمینه بیشتر صحبت خواهیم کرد.

نوشته شده توسط admin در شنبه, ۰۶ تیر ۱۳۹۴ ساعت ۷:۱۱ ق.ظ

دیدگاه


× یک = 6