همزمان با فرا رسيدن بهار تعليم و تربيت

با کدامین و چندمین سیلی صورت خود را سرخ نگه داریم

با کدامین  و چندمین سیلی  صورت خود را  سرخ نگه داریم

داود حیدرخانی
کمتر کسی را می‌توان سراغ گرفت که این روزها دغدغه های اول مهری نداشته باشد. چه آن‌هایی که با فرا رسیدن پاییز، بهار تعلیم و تربیت را تجربه خواهند کرد، یا آن‌هایی که کودک، نوجوان یا جوان مدرسه ای و دانشگاهی دارند و حتی کسانی که در هیچ‌کدام این گروه‌ها جای نمی‌گیرند اما با استشمام رایحه‌ی مهر، به یاد روزهای مدرسه و ایام تحصیل خود می‌افتند. حس مشترکی که در تمام افراد جامعه می‌توان ردی از آن جستجو کرد، حتی اگر موقعیت‌های متفاوتی از هم، تجربه کنند.
دانش آموزان و معلمان و حتی دانشجویان و اساتید، استرس و هیجان دوران گذر از رکود چند ماهه به آغاز جنبش را با همه‌ی ملزومات و پدیده‌هایش با خود دارند، والدین در اندیشه‌ی جفت و جور کردن مایحتاج مدرسه رفتن نور چشمان و کنترل خواسته های عزیزانی که عادی‌ترین و کمترین توقعاتشان بسیار بالاتر از خواسته های حداکثری والدینشان در موقعیت مشابه و دوران تحصیل است و اینکه نکند در این وانفسا، چینی غرور و بلور اعتماد و اعتماد به نفس یافتن ناشی از تصاحب درخواست‌های نوگلان و عزیزانشان، زیر پای سنگین گرانی و منابع مالی محدود بشکند و تفکر اینکه با کدامین و چندمین سیلی، صورت خود را سرخ نگه دارند و چگونه، گونه های فرزندان را سرخی و شعف بخشند!
پرونده‌ی این هفته، حال و هوای مهر دارد ماهی که با همه‌ی داشته‌ها و ارمغانش، می‌تواند و باید که شیرینی و حلاوت را هم چاشنی خود داشته باشد. هرچند این امید جز با تدبیر، رنگ حقیقت به خود نمی‌گیرد. یکی از اساسی‌ترین نمادهای فصل مدرسه، بازار گرم محصولات مرتبط با آن و تابلوهای رنگارنگی از کیف و لباس گرفته تا دفتر و لوازم‌التحریر است که زینت بخش مغازه‌ها و چه بسا خیابان و گذر شده است، تنوع کمی و کیفی محصولات و قیمت‌هایی که هر یک برای خود حکایتی دارند از اشتیاق تصاحب تا محدودیت‌های منبع، همگی بخشی از واقعیات جاری در شهرهاست. این روزها بازار برخی کلمات و عبارت‌ها و همچنین نگاه‌ها نیز به مانند بازار ملزومات مدرسه ای گرم شده است، گرمایی که گاه از حد جوش هم بالا رفته و می‌سوزاند. چه فرق دارد، دل کودکان و بزرگسالانی که در دوراهی خواهش و ناممکنی اسیر می‌مانند و هردو، طعم تلخ شکستن و سوختن را می‌چشند. بهانه های بسیاری که پشت سر هم ردیف می‌شوند تا روز را به انتظار روز دیگر و خرید رفتن بگذرانند، یا مغازه ای را به امید مغازه ای دیگر ترک کنند! این میان اما نگاه‌های خیره و معصومانه ای رد و بدل می‌شود و کسانی با زاویه‌ی گردن ۴۵ درجه در انتظار می‌مانند و گردن‌ها و کمرهایی، اگرچه به ظاهر صاف و با ابهت ایستاده‌اند، اما در باطن خود شکسته و ویرانند.
شهریور آخرین نفس‌های خود را سپری می‌کند و دفترها، مدادها، کیف‌ها و تمام ملزومات مرتبط با مدرسه در انتظارند تا انتخاب شوند و شوق کودکانه را برای رفتن به مدرسه نقش بزنند اما قیمت‌ها به مانند علامت‌های خطر کنار جاده بر رویشان نقش بسته‌اند: جامدادی هفت هزار تومانی پارسال، امسال هفده هزار تومان شده است، مداد رنگی ۱۲ رنگ سه هزار تومانی پارسال، ده هزار تومان قیمت خورده است و این تمام ماجرا نیست، حتی اگر رئیسی از مهرورزان بگوید نرخ لوازم‌التحریر نسبت به سال گذشته تنها بیست درصد افزایش یافته است. نمایشگاه‌های پائیزه هم روزهای ازدحام خود را پشت سر گذاشته و به اتمام رسیدند اما آمار هنوز هم رنگارنگ است!
رئیس اتحادیه‌ی لوازم‌التحریر کشور می‌گوید با فعال شدن ۲۰ درصد از کارخانه های تولید لوازم‌التحریر کشور، میزان وابستگی به محصولات خارجی از رقم ۹۵ درصد سال گذشته به رقم ۸۰ درصد رسیده و با ممنوعیت واردات کالاهای اولویت دهم، نرخ لوازم‌التحریر نیز افزایشی شده است. اما به اعتقاد دست‌اندرکاران حوزه‌ی نوشت افزار، تنها ده درصد از لوازم‌التحریر کشور، تولید داخل است. با این تفاسیر آنچه پس از قیمت محصولات بیشترین توجه را به خود جلب می‌کند، سهم بازار داخلی از نو شدن سال تحصیلی به لحاظ ریالی و کارآفرینی و اشتغال است.
اقتصاد ایران همواره دچار بیماری‌های متعدد و صعب‌العلاجی بوده است که از اساسی‌ترین آن‌ها می‌توان، تنبلی و انتظار کسب درآمد فراوان و البته یک شبه با حداقل زحمت (بدون زحمت هم باشد که چه بهتر) و بدون توجه به آینده و آیندگان را بر شمرد. نبود نظام هدفمند در سیاست گذاری‌های اقتصادی و عدم تداوم مسیرهای اصلی حرکت اقتصادی سبب شده است، عملا هیچ کنترلی بر اقتصاد کشور چه در بخش دولتی و چه خصوصی وجود نداشته باشد. بی تردید چنین سیستم معیوبی محصول با کیفیت و مدیر دلسوز و کاردان و با دغدغه های اجتماعی و پیشرفت جمعی را به خود نخواهد دید، چرا که چنین افرادی اصولا توان کار در فضایی غیر معقول و حاشیه های پررنگ‌تر از متن را ندارند. آنچه در چنین وضعیتی متصور است جذب یا دوام افراد دلال مسلک و منفعت طلب، با رگه‌هایی از قانون گریزی و بدون توجه به وظیفه‌ی اخلاقی و اجتماعی افراد، در چرخه‌ی اقتصاد، رواج واسطه گری، کاهش تولید و ورشکستگی تولیدگران است و قرار گرفتن بازار در اختیار کشورهای خارجی و در راس آن‌ها چین. این واقعیت سبب شده است دغدغه های فرهنگی هم به بازار لوازم‌التحریر رخنه کند، تا آنجا که در اخبار آمده بود آموزش و پرورش فارس نظارت بر لوازم‌التحریر کودکان را نیز از وظایف خود می شمارد و طعنه‌ی گشت ارشاد لوازم‌التحریر را اول بار از آن خود می‌کند. طرح شکست خورده‌ی محصولات ملی دارا و سارا (که البته به غیر از طرح، مابقی دست‌پخت صنعتگران چین بود) اگرچه این بار با محصولات شکرستان و با ۲۴ طرح برای مقابله با فضای فرهنگی فعلی به اجرا در می‌آید، اما وجود تنها دو کارخانه‌ی تولید نوشت افزار و عدم حمایت از چنین کارخانه‌هایی، علاوه بر نبود محصولات فرهنگی فاخر و مطابق با ذائقه‌ی امروزی جامعه، عملا میدان را به رقیب واگذار کرده و سهم چندانی را خود اختصاص نمی‌دهد.
بخش دوم از مسائل مرتبط با آغاز سال تحصیلی، تبعات شهری این رویداد است که عملا به مسئله ای فرابخشی و قسمتی از چالش‌های مدیریت شهری تبدیل می‌شود. کارگاهی شدن اکثر نقاط در شهر ارومیه و پروژه های نیمه کاره در محدوده های پرترافیک سالیان گذشته، با فرا رسیدن فصل مدارس و دانشگاه‌ها بی تردید یکی از موارد مشخصی خواهد بود که فریاد خاموش بسیاری از شهروندان و کارکنان سیستم‌های انتقال شهری را به دنبال خواهد داشت و شاید یکی از مهم‌ترین مسائلی باشد که تدبیر اساسی و معقولانه ای را از سوی مسوولان این حوزه از یک سو و همدلی و همراهی شهروندان را از سویی دیگر به جد مطالبه می‌نماید.
پروژه های افتتاح شده‌ی مدرس و مادر، در روزهای پیک ترافیک، محکی دوباره خواهند خورد تا شاید این بار پاسخی مناسب در توجیه کارایی چنین هزینه کردی در کاهش میزان ترافیک آن مناطق بر خود ببینند. از منظری دیگر مهرماه آزمونی سخت در انتظار طرح‌های عمرانی ارومیه است که در اندک زمانی پس از افتتاح، به سبب بروز مشکلات جدید ترافیکی با طرح‌های نخ نما شده‌ی انتقال ترافیک و در واقع گره در گره افکندن در چند متر آن طرف تر، اصلاحیه می‌خورند.
پدیده ای که بر کار پلیس راهنمایی و رانندگی می‌افزاید و آثارش بیش از پیش در روزها و هفته های اول مهر نمود خواهد یافت و باید آماده‌ی اجرای چنین طرح‌ها و تغییر روزانه‌ی آن باشیم!
امنیت نقل و انتقال دانش آموزان، سرویس مدارس و لزوم نظارت بر این مقوله نیز از دیگر مسائل و موارد قابل طرح در این فصل به حساب می‌آید تا شاهد حقایق و شایعاتی که در سال‌های گذشته دهان به دهان در شهر می‌چرخید و همه جا به گوش می‌رسید نباشیم. بی تردید تحقق این موضوع جز با نظارت پلیس و سایر دستگاه‌های نظارتی، همکاری مدارس و مراکز آموزشی حمایت رانندگان و اعضای زحمتکش سیستم انتقال شهری و البته رعایت جوانب و احتیاط دانش آموزان و والدین میسر نخواهد بود.
تا چند روز دیگر بهاری دیگر از راه می‌رسد و در پیوند با فصل پاییز یادآور پیامی مهم می‌شود که اگر پاییز نیاید، بهاری در راه نخواهد بود و اگر بهار نباشد، پاییز فرا نمی‌رسد. اما خاطراتی هست که به این زودی‌ها نمی‌توان گرد فراموشی بر آن‌ها افکند. سال گذشته در چنین روزهایی ۳۳ دانش آموز شین آبادی نیز تکاپوی مدرسه رفتن داشتند، آرزوی آموختن و پیشرفت. اما باد پاییزی ۱۵ آذر که وزید، طوفانی از آتش به پا شد و زمستان کودکانی از راه رسید که مهر امسال جایشان خالی است و برای همیشه خالی خواهد بود. آن‌ها رفتند و غریبانه هم رفتند، رفتند در حالی که ندانستند مقصر که بود و کدامین وجدان بیدار، زحمت پاسخ و نه لبخند به خود خواهد داد؟ و ۲۷ گل زمستان زده ماندند و آن‌ها هم ندانستند مقصر که بود و کدامین وجدان بیدار، زحمت پاسخ و نه لبخند به خود خواهد داد؟ از میان ایشان اما ۱۲ نفر در روز اول مهر به جای نیمکت‌های مدرسه بر تخت‌های بیمارستان قرار می‌گیرند و به جای چشم دوختن به چهره‌ی معلم برای آموختن، در رخ پزشک و پرستار، آرام چشم می‌بندند با این امید که وقتی به هوش آمدند همه چیز خوب شده باشد و اثری از زخم‌های یک ساله بر چهره و روحشان نمانده باشد. شین آباد اتفاق بود، یک اتفاق کاملا سهوی!
اما این کلام توجیه مناسبی برای کوتاهی‌هایمان و ایمن نکردن محیط‌هایی که قرار است کودکان کم تجربه در هنگام اتفاقات برایش تصمیم بگیرند خواهد بود؟ آیا می‌توان امید داشت که سال جدید تحصیلی اتفاقاتی تلخ را به همراه نداشته باشد یا باز هم باید منتظر ماند و خانواده‌هایی دیگر را داغدار دید و خندید!؟ هرچند فصل لبخند گذشت و وقت کار به عمل برآمدن رسید. ای کاش که بهار امسالمان رنگ پاییز و زمستان به خود نگیرد!

نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۲ ساعت ۴:۵۵ ق.ظ

دیدگاه


نُه − = 4