ای بی خبران جسم مجسم هیچ است

ای بی خبران جسم  مجسم هیچ است

علی رزم‌آرای
گروه فرهنگی: قلم من، سردرگم، میان عنوان فوق و نوشتاری که پیامد آن صورت واژه به خود گرفته، در دوران است. ابتدا به تک مصرعی از حکیم عمر خیام آغازگر درد و دل بود و در مسیر خود از ادبیات و اسطوره و یا تاریخ مدد گرفت تا شاید در لابه¬لای سطوری که در حال صفحه شده هستند راهی به شرح خاطرات آب و نمک صاحب خود ببرد. لاجرم من نویسنده این نوشتار گم شدم در کار و زار دریاچه¬ای که شناسنامه خطه مادریم بوده! چه راحت بوده نه اینکه هست! :آی آدم‌ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید»یک نفر در«… آب دارد می‌سپارد جاندو سطر یا دو بند فوق، سطور آغازین شعر آی آدم‌های نیما یوشیج است که به سال ۱۳۲۰ و در ۲۷ آذر ماه ساخته شده است یا لااقل این تاریخی است که زیر این شعر حک شده و به نام آن تاریخ در نسخ‌های مختلف آثار نیما از دیوان او تا گزیده اشعار و… این شعر چاپ و منتشر شده است. لب مطلب اینکه نیما در آن دهه‌های پرآشوب و تنش وضع جامعه انسانی ایران فغان زده را با زبان شعر خود و زبان نو شعر خود ثبت و ضبط می‌کرد تا واگویه ای برای آینده باشد. اصولا ًاز منظری اجتماع اندیشی و فرد اندیشی خصوصی نیما درهم طنیده زبان شعر اوست. یعنی او در زبان شعرش اجتماع اندیش و انسان اندیش است و ستون فقرات این انسان اندیشی و اجتماع اندیشی در شعر او فرد اندیشی شخصی و خصوصی اوست. نیما یوشیج شاید تنها به تغییر مبانی ظاهری شعر و ادبیات در ایران دست نیازید بلکه جهان بینی این ادبیات و شعر ان را هم تغییر داد. شاید به جرات بتوان گفت که انسان اندیشی و اجتماع اندیشی با شعر نیما یوشیج وارد حوزه ادبیات ایران شده و ادبیات ایرانی از این سو به جهان بینی انسانی و اندیشه در آن سوق یافت. چیزی که در ادبیات کهن و کلاسیک ایرانی بیشتر و اصلا ً به طور کلی به انسان آن جهانی می‌اندیشید تا انسان این جهانی! تکمیل‌تر اینکه ادبیات ایران در زمینه داستانی خود نیز که امروز روز ۹۰ ساله شده است، از سوی دیگر به حوزه انسان اندیشی و جهان بینی اجتماعی انسانی گام نهاد. این ورود با محمد علی جمال زاده و صداق هدایت و … انجام پذیرفته است. پیشانی نوشت فوق شاید جان مایه و ساز مایه اصلی یک تحقیق و پژوهش تواند بود که فضا و محالی بیشتر و وسیع‌تر و حرفه ای تر از قالب ژورنالیستی را می‌طلبد. چیزی که هم از نظر زمانی وهم از نظر مبانی و منابع به کنکاش و وقت بیشتر و عمیق‌تری نیازمند است.البته تا کنون ذیل عنوان جامعه شناسی ادبیات و یا فلسفه ادبیات در جهان خارج از کشور ایران جریان‌سازی‌های عمیقی در این زمینه انجام پذیرفته که امروز از راه ترجمه رطوبتی از ان به داخل کشور سرایت کرده و به طبع آن آثار و کتبی نیز در چند و چون تئری پردازی آن و نوع کاربردی شده آن نسبت به مواریث کلاسیک و سنتی و از طرف دیگر ادبیات نوین صد ساله اخیر در شعر و داستان و حتی تئاتر و نمایش نامه نویسی آن، تالیف و به قلم سپرده شده است. نوشتار حاضر می‌خواهد موضوعی را در چهارچوب انسان اندیشی و اجتماع اندیشی عصر حاضر در ایران و از راه یک مثال مفروض بررسی کند آن هم در حد یک رویکرد ژورنالیسیتی آن! سوال اگر بخواهیم داستان و یا قصه کوتاهی با موضوع و طرح دریاچه ارومیه بنویسم باید از کجای کار داستان نویسی شروع کنیم؟ یعنی باید دریاچه ارومیه با حضور شخصیت و یا شخصت های خلق شده داستانی و حوادث مربوطه و با روایت بی اندازه شیوا و موثر باز گوییم آن هم به فرمی مدرن و یا پست مدرن و یا به ذائقه فردی هر کس دیگر شاید کلاسیک و سنتی!بگذارید امتحان کنیم!گیلگمیش به دستور خدایان، از بین‌النهرین یعنی بین دو آب به سوی دریاچه که آن سوی ارتفاعات بلند بود رهسپار شد. گیلگمیش به سختی به دنبال جاودانه شدن بود و خدایان راه را به او نموده بودند. پیشرو سفری بود دور و دراز! ارتفاعات را که گذر کرد پهنای آب بنفشی را از دور نمایان دید پس گمان کرد به مقصود رسیده به آب شد و تن آسوده کرد به آب چای چاستا! این اول قدم بود به روئین تن شدن و دوم عبور از ارتفاعات میانی آذربایجان و حصول به قله قاف! دگر بار رهسپار شده و ادامه راه را تا میشو داغ ره گرفت و بعد از صعود به این کوه مسیر از جلگه ورای آن پیشروی کرد تا قله قاف! سبلان را قله قاف گفته بودند خدایان گیلگمیش را! سبلان که نسب تاریخی دارد از گذشته های آتش‌فشانی تاریخ! گیلگمیش راه را با صعود به قله قاف در توده جبال قره¬داغ ادامه نمود تا به ساحل نزدیک گزر گام نهد! گزری که امروز خز است و نگین تتیس! نیای فرخنده آب¬های منطقه خاورمیانه! او را فرمان بود که اسفندیار گونه روئین تن شود به آب دریاچه ارومیه و سپس با گذر از میشو داغ که قله قاف این اسطوره بود به خزر بزند تن جاودان طلب خود را.در مسیر گذر او، از مرز کنونی ترکیه به عرض و پهنای نقده تا ماکو دالانی به طول دریاچه ارومیه تا مشکین شهر اردبیل از شمال و میاندوآب در جنوب ترسیم شده که روستا به روستا، شهر به شهر، قصبه به قصبه و جمعیت به جمعیت، علامت و نشانه این سیر جاودان طلبی گیلگمیش در آن‌ها عیان و حاضر ریشه دوانده تا امروز؛ به یادگار مانده که قربانی کردن سنت و آئین بوده در این دیار از دیربازان. به این دریاچه روئین تن شده‌اند کسانی چند، چون زرتشت فرمند، گیلگمیش افسانه، هوشیدر (اول منجی) آشو زرتشت (دو منجی) سوشیانت (سوم منجی و آخرین).من می‌دانم که ظهور او، ظهور حق است، او حقیقت است که تابیدن خواهد گرفت صبح ظهور به نور و رایحه‌اش. جدش که چشم گشود به عالم امکان و سرو رشد عالمیان را به دین آخر، دریاچه‌ای خشکید و طاقی فروریخت و علاماتی چند دیگر و دیگر، او که قائم آل جدش است و حجت خدا بر همه زوایا و مزایای خلقت، اگر پا بر دیدگان ما نهد، خشکیدن دریاچه قربانی این قدوم نباشد که برخی را ادعا است که این از علائم ظهور اوست و این تطبیق دارد به ارکان و حساب دین زرتشت و …(که این‌گونه نیست، نه خشکیدن دریاچه علامت ظهور است و نه دینی جز اسلام حقیقت ظهور را می‌داند …)دریاچه ارومیه پر از حرف و حدیث است. هرچه آبش کم و کمتر، حرف و صحبتش بیشتر. دریاچه ارومیه روئین تن کرده باشد یا نه، محل و موعود ظهور باشد یا نه آن هم به ادعا و سند کس یا جمعیتی، خود روئین تن نیست و خاموشی او هر لحظه به ظهور نزدیک است (که خاموش شود و غروب کند و جاودانه تاریخ شود نه آینده!)میان این بالا و پایین شدن‌ها فقط تاریخ است که صادقانه و جانانه از دریاچه ارومیه دفاع می‌کند و همه لحظات و آنات دریاچه را در سینه ضبط دارد و ثبت.
تاریخ، قامت این دریاچه را در همه جا و همه کنار به واقعه و جریان، به علم و دانش، به فخر و زیبایی، به نفع و سود، به ریشه و به اساس و… دیده، ساخته، پرداخته و به سوی آینده پرتاب کرده است.

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۰۹ تیر ۱۳۹۳ ساعت ۴:۰۸ ق.ظ

دیدگاه


× پنج = 25