انجمن مداری یا جمع اندیشی ادبیات داستانی
علی رزمآرای
گروه فرهنگی: همیشه به قدرت سخن باور داشته¬ام. رمان، مهمترین بازوی هنر گفتاری است. چرا که وقتی هر خواننده ای رمانی را می¬¬خواند، این رمان را از ابتدا تا انتها دوباره خلق می¬ کند. فرض کنیم که یک درخت زیتون در رمان آمده، درخت زیتونی که در حیاط خواننده وجود دارد، می¬آید و در رمان می¬¬نشیند. اگر راجع به یک دشت می¬¬خواند، دشتی را که می¬¬شناسد یا در آن زندگی کرده است، در مقابل چشمان خود مجسم می¬¬کند. اگر حتی هیچ دشتی را ندیده باشد، دشتی می_آفریند و آنجا قرار می¬¬دهد. قدرت رمان به این آفرینش¬¬ها بستگی دارد. در دوران ما رمان نویسان در منجلاب بزرگی قرار دارند، چرا که تنها رمان، به انسان¬ها در مقابل دروغ¬ها، بدی¬ها و ظلم¬ها هشدار می¬ دهد.
امروز جامعه به عنوان یک جامعه¬ی مصرفی یک جامعه¬¬ی سیری ناپذیرآفریده می¬¬شود. می¬¬خواهند با استفاده از توده¬¬های مصرف کننده همه¬¬ی ارزش¬ها را فاسد کنند و ساختار یک جامعه¬¬ی تصاحب کننده را بنیان افکنند. می¬ خواهند انسان¬ها را به موجودات پر خور و شکم پرست تبدیل کنند. رمان تهدیدی است برای کسانی که چنین توده¬هایی می¬ خواهند. از این رو در صددند تا رمان را، در لیست»پرفروش ترین¬ها« غرق کنند. رمان برای کسانی که خواستار چنین توده¬هایی هستند یک خطر است، چرا که رمان در گوش انسان¬¬ها زمزمه می¬ کند که: شما انسانید. هنگامی که این¬ همه جنگ و ظلم و تخریب در رمان خلق می¬¬شود، خواننده یا همان انسان زنده زندگی همچو یک انسان را آرزو می¬¬کند. از این رو برای تصاحب ارزش¬هایش بپا می¬¬خیزد. ( یاشار کمال) متآسفانه به عللی که غالبا ًریشه در تاریخ فرهنگ منطقه ارومیه و آذربایجان¬غربی دارد، در این منطقه به مقوله ادبیات داستانی – در گستره عمر کم و بیش صد سال آن در کل ایران- کمتر پرداخته شدهاست. امروزه ادبیات داستانی به مثابه مغز ادبیات و فرهنگ یک کشور و یک ملت عمل میکند. ادبیات نمایشی(تئاتر و سینما)، موسیقی، نشر و انتشار، مطبوعات و ژورنالیسم، مطالعه و کتاب و… همه از ادبیات داستانی سیراب میشوند. هر قدر ادبیات داستانی یک جامعه انسانی از غنا عمق و بازخورد بیشتری برخوردار باشد حوزههای مربوط به آن مستقیم و یا غیر مستقیم غنا و عمق بیشتری پیدا خواهند کرد. لااقل از صد یا صد و پنجاه سال گذشته تاکنون دنیای اطراف ما( حداقل در ایران و شهرارومیه) چنان تغییرات خواسته ناخواسته و عجیب و غریبی به خود دیده که برای بازروایی و ثبت و تحلیل این تغییرات به نوع جدیدی از ادبیات نیازمند شدهایم. ما نیز به فراخور این تغییرات از بیخ و بن تغییر کردهایم. غرق شدن در شهرها و به وجود آمدن شهرهای بزرگ، تولید خلق و خوی شهری در نسلهای جدید ما، تغییر معیارهای مختلف عقلی حسیذوقی وحتی فطری و معنوی و… باعث شدهاست که انواع فاخر و کلاسیک ادبی از شعر و غزل تا حماسه و تمثیل و… دیگر ظرف مناسبی برای بازروایی، ثبت و تحلیل ماوقع اطرافمان نباشد.به این ترتیب انواع جدید ادبی که به شکل تام پدیده شهری هستند، سربر میآورند. رمان داستان کوتاه، مینیمال وهر قالب از این دست ،روایت زندگی شهری، اخلاق شهری، فکرشهری، ادبیاتی شهری هم میخواهد. اصلا ً برای ساختن و خلاقیت شهری با دغدغههای شهری و خلاء شهری باید به ادبیات شهری فکر کرد. حتی شعر امروز چه مدرن، چه نئومدرن، چه نئوکلاسیک چه فرامدرن، چه اونگارد، چه شعر زبان و… همه و همه زیر سیطره بیامان روایت داستانی قرار دارند. به عبارتی ماده اصلی، زمینه اصلی و فکر اصلی را ادبیات داستانی میآفریند و ارائه میدهد. ادبیات داستانی محل اصلی تزریق اندیشه و چگونه اندیشیدن به مخاطب و خوانندهاست.
در این میان شاید به مبحث ادبیات بومی یا ادبیات روستایی و… که ذیل انواع مختلف ادبیات داستانی طبقه بندی شدهاند، بر بخوریم که در این مورد منافاتی هم در اصل قضیه وجود ندارد. چرا که طبقه بندی انواع ادبی در ایران فقط یک نگاه تاریخی بوده و صرفا ً دارای برد تشخیص جایگاه فرهنگ جغرافیایی در آثار داستانی است.
با این وجود، ادبیات شهری، رویکرد شهری هم میخواهد. فی الواقع ابزار و امکان بروز میخواهد. یعنی ساختارهای فرهنگی و هنری! این درست است که عصر مدرنیته با همه زمینههای خود به فردیت انسانی اولیت میدهد و آنگاه که این فرد انسانی هنرمند، ادیب و صاحب اندیشه نیز باشد، حضور و فکر او را علاوه بر فردیت او حائز اهمییت میداند.
اما ارزش گذاری انسانیت درحیات انسانی امروز به عمق ساختارهای فرهنگی و هنری هر جامعه انسانی باز میگردد. تولید و پالایش هنری و فرهنگی هر قدر به دگرگونی زندگی انسان و اجتماع او بیشتر یاری برساند از ارزش والایی برخوردار میگردد. چرا؟ چون اگر از یک سو هم زمان و معاصرعمل میکند و با زمان امروز انسان سر و کار دارد ( و این بدون شناختن معنای زمان که هر سه وجه حال، گذشته و آینده در این معنا نهفته است، میسر نیست!) از سوی دیگر همه ابعاد وجودی او را از بدو پیدایش و خلقتش مورد پرسش و توضیح قرار میدهد.
انسان امروز در تولید هنری و فرهنگی خود به تنهایی عمل نمیکند بلکه من جمعی بشریت هویت او را به عنوان نویسنده و شاعر و یا هنرمند و… میسازد و هم این من جمعی مخاطب اوست. این یعنی جمع اندیشی نه من اندیشی!
اگر بپذیریم که جمع اندیشی تنها آینه شفاف و روشنی است که من فردی و جمعی انسان در آن رویت میشود،پس میتواند مورد پرسش و نقد قرارگیرد، پالایش شود، دگرگون شود، حتی مورد روایت واقع شود، پس فقدان این نهادها و روحیههای جمع اندیشانه به معنای جمود و عدم تحرک در گستره یک جامعه و اجتماع انسانی آن به شمار میآید. البته این فقدان صورتهای متفاوتی دارد یعنی فقط به معنای نیست و نبود تعریف نمیشود. نا کارآمدی و سترونی( نازآیی و عدم آفرینش فرهنگی و هنری) هم از صورتهای فقدان به شمار میآیند.
روشن است که فقرادبیات داستانی در یک منطقه و جامعه انسانی حاکی از ضعف فرهنگی و فکر عمومی و تخصصی در آن، برای نوع زندگی کردن در دوران معاصر است. امروزه بیش از پیش خلاء یک ادبیات داستانی جریانمند در شهرارومیه و استان آذربایجان غربی نمودار است که عواقب این خلاء از خلال فعالیتهای جمعی و جمع اندیشیهای ادبی رسمی و نیمه رسمی آن به شدت نمایان است.
نوشته شده توسط admin در شنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۳ ساعت ۲:۵۲ ب.ظ