انتظارات مردم آذربایجان غربی از استاندار جدید

انتظارات مردم آذربایجان غربی  از استاندار جدید

گروه سیاسی: مردم آذربایجان غربی همیشه به مدارا کردن با هرشرایطی شهره خاص و عام بوده و هستند اما لیوان صبر آن ها هم حجمی داشته و گویا دیگر پر شده است.
آذربایجان غربی فرزندی که فرزند خوانده بسیاری از پدران شده است، این استان در طول افزون بر ۸۱ سال گذشته برای ۳۰ استاندار فرزندی کرده است برای برخی از آن ها طفلی خلف و برای برخی دیگر بسان کودکی ناخلف و سربه هوا بود، بعد از روی کار آمدن دولت کنونی این سرزمین خود را برای سپرده شدن به سی و یکمین استاندار می کرد اما غافل از اینکه مردی قرار است پدری دوباره آن ها را برعهده گیرد که پیش از این هم چندسالی در این استان، استانداری کرده است.
با انتخاب قربانعلی سعادت بعنوان استانداری آذربایجان غربی گوی مردم این استان که سال ها چشم انتظار بازگشت عزیزی سفر کرده باشند، شادیشان را از بازگشت این مسافر در هر محفل و جمعی که حضور می یافتند، ابراز می داشتند.
هدف از این نگارنده نه معرفی آقای سعادت است و نه چگونگی انتخاب شدن آن، بلکه روی سخنمان خود ایشان هستند، آقای سعادت بعد از شنیدن اخبار مبنی بر از انتخابتان به این سمت، دست هایی که برای شکر خدا به آسمان رفت، در نگاه اول دلگرمی بزرگی برای شما محسوب می شود از اینکه قدم در زادگاه خود گذاشتید و چشم انتظاران زیادی داشتید اما از منظری دیگر می دانید که چنین حمایت هایی وظیفه شما را سخت تر میکند.
مردم این سرزمین همیشه به مدارا کردن با هرشرایطی شهره خاص و عام بوده و هستند اما لیوان صبر آن ها هم حجمی داشته و گویا دیگر پر شده است، در مراسم معارفه تان چه خوب گفتید که هم اکنون استانی را تحویل می گیرد که ۱۶ سال آن را به دیگران و ساکنان آن ارث گذاشتید.
در جهانی که همه رو به جلو حرکت می کنند، این استان در همان سال های دور در حال درجا زدن است، از وضعیت اشتغال جوانان، شاخصه های توسعه یافتگی همچون راه، مسکن، حمل و نقل گرفته تا فرهنگ، سرمایه گذاری ها، اوضاع اجتماعی همه و همه در یک کلام اشهد مرگ را گفته اند و ناامید از یافتن دارویی برای شفا و جان گرفتن دوباره خود هستند.
شما در آن سال ها دریاچه ای پر آب را تحویل دیگر استاندار دادید و امروز کویری از نمک را تحویل می گیرد، در آن سال ها مردم سرزمینتان خنده بر لب داشتند و قهقه مستانه شادیشان به ۷ سرزمین آن طرف هم می رسید و امروز در چهره آن ها نقابی از خنده گذاشت شده است و حتی برخی مواقع صورت هایشان این نقاب را پس می زند.
آذربایجان غربی روزگاری سبزترین استان ایران و همچون نوعروسی زیبا بود، مرکز آن یعنی ارومیه پاریس ایران لقب گرفته بود اما امروز این نوعروس پیرزنی خفته در حسرت و آه بدلیل نابودی داشته هایش است و ارومیه که نه پاریس که دیگر شبی خودش هم نیست.
مردم جوانان زیادی در خانه دارند که هرکدام باید خود صاحب خانه و خانواده جدایی باشند اما بیکاری فراگیر در این استان و فقر امکان تشکیل خانواده مستقل برایشان را از آن ها گرفته است، نه تنها زمینه اشتغال برای نسل جدید دهه های ۶۰، ۷۰و از این پس فراهم نیست بلکه نسل سال های پیش از این هم شغل های خود را از دست داده و یا خانه نشین شدند، یا از فشار جان به جان‌ آفرین تسلیم کردند و یا در نهایت شغلی که مسببان همان بدختی ان را کاذب می پندارند برای خود دست و پا کرده اند تا مبادا خجالت زده زن و بچه هایشان شوند، اشتغال و کار را از یاد نبرید که بدون ‌آن باید فاتحه این استان و مردمانش را خواند.
اعتیاد که آن روزگار قبیح بود، امروز بعنوان دارو در بین مردم این استان برای فرار از مشکلات مطرح می شود و توجیه دارد، در هر محله ای، دانشگاهی، مدرسه ای و بقالی مثل همان قرص استامینوفن در دسترس همگان است، می شود آن را حل کرد؟
شاید شرم و شاید فرار از واقعیت نگذاشته است، وگرنه مسئولان تاکنون باید روی بسیاری از بخش های این استان همچون صنعت، تجارت، فرهنگ، گردشگری و اقتصاد تابلوی تعطیل است، آویزان می کردند.
راه ها هرروز ده ها نفر را در کام مرگ می برد، هرروز مردم بیشتری بی خانمان می شوند، زندگی های بسیاری بدلیل کوتاهی در وضعیت اقتصادی، فرهنگی، کاری و اجتماعی مردم این استان از هم پاشیده و به طلاق می کشد، ناامنی در متر به متر کوچه های این استان غوفا می کند.
هنوز هم زنان و مردان کمرخمیده بسیاری درحال آوردن آب از چشمه ها هستند و مایه حیات را در خانه هایشان ندارند، هنوز خانه های بسیاری در تاریکی نبود برق است و شعله بخاری مردم زیادی از این خاک در زمستان بدلیل کوتاهی در گازرسانی یخ زده است.
سرمایه گذاران که بار و بندیلشان را به کول گرفته و دو پا از خود و دوپای دیگر را هم برای فرار از بی مهری های این استان قرض کرده اند چراکه به جای دست گیری از آن ها برای سرمایه گذاری و اجرای طرح های توسعه پایشان زنجیر می شود.
یادمان می آید که زمانی زن بعد از اذان مغرب نباید بیرون از خانه می ماند اما مشکلات اقتصادی زنان و حتی مردان بسیاری را به کارهای غیراخلاقی وادار کرده است.
شهرک های صنعتی هم که تنها چهاردیواری برای تعیین یک محدوده است و در عمل هیچ تلاش و فعالیتی در آن ها بدلیل بی نهایت مشکلات اقتصادی،‌ تسهیلاتی و مدیریتی از سطوح بالای تا خودشان انجام نمی شود.
دانشگاه ها در توسعه و افزایش توان علمی و دانش اندر خم یک کوچه اند، محیط این فضاها امنیتی تر از پادگان هاست و مدارس را هم نگوییم بهتر است چراکه آتش غفلت مسئولان که چهره فرزاندمان را سوزانده هنوز در دل های ما افروخته مانده است.
از والیبال که تنها نامی از ما باقیمانده است، فوتبال تنها شعاری شده برای تو دل برو شدن مدیر، بی آنکه تلاشی برای احیای آن انجام شود و سایر رشته های ورزشی هم در آذربایجان غربی کفن پوش ناشی از بی توجهی ها هستند.
استاندار عزیز سخن کوتاه می کنیم و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل، آقای سعادت، نامت را به فال نیک میگیریم و آمدنتان را پرنده سعادتی نشسته بر شانه های آذربایجان غربی می دانیم، ۷ سال استاندار بودید و می دانید زمان خیلی زودتر و سریع تر از آنچه که می پنداریم در حال گذر است، امروز را به فردا موکول نکنید، سهراب خیلی پیشتر مرده است،حداقل نوشدارویی برای حفظ وارثان سهراب تهیه کنید.

نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۶:۰۳ ق.ظ

۱ نظر

نظر -49 - 0 از 1اولین« قبل بعد  » آخرین 
  1. 0

    مردم میخواهند استاندار محترم دیگر اینبار باندهای رانت خوار وقدرت طلب مفتخوار را از احاطه اش مصون دارد .

نظر -49 - 0 از 1اولین« قبل بعد  » آخرین 

دیدگاه


+ 4 = سیزده