افول فرهنگ پژوهش درسایه بی حرمتی به علم و تحقیق

افول فرهنگ پژوهش درسایه بی حرمتی به علم و تحقیق

جبار رحمانی
گروه فرهنگی:یکی از مسائلی که در جامعه ما مطرح شده،‌ پژوهش های دانشگاهی و بی کیفیتی آنهاست. این مساله عموما حول نوعی آسیب شناسی در باب چرایی این بی کیفیتی تحقیقات و ناکارآمدی و همچنین غیر مفید بودن آنهاست. آسیب شناسی های موجود عموما حول چند موضوع کلیدی در این عرصه است: چرایی عدم ارتباط جامعه با نتایج تحقیقات، چرایی عدم جدی گرفته شدن تحقیقات توسط اجتماعات علمی و همچنین مساله سرقت علمی از منابع داخلی و خارجی. نوعی مفروض ضمنی در این نوع آسیب شناسی ها هست که گویی تحقیقات موجود به شیوه درست و با کیفیت تولید شده اند، در نتیجه بی توجهی جامعه و عدم استفاده از آنها به نوعی بی حرمتی و بی احترامی به علم و تحقیق است.
اینکه ما چگونه یک محقق را تربیت می کنیم، ‌و چه درکی از تحقیق به او داده می شود و در نهایت لازمه های تکنیکی و بینشی برای محقق بودن و پژوهشگر بودن چقدر و چگونه به او آموزش داده میشود، اهمیت بسیاری برای فهم وضعیت تحقیق در ایران امروز دارد آنچه که دلیل اصلی کیفیت پایین تحقیاقت در ایران است، ‌نه کمبود بودجه یا عدم تمایل نهادهای دولتی و خصوصی برای استفاده از نتایج تحقیقات علمی،‌بلکه خود محققانی هستند که یا در مقام استاد و محقق ارشد، پژوهش را به درستی انجام نمی دهند و یا اینکه در مقام دستیار و دانشجو به درستی تحقیق کردن را یاد نگرفته و نمی گیرند.محققان بی_کفایت یا محققان بی تعهد، محصول کلاس های درسی، نظام آموزشی و برنامه ری آن، و نهاد دانشگاه در کلیت آن هستند. نگاهی به فضاهای آموزشی در ایران نشان میدهد که دروس روش تحقیق و ‌کلاسهای آموزشی مربوط به نحوه تحقیق کردن، هیچکدام جدی گرفته نمی شوند،‌و معمولا پیامد و نتایج خوبی هم برای دانشجوها ندارند.در سال های اخیر یکی از نکاتی که استادان به شدت از آن انتقاد می کنند، کیفیت پایین عملکرد علمی دانشجویان و بی علاقگی آنهاست. از سوی دیگر تجربه کلاس های روش تحقیق بیانگر نوعی نارضایتی عمیق در دانشجوها نسبت به وضعیت آموزش است. به نظر می رسد برای آنکه دانشجویان این چهار مهارت لازم را داشته باشند،‌ به چند چیز نیاز هست: یکی داشتن فضای آموزشی و دانشگاهی لازم،‌ فضایی که مبتنی بر مساله محوری و مساله پژوهشی باشد، ‌و به دانشجو دائما یاد بدهد که باید پیرامون خودش را بطور علمی مورد کاوش قرار بدهد.دوم، حضور استادانی که وقت بگذارند برای تربیت دانشجو ، یعنی در یک فرآیند آموزشی دائم،‌کارهای دانشجویان را جدی بگیرند، بخوانند، ‌بررسی کنند و به دانشجو کمک کنند که ریزه کاری های علمی را در عمل و با تمرین یاد بگیرد؛سوم هم وجود کارهای متقن و قابل اتکای علمی است، نمونه هایی که به عنوان الگو بتوان به دانشجو داد. نقد و گاه تهمت بی کیفیت بودن کارهای دانشجویان و بی انگیزگی آنها و همچنین اتهام اینکه دانشجو علاقه ای به علم ندارد و بی انگیزه است و …، بیش از آنکه نقدی بر یک علت باشد، ‌نقدی بر یک معلول است. این وضعیت انتقادی دانشجویان،‌اگر هم درست باشد (که چندان هم واقعی نیست)،‌ بیش از آنکه از خودشان نشات گرفته باشد،‌از محیط آموزشی دانشگاه و محیط فرهنگ علمی در سراسر جامعه نشات گرفته است.دانشگاه و دانشگاهیان باید مسئولیت خودشان در تربیت علمی نامناسب دانشجوها بپذیرند. زمانی که فضاهای آموزشی ما در‌ دانشگاه ها آن چهار مهارت لازم برای پژوهش مطلوب را به دانشجو یاد نمی دهند،‌ نمی توان دانشجو را مقصر اصلی همه کاستی ها دانست. استادان به ندرت کارهای دانشجو را می خوانند،‌ نمونه کارهای انجام شده توسط استادان، کمتر و شاید به ندرت قابلیت آن را دارند که به عنوان کار علمی به دانشجو معرفی شوند،‌ ضمن اینکه استادان سخت مشغول تجارت علم در فضاهای خصوصی و از طریق پروژه های تحقیقاتی خودشان هستند.در چنین شرایطی دانشجویان به ندرت وقتی کارهای دانشجویی شان را انجام می دهند، با نقد و بررسی از طرف استادان مواجه می شوند. فضای دانشگاه به ندرت جایی برای کسب بینش علمی در سر کلاسهای درسی است. بینش علمی اگر هم کسب شود، در مطالعات شخصی و در فضاهای غیر رسمی دانشگاهی است. شم علمی دانشجو، معمولا به صورت یک گیاه خودرو باید شکل بگیرد،‌رشد کند و بارور شود. این شم علمی و بینش پژوهشی اگر به درستی توسط استادان حرس نشود، به گیاه بی بار و گاه مخرب تبدیل می شود. بسیاری از دانشجویان حتی نحوه نوشتن نتایج علمی را نیز به درستی نمی دانند. به نظر میرسد تا وقتی که مراکز آموزشی ما فرآیندهای تربییت علمی دانشجویان را اصلاح نکنند و آنها را جدی نگیرند،‌ هیچ انتظاری نمی توان از آنها برای ارتقای کیفیت علمی داشت.به نظر می رسد در فضای علوم انسانی بطور خاص، دلیل بسیار کلیدی برای افول کیفیت علم و پژوهش، به ویژه در ده ساله اخیر را باید در این کیفیت بد آموزش دانست. نظام های آموزش دانشگاهی در قالب کلاس درس و استادان و سیلابس درس ها کفایت کیفیت لازم برای اینکه دانشجو هم شم پژوهشی را بیاموزد و هم مهارت های لازم را یاد بگیرد، ندارند. در نتیجه این وضعیت ما با نوعی آشفتگی در استانداردهای علمی مواجه می شویم که هرکس به ظن خودش هرچیزی را می تواند علمی تلقی کند. استادان پرمشغله ای که نه تنها فرصت مطالعه رساله ها و کارهای دانشجویی را ندارند، ‌بلکه از آن بدتر به دلیل منافع مالی، ‌رساله های بیشتری را می گیرند و بی آنکه آنها را بخوانند، آنها را تایید می کنند، عملا نسلی را به جامعه تحویل می دهند که نه تنها تحقیق را به درستی بلد نیست، بلکه غالبا هم شیوه غلط و نادرستی را به جای شیوه درست علمی آموخته است.می توان مدعی شد که امروزه استادانی که این رسالت را جدی می گیرند در حداقل هستند و در حاشیه. لذا مساله آموزش علمی، ‌اینکه دانشگاه جایی باشد که بینش علمی، ‌مهارت های پژوهش و مهارت های انتشار نتایج علمی را یادبگیرند، باید در اولویت قرار بگیرد. به عبارت دیگر فرهنگ دانشگاه و اجتماعات علمی ما خودش زمینه ساز اصلی این افول علمی و فقدان کیفیت و ناکارآمدی پژوهش ها هستند. شاید این مساله به مذاق دانشگاهیان خوش نیاید،‌ اما اصلاح این امر از درون خانه و متولیان آن باید شروع شود،‌ آنگاه می توان از نظام های حقوقی و پلیسی برای مجازات و … سارقان علمی استفاده کرد. اولین کسانی که تقلب علمی کرده اند و کارهای بی کیفیت تولید کرده اند،‌دانشجویان نیستند،‌ بلکه شبه استادانی هستند که به نام استاد و از طریق رانت و … وارد دانشگاه شده اند و ارزش علم را قربانی منافع شخصی و موقتی خودشان کرده اند. و البته این شبه استادها این روزها زیاد شده اند.
نهاد علم نیازمند خانه تکانی جدی است، ساختارهای حقوقی و عرفی این نهاد، مکانیسم هایی را برای اصلاح افول علمی و محتوایی و تخلفات علمی ندارد، اگر هم دارد که اجرا نمی شود. آنکه این عرف را می سازد و این قواعد را اجرا میکند، استادان و متولیان دانشگاه هستند، اصلاح باید از آنها شروع شود. استادی که ورودش به دانشگاه بر اساس یک رانت شکل گرفته، قطعا از انحطاط دانشگاه سود خواهند برد. استادی که فساد پژوهشی دامن گیر او شده، این انحطاط را بازتولید کرده و دامن می زند.

نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵ ساعت ۴:۳۷ ق.ظ

دیدگاه


شش × 9 =