اضمحلال هویت فرهنگی در فضای غیرمعنوی کلانشهرها

اضمحلال هویت فرهنگی در فضای غیرمعنوی کلانشهرها

علیرضا جباری دارستانی
گروه اجتماعی: در جامعه‌ای مانند جامعه ایران همه ایده‌های غیرمبادله‌ای، به امور مبادله‌ای و از این نظر کالایی بدل شده و خود فرهنگ به مهمترین بستر کالاسازی اینگونه امور تبدیل می‌شود.
حفظ فرهنگ عمومی عمیقا به‌وجود هویت بستگی دارد؛ مردمی که نتوانند جایگاه خود را در قالب‌های هویتی اجتماعی شناسایی کنند، فرهنگشان به رکود و اضمحلال دچار خواهد شد. در سال‌های اخیر فرهنگ عمومی و بومی در ایران تحت تأ‌ثیر فرهنگ جهانی، نتوانسته در قشرها و نسل‌های جدید، قالب‌های هویتی بسازد و در نتیجه به جایگاه هویت‌ساز رسیده و خود را از این طریق حفظ کند. به همین دلیل احساس تعلق و پیوند به ایده‌ها، آرمانها، ارزش‌ها، هنرها، آداب، رسوم و… که در قالب فرهنگ صورت‌بندی می‌شوند تا حد زیادی از دست رفته و در نتیجه بنیادهای غیرمادی حیات اجتماعی از درون تهی و شدیداً شکننده شده‌ است. در این شرایط بحران هویت مهمترین خطری است که چنین جامعه‌ای را تهدید می‌کند.
امروزه در شهرهای بزرگ ایران، آدمیان عموما خود را در فضایی غیرفرهنگی و غیرمعنوی می‌یابند و تنها چیزی که هر روزه با آن درگیرند این است که باید پای خود را بر زمین سخت حیات مادی گذاشته و به دنبال تامین نیازهای اقتصادی و معیشتی باشند. حق هم دارند و در اینجا هیچ انتقادی به اتخاذ چنین تصمیمی وارد نیست، گذران معیشت در کشور ما دشوار است و همه به این واقعیت باور دارند؛ مسئله این است که در چنین فضایی، هویت جمعی و اجتماعی آدمیان، بنیادهای فرهنگی و اصیل خویش را از می‌دهند و به تبع آن، فرهنگ عمومی هم بستر مهیایی برای حفظ خویشتن نخواهد یافت.
اگر امروز از کسی بخواهید که شاخص‌ترین ویژگی‌های فرهنگ عمومی را در میان ایرانیان لیست کند، احتمالا کسی پیدا نخواهد شد که »منفعت‌طلبی« را در بین ? ویژگی اول این لیست نام نبرد. منفعت‌طلبی در جامعه‌ای که قرار است مردمانش صرفاً با هسته سخت زندگی مادی و معیشت درگیر باشند، تنها علقه، انگیزه و ارزش ملموس حیات خواهد شد و کم‌کم به مهمترین عنصر فرهنگ عمومی بدل می‌شود. جالب آنکه این تبدیل هم آنقدر آرام، آسان و طبیعی رخ می‌دهد که هرگز به عنوان یک »امر ناجور« جلوه نمی‌کند و چون امری فراگیر است، توجه کسی را هم به خود جلب نخواهد کرد؛ به این معنا که کسی (سوژه‌ای) پیدا نمی‌شود که از بیرون به ابژه‌ای توجه کند، بلکه همه سوژه‌ها در درون دایره ابژه‌ها هضم شده و خود هم بخشی از فرایند بوده و به بخشی از آن آن گستره ابژه‌ها بدل شده‌اند. به این معنا که آدمیان از سویی سوژه و کنشگر منفعت‌طلبی هستند و از سوی دیگر هم ابژه و مفعول این کنش؛ به طوری که خودشان این را پذیرفته و با آن مشکل خاصی هم ندارند! اشکال مختلف باور و اعتراف به اینکه همه فرایندهای زندگی و ماهیت حیات اجتماعی نوعی «بده و بستان» است و اینکه عملا این «بده و بستان»‌ها همه انواع تحرکات اجتماعی در جامعه ایرانی را می‌سازد، نشانه خوبی بر همین مشارکت عمومی سوژه و ابژه در امر منفعت‌طلبی است.
حالا بیاییم هویت اجتماعی را در چنین شرایطی در نظر بگیریم. منطق حیات مبتنی بر »بده و بستان« یک منطق »مبادله«‌ای است. بر مبنای این منطق حتی چیزهایی که نسبتی با تبادل و مبادله و بده و بستان ندارند، باید این نسبت را با آن برقرار کنند. به عبارتی همه چیز باید شرایط مبادله و بده و بستان را داشته باشند؛ اعم از ارزش‌ها، آرمانها، دانش‌ها، شخصیت‌ها، خودِ هویت‌ها و حتی از همه مهمتر خود انسان‌ها. این تبدیل امر اصولاً غیرمبادله‌ای، به امر مبادله‌ای می‌تواند مهمترین ویژگی تهی‌کننده هویت‌های فرهنگی، معنوی و انسانی در یک جامعه باشد.
بروز بیرونی این امر، آن است که همه این ایده‌های غیرمبادله‌ای به امور مبادله‌ای و از این نظر کالایی بدل می‌شوند و خود فرهنگ مهمترین بستر کالاسازی اینگونه امور. همه اینها هم بر مبنای نوعی تلاش برای حفظ حیات مادی، روزمره و معیشتی صورت می‌گیرد. امروزه گفته می‌شود که عموم ایرانیان در دوران ما در پی نجات زندگی مادی خویشتن هستند و این کار حتی از طریق غیرمادی‌ترین و غیرکالایی‌ترین حوزه‌ها و در واقع با تبدیل آنها به حوزه‌ای مادی و کالایی پیش می‌برند. در این شرایط، وجوه مادی، کالایی و مالی عرصه‌های مختلف هنر و فرهنگ شدیدا فربه می‌شوند. همین واقعیت است که مثلا فیلمهای سینمایی، کتابها و آثار عرصه‌های مختلف هنر و فرهنگ را به کالاهای تجاری و بازاری تبدیل می‌کند و آرام آرام همه وجوه فرهنگی، معنوی و تربیتی آنها را می‌زداید و از این جهت مسئله‌ای با عنوان »هویت« را اساسا رها کرده و معطل می‌گذارد.
به بیان دیگر، اگر بخواهیم با بیانی فلسفی به موضوع نگاه کنیم و از واژگان اندیشمندان بزرگ عصر مدرن وام بگیریم باید گفت که در جامعه و به طور کلی جهان مبتنی بر ارزش »مبادله«، همه چیز به امور قابل تبادل و از این نظر به »کالا« تبدیل می‌شود، حتی معنوی‌ترین وجوه زندگی و حیات انسانی و خود انسان را. در این میان ارزش مبادله که خود بر »عقل ابزاری« بنا شده است، برای تعمیق خود، به فرایندی دامن می‌زند که در آن بیشترین میزان مبادلات، عینیت پیدا کند و این فرایند چیزی نیست جز همان »مصرف«. مصرفی که بر فرهنگی کالایی بنا شده و از آن گریز ناپذیر است. در این فرایند مصرفی که همواره معطوف به کالا است، با پدیده‌ای مواجه خواهیم شد که به تعبیر»کارل مارکس« »بت‌وارگی کالایی« و به بیان »گئورگ لوکاچ« »شی‌وارگی« نامیده می‌شود. هر دوی این مفاهیم تنها از یک وجه قابل درک و تبیین هستند: هر دو وجهی از فرایند »از خود بیگانگی« انسان مدرن در دوره پساصنعتی و پساسرمایه‌داری محسوب می‌شوند و این یعنی پیوند تام و کامل فرهنگ کالایی و مصرف با »هویت«!
در شرایط کالایی شدن زندگی که از ملزومات ایدئولوژی سرمایه‌داری و منطق منفعت‌طلبی افسارگسیخته‌ی آن است، نه تنها همه چیز و از همه مهمتر انسان به کالا تبدیل می‌شود، بلکه روابط میان انسان‌ها هم به روابط شی‌واره و کالایی بدل شده و آدمی از خویشتن خویش یا هویت خود جدا می‌افتد. در این شرایط آدمی می‌کوشد خود را به میانجی همان ارزش مبادله، به صورت شی‌واره دارای هویت ‌کند و از آنجا که مهمترین ارزش‌ هویتی در چنین جامعه و جهانی همان ارزش مبادله است، افراد راهی برای هویت‌یابی ندارند جز توسل به کالاها و مصرف آنها! بدین ترتیب که ما با جهان مصرف‌زده‌ای مواجه می‌شویم که به شکلی تمام عیار به هویت‌زدایی دامن می‌زند، که نه تنها به کالا وجهی نمادین و اسطوره‌ای می‌دهد و از این نظر کالا را از هویت واقعی خویش تهی می‌کند و به آن هویت جدید می‌بخشد، بلکه آدمی را هم از خود بیگانه و دچار گیجی و گنگی در خصوص هویتش می‌کند. از خود بیگانگی‌ای که کارکردش پذیرش هویت‌های پوشالی و فیک است.
کالا در یک فضای غیر بت‌واره چیزی است که مصرف می‌شود تا نیازی را رفع کند، اما در بستر بت‌وارگی کالایی مصرف نیازی را رفع نمی‌کند، بلکه معنا، ارزش و هویتهای جدید و در عین حال کاذب می‌آفریند و تبدیل به نماد ارزش و هویتهای نو و نمایشی می‌شود. نماد، ارزش و هویتی که خودش هویت‌های همجوار را دچار تحول و حتی بحران می‌سازد. به این معنا که انسان درگیر کالای نمادین و اسطوره‌ای و بت‌واره، خود شدیدا دچار هویت‌های کاذب، اسطوره‌ای نمادین است و در فضایی گیج و گنگ به حیاتش ادامه می‌دهد.
به گزارش آرازآذربایجان به نقل از مهر، از سویی اگر پیش از بت‌وارگی، کالا در خدمت انسان است، در این شرایط، انسان چیزی است که تحت تاثیر کالا و دقیقا بواسطه آن تعین می‌یابد و تعریف می‌شود؛ دیگر چندان فرقی ندارد این انسان چه پسوند هویتی‌ای با خود یک بکشد، یعنی انسان هنرمند باشد، باسواد باشد، مومن باشد، فرهنگی باشد، سینماگرا و نویسنده و فلان و بهمان باشد فرقی نمی‌کند، بلکه فرهنگ کالایی در همه شئون تسلط می‌یابد و همه هویت‌ها را از درون تهی می‌کند. زیرا در این حالت، کالا تبدیل به نماد هویتی شده و انسان به جای مصرف کالا، در حال تبدیل نمادهای هویت است! این مصرف نمادین و مبتنی بر فرهنگ کالایی در جامعه بورژوایی جدید بیشترین نقش هویتی را بازی می‌کند و امروز به شدت در جامعه ایرانی هم در حال رشد و پرورش است.
.Arazazarbaijan.ejtemai@gmail.com

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۹:۳۷ ق.ظ

دیدگاه


+ هفت = 15