از ارومیه تا واتیکان

از ارومیه تا واتیکان

گروه گزارش: محمد صادق ملقب به فخر الاسلام، در خانواده مسیحی ساکن کلیسای کندی، در شهر ارومیه متولد شد، پدر و اجداد فخر الاسلام، همه از روحانیان و کشیشان بزرگ مسیحی بوده که در شهر ارومیه به تبلیغ و نشر آیین مسیحیت مشغول بوده اند. تاریخ حافظه یک ملت است که اگر به آن توجه نشود هویت آن ملت در ورطه فراموشی قرار می گیرد.، در این میان فرهیختگان و مشاهیر هر ملت نقش مهمی در شکل گیری این تاریخ دارند. آذربایجان غربی و شهر ارومیه نیز به دلیل ویژگی های خاص جغرافیایی از تاریخی پر از افت و خیز ها و تنش ها همراه بوده است که از میان آن شخصیت های برجسته و ماندگاری ظهور کرده اند و نقشی اساسی در ساخت تاریخ این منطقه داشته اند. تمسک به این داشته های تاریخی نه تنها برای زنده نگه داشتن یاد این بزرگان بلکه برای تقویت فرهنگ و هویت ملی جامعه بسیار هائز اهمیت است، یکی از روشه هایی که می تواند سبک زندگی اسلامی و فرهنگ بومی را در میان مردم و به خصوص نسل جوان القا کند، همین شناساندن مفاخر است. اما متاسفانه آنچنان که شایسته این مفاخر است عمل نشده و شاهد غفلت از ظرفیت های موجود در این حوزه هستیم، یکی از این مفاخر که حتی زادگاهش نیز مغفول واقع شده است، »محمد صادق فخر الاسلام« است.
*محمد صادق فخر الاسلام، شخصیتی محوری در تبلیغ دین اسلام
محمد صادق ملقب به فخر الاسلام، حدود سال ۱۲۶۰ هـ . ق در خانواده مسیحی ساکن کلیسای کندی، در شهر ارومیه متولد شد. پدر و اجداد فخر الاسلام، همه از روحانیان و کشیشان بزرگ مسیحی بوده که در شهر ارومیه به تبلیغ و نشر آیین مسیحیت مشغول بوده اند.محمد صادق، از ابتدای کودکی تحت سرپرستی پدر روحانیش به آموختن احکام و عقاید مسیحیت پرداخت. سپس در زادگاهش به عنوان محصل علوم دینی به طور رسمی در جلسات تدریس عالمان مسیحی حاضر شد و با اتمام مدرسه عالی آشوریها به درجه قسیسیت نائل شد. وی سپس به واتیکان ( بخشی از ایتالیا که امروزه نیز مرکز استقرار پاپ رهبر کاتولیک های جهان است) سفر کرد تا اطلاعات مذهبی خودش را کاملتر کند. محمد صادق در پیش آمدی حقیقت را از زبان قسیس بزرگی شنید و به حقانیت اسلام پی برد، از محضرش رخصت گرفت و به ارومیه بازگشت و در محضر حاج میرزا حسن مجتهد، دین حنیف اسلام را با جان و دل پذیرفت و به مذهب تشیع گروید و متون فارسی و عربی را در محضر آن دانشمند فرا گرفت و به نام شیخ محمد صادق نامیده شد. وی سپس به نجف اشرف رفت و مدت ۱۶ سال از اساتید بزرگ آنجا کسب فیض کرد و بعد دوباره به ارومیه بازگشت و به تبلیغ اسلام پرداخت. شیخ محمد صادق برای تبلیغ اسلام به شهرهای مختلفی سفر می کرد که در همه جا با استقبال گرم مردم روبرو می شد و نقشی کلیدی در گرایش مسیحیان منطقه به اسلام داشت. محمد صادق در سال ۱۳۰۵ قمری سفری به مشهد می کند و در راه بازگشت از تهران به نزد ناصرالدین شاه قاجار می رود و ناصر الدین شاه لقب »فخر الاسلام« را به او می دهد.
*اتفاق سرنوشت ساز
در کتاب گلشن ابرار درباره درباره اتفاقی که باعث تغییر زندگی این عالم بزرگ شده از زبان خود ایشان چنین آمده است: بعد از ورودم به »واتیکان« نزد استادان آن دیار به تحصیل علوم مسیحیت پرداختم، به ویژه استادی از فرقه کاتولیک که از نظر موقعیت اجتماعی دارای مقامی والا بود و در زهد و تقوا شهرتی بسزا داشت. از این روی دارای مریدان و پیروان فراوانی از فرقه کاتولیک بود و در میان شاگردان خود، به من عنایت خاصی داشت. از این رو علاوه بر اظهار محبت نسبت به من، تمام کلید های محل سکونت خود را به من سپرده بود، جز کلید یک اتاق کوچک که تنها نزد خودش بود. روزی استاد کسالت پیدا کرد و در کلاس درس حاضر نشد. مرا طلبید و گفت: به شاگردان بگو من کسالت دارم و نمی توانم در درس حاضر شوم و به آن ها بگو بروند. من از نزدش بیرون آمدم، دیدم شاگردان در مورد مسایل مختلف دینی به مباحثه مشغول هستند تا این که بحث آن ها به لفظ «فارقلیطا» رسید که در انجیل چهارم، باب ۱۴ و ۱۵ و ۱۶؛ حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ، آمدن او را بشارت داده بود.هر کس نظری داد و بعد از آن پراکنده شدند. من هم نزد استاد آمدم. گفت: شاگردان در مورد چه بحث می کردند؟ گفتم: موضوعات گوناگون، از جمله لفظ »فارقلیطا« و هر کس نظری داشت. استاد به من گفت نظر تو چیست؟ گفتم: من نظر فلان مفسر مسیحی را بهتر می دانم. گفت تو مقصر نیستی؛ ولی همه آن نظرات دور از واقعیت هستند چرا که حقیقت آن لفظ فقط نصیب راسخان در علم می شود. اشتیاق درک این حقیقت مرا از خود بی خود نمود و با التماس فراوان، از استادم، تفسیر آن لفظ را خواستار شدم. استادم گریه کرد و گفت: ای فرزند روحانی! تو پیش من عزیزترین مردم هستی و من چیزی از تو مضایقه ندارم. اگر تفسیر آن لفظ را به تو بگویم، از ناحیه مسیحیان، جان من و تو در خطر خواهد افتاد؛ مگر آن که تعهد کنی تا قبل و بعد از زندگی من، نام مرا نبری و تفسیر آن را به من نسبت ندهی چون قبل از مرگم جان خودم در خطر خواهد افتاد و بعد از مرگم، جان خانواده ام. من نیز به اسماء الاهی قسم یاد کردم که این خواسته او را برآورده کنم و به شرط او عمل نمایم. گفت: ای فرزند روحانی! این لفظ، اسمی از اسامی مبارک پیامبر مسلمانان است و به معنی احمد و محمد ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ است. پس کلید آن اتاقی را که فقط نزد خودش نگه داشته بود به من داد و گفت، به آن جا برو و فلان صندوق را باز کن و آن دو کتاب موجود در آن را نزد من بیاور! من نیز چنین کردم. آن دو کتاب به خط یونانی و سریانی و قبل از ظهور پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ و با قلم بر پوست حیوان نوشته شده بود. گفت: ای فرزند روحانی! بدان که همه عالمان و مفسران و مترجمان مسیحی قبل از ظهور پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ قبول داشتند که لفظ »فارقلیطا« به معنی احمد و محمد ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ است؛ آنان بعد از ظهور آن حضرت، تمامی کتاب های تفسیر، لغت و ترجمه های مربوط به این مسئله را به خاطر ریاست و رسیدن به اموال و منفعت دنیوی و یا به خاطر عناد و حسادت، تحریف کرده و بعضی را نیز از بین بردند.ای فرزند روحانی! دین مسیحیت به خاطر ظهور حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ منسوخ شد و من و بسیاری از روحانیان مسیحی به این حقیقت پی برده ایم؛ ولی از ابراز آن به خاطر مصالحی که در نظر داریم خود داری می کنیم. گفتم: ای پدر روحانی! آیا مرا امر می کنی که داخل دین اسلام شوم! گفت: آری، اگر آخرت و نجات را می خواهی باید دین حق را قبول کنی. و من همیشه تو را دعا می کنم. چون آن دو کتاب و گفته ها و تأیید های استادم را شنیدم، نور هدایت و محبت حضرت خاتم الانبیاء ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ به طوری بر من احاطه پیدا کرد که دنیا و هر آن چه که از مظاهر آن است در نظرم کوچک آمد. در آن لحظه اندیشه ای جز اسلام و پیام آور آن در سر نداشتم؛ از این رو از محضر استادم خداحافظی کرده، در پی حقیقت روان شدم.

نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۶:۵۰ ق.ظ

دیدگاه


هشت − 6 =