ازدواج با فرهنگ متعارض گام برداشتن در جاده طلاق
طاهره هوشنگی
گروه خانواده وسلامت:امروزه طلاق به عنوان یک پدیده یا مسئله اجتماعی مطرح میشود و طبق اسناد و آمارهای مختلف، روند رو به رشد و گستردهای را تجربه میکند. البته طلاق امر ریشهداری در خانواده بوده است؛ بهطوریکه در دین اسلام طلاق اگر چه امری مذموم است، اما در برخی شرایط مجاز دانسته شده است.
طلاق اگر چه پدیدهای است میانفردی که بین دو زوج رخ میدهد، اما ازآنجاکه روابط خانواده بازتابی از شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی است، در واقع علل و ریشههای اجتماعی کلانتری دارد و هم ساخت اجتماعی و هم زوجین، در بروز پدیده طلاق نقش مهمی داشته و از سویی ساختار اجتماع را نیز به چالش میکشند. تاکنون پژوهشهای بسیاری در شناخت علل و دلایل بروز پدیده طلاق انجام پذیرفته است. در یک جمعبندی کلی تمام عوامل تأثیرگذار به ساختار اقتصادی؛ شامل فقر، بیکاری، نداشتن مسکن، تورم و…، عوامل فرهنگی؛ مانند فرهنگ متعارض زوجین در سطح تحصیلات، اعتقادات مذهبی، تفاوت همسرگزینی، شغل، نظر مثبت به طلاق، برآوردهنشدن انتظارات همسری و… عوامل اجتماعی مانند روابط ناسالم اجتماعی اعتیاد، دخالتهای خانوادگی و بزهکاری همسر دستهبندی شدهاند.
از سویی برخی ویژگیهای شخصیتی و زیستی همچون سوءرفتارهای جسمی و روانی بیعلاقگی، وضعیت ظاهری، بیماری و… نیز به عنوان عوامل مؤثر بر طلاق شناسایی شدهاند.
همچنین ازدواجهای عاشقانه، تغییر در قوانین طلاق، افت اعتقادات مذهبی، استقلال اقتصادی زنان و تغییر نگرش در مورد نقشهای جنسیتی و رشد دیدگاههای فمنیستی و… از دیگر عوامل گسترش طلاق ذکر شده است. در واقع افراد در بافتهای فرهنگی و قومی مختلف، علل متفاوتی را برای طلاق برشمردهاند. به عنوان نمونه موره و شوبل دریافتند که علل طلاق سفیدپوستها به مشکلات فرزندپروری و ارتباطی مربوط میشود در حالیکه آمریکاییهای آفریقاییتبار، روابط فرازناشویی و سوءاستفاده جسمانی را به عنوان دلایل طلاق ذکر کردهاند. زنان کرهای مشکلاتی چون رفتارهای سوءاستفادهگرانه، منفی و مشکلات مالی و زنان آمریکایی دلایل انتزاعی و عاطفی را دلیل طلاق عنوان کردند .
این تفاوتها بیانگر آنست که در هر فرهنگی ممکن است علل مختلفی برای طلاق وجود داشته باشد. حتی در جامعه ایران که از اقوام و فرهنگهای مختلف مذهبی و قومی تشکیل شده است، علل طلاق میتواند از منطقهای تا منطقه دیگر متفاوت باشد.
در پژوهشهای خارجی بر عواملی چون خیانت، فقدان عشق، مشکلات عاطفی سوءاستفاده جسمانی، مشکلات شخصیتی نگرشهای منفی، فقدان ارتباط، تعارضات نقشی ارزشهای سبک زندگی، رابطه جنسی فرازناشویی، مشکلات جنسی، مشکلات عاطفی فقدان حمایت اقتصادی، بیاعتمادی، ناپختگی و… تأکید شده است. پژوهشهای متعددی که برروی علل طلاق صورت گرفتهاند، این دغدغه را دارند که چرا بعضی ازدواجها به طلاق میانجامد؟ تمامی این پژوهشها که به روشهای مختلف کیفی و کمی انجام شدهاند، گاهی بر بیش از ۳۰ عامل خرد و کلان در طلاق اشاره دارند، که میتوان همگی را در مجموعه عوامل اقتصادی اجتماعی، فرهنگی، شخصیتی و جمعیتی خلاصه کرد. از بعدی دیگر میتوان علل طلاق را به »ساختار عینی« و »ساختار ذهنی« معطوف ساخت.
برخی نیز عواملی را که به قبل از ازدواج مربوط است، مهمتر میدانند. از آنجاکه به گفته مدیر کل آمار و اطلاعات جمعیتی سازمان ثبت احوال کشور »آمار طلاق در سالهای اولیه زندگی رو به افزایش است.« ، بررسی طلاق در جامعه نیازمند مطالعهای عمیق بر روی امر ازدواج است؛ زیرا یک دسته از عوامل طلاق به پیش از ازدواج مربوط میشوند. به عنوان نمونه تحقیقی که بر روی طلاق در سال ۷۷ و ۷۸ صورت گرفته است بیان میکند که ۵۰ درصد موارد طلاق در دوران عقد صورت پذیرفته است . وجود چنین آمارهایی توجه جدیتری را به شرایط پیش از ازدواج افراد میطلبد.
از آنجاکه مباحث بسیاری در خصوص عوامل کلان اجتماعی در خصوص طلاق انجام شده است، در این مقال مروری بر عوامل خرد و ظریفی که بیشتر به عوامل قبل از ازدواج مربوط میشود و در تحقیقات کمتر بر آن تأکید شده میپردازیم. این عوامل میتواند در سالهای اولیه ازدواج منجر به طلاق شود، که البته توجه آنها میتواند تأثیرات آگاهیبخش و پیشگیرانهای در خصوص طلاق داشته باشد.سبک و انگیزه همسرگزینی: یکی از دلایل طلاق، انگیزههای نامناسبی است که فرد در انتخاب دارد. ازدواجهایی که با ملاکهای نادرست، عشق و علاقه یا ترس از مجرد ماندن یا رها شدن از مشکلات و فرار از خانواده صورت میگیرد عموماً با شکست مواجه میشوند.گاه انگیزههای ازدواج برخی آنقدر سطحی، کوتهبینانه و غیرمعقول است که از همان ابتدا میتوان پیشبینی طلاق را داشت.
بسیاری از ازدواجها هم که به اصرار و اجبار والدین صورت میگیرد و اصطلاحاً ازدواج اجباری خوانده میشود، عموماً به طلاق قانونی یا عاطفی میانجامد. از سوی دیگر بر خلاف جوامع سنتیتر که انسجام، همبستگی و دگرخواهی روابط انسانی خانواده را تحتالشعاع قرار میداد در شهرهای بزرگ، سستی روابط خویشاوندی حمایت و نظارت بزرگترها را بر امر ازدواج کاهش داده است و همین فاصله والدین با جوان بروز پدیده طلاق را سرعت میبخشد.
رابطه با جنس مخالف پیش از ازدواج: امروزه دگرگونیهایی در رابطه دختر و پسر به وجود آمده است، که میتواند تهدیدکننده روابط عاطفی ازدواج باشد. افرادی که پیش از ازدواج روابط جنسی، عاشقانه یا عاطفی با جنس مخالف دارند غیر از آنکه رضایت زناشویی پایینتری دارند بیشتر در معرض طلاق قرار میگیرند. قطع و وصل رابطه با جنس مخالف، ذهنیت، تجربه و نگرش فرد را در زندگی زناشویی تغییر میدهد و فرد به گسستن رابطه و عدم تعهد به خانواده خو میگیرد.
تجارب خانوادگی: افرادی که در خانوادههای گسسته و از همپاشیده زندگی میکنند یا نزدیکان آنها طلاق گرفتهاند، مستعد تکرار این تجارب در زندگی خود هستند، زیرا تجارب کودکی و کیفیت روابط اعضای خانواده بر مشکلات زناشویی تأثیرگذار است. ازآنجاکه الگوهای رفتاری، و هیجانی بهطور نسلی منتقل میشوند افرادی که والدین آنها طلاق گرفتهاند، بهطور چشمگیرتری در خطر احتمال به طلاق هستند.ویژگیهای شخصیتی فرد: ویژگیهایی در افراد مانند عدم مهارتهای ارتباطی و مهارتهای زندگی همچون صبر و گذشت و…، عدم بلوغ فکری، خشونت زناشویی، بینظمی همسر و… ازعوامل زمینهساز طلاق است. یکی از مهمترین عوامل طلاق معطوف به بحثهای اخلاقی و زمینههای فرهنگی فرد است. مطالعه کالمیجن نشان میدهد که افراد مذهبی که رفتارهاشان را اعتقادات آنها تنظیم میکند، کمتر طلاق میگیرند و تحت شرایط خاصی دست به طلاق میزنند. تعارض بر سر نگرش به نقشهای جنسیتی: نگرش کنشگران به نقشهای جنسیتی از جمله عوامل مؤثر در شکلگیری ذهنیت افراد نسبت به امر طلاق است. اغلب مردان خواهان نگرش جنسیتی سنتی هستند و معتقدند که زنان باید تابع خواستههای آنان باشند؛ در حالیکه زنان طرفدار نگرش برابرنگر جنسیتی هستند. از جمله مهمترین این تعارضات، بحث اشتغال زن است.
عدم توافق و هماهنگی بر سر این موضوع قبل از ازدواج، به دلیل مسائل و آسیبهایی که اشتغال زن در خانواده در پی خواهد داشت، میتواند عامل تعارض یا حتی فروپاشی ازدواج شود. مشکلات جنسی بیش از دیگر عوامل مسکوت مانده است. رضایت از رابطه زناشویی، مهارت در ارتباطات کلامی و جسمی، داشتن اطلاعات کافی در مورد امور جنسی در ازدواج و…. تهدید طلاق را میکاهد. در بسیاری فرهنگها عدم آمادگی روانی زنان در خصوص مسائل جنسی به دلیل سبک تربیتی محدود و فقدان آموزش؛ اختلافات زناشویی را در سالهای اولیه زندگی در پی دارد.
علیرغم ذکر این موارد، همانگونه که قبلا ذکر شد، به نظر میرسد که فرهنگ قومی و منطقهای و سرمایه فرهنگی و اجتماعی و خانواگی فرد برخی دلایل طلاق را شدت و یا ضعف میبخشد.
از سویی دلایل طلاق فراتر از آنکه امری فرهنگی است، تحتتأثیر جنسیت نیز قرار دارد. اگر چه نگارنده تحقیق علمی دقیقی در این خصوص نیافته است، اما مشاهدات و بیان تجربههای دیگران حاکی از آنست که جنسیت برخی دلایل را مهمتر و یا کماهمیتتر میکند. به عنوان نمونه عدم سلامت جسمی یا بروز بیماریهای صعبالعلاج در زنان، انگیزه و عامل مهمی در طلاق برای مردان خواهد بود، اما این مورد کمتر زنان را به طلاق وادار میکند.
نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۰۵ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۴:۲۶ ق.ظ