ازدواج با خودشیفته‌ها خودکشی تدریجی است

ازدواج با خودشیفته‌ها خودکشی تدریجی است

گروه خانواده وسلامت: کسی که خودشیفته است نمی‌تواند افراد دیگر را دوست داشته باشد و کلمه دوست داشتن برای او معنایی ندارد. او مدام افراد زیردست خودش را تحقیر ‌کرده و دیگران را مسخره می‌کند.
این را بدانید که او برای گول زدن دیگران و به دام انداختن آنها در ابتدای رابطه از کلمه دوست داشتن بسیار استفاده خواهد کرد، اما تمام اینها نقش ویک بازی بیش نیست.
‌باید متوجه باشید که این اشخاص بسیار چرب‌زبان هستند و در اولین دیدار شما را بشدت مجذوب خود خواهند کرد.
فرد خودشیفته ممکن است سال‌ها با همسرش زندگی کند، اما آنها به‌طور قطع از هم جدا هستند زیرا فرد خودشیفته نمی‌تواند وارد یک رابطه طولانی‌مدت شود چون طرف مقابل را به هیچ عنوان قبول ندارد و مرتب می‌گوید او به من احترام نمی‌گذارد، او از من انتقاد می‌کند، او لیاقت من را ندارد .
افراد خودشیفته حتی به فرزندانشان هم توجه نمی‌کنند و در واقع همسر و فرزند و زندگی و آرامش خانواده را فدای قدرت و موفقیت خود می‌کنند به همین دلیل همیشه زندگی با این افراد با اختلالاتی همراه است.
شاید به همین دلیل هم است که در بعضی از جوامع معتقدند کسی که دچار خودشیفتگی است فقط باید کار کند، پست بگیرد و مقام‌ها را اشغال کند، اما لیاقت ازدواج و پدر و مادر شدن را ندارد.
یادمان باشد که مشکلات همسر فقط اعتیاد و بزهکاری نیست بلکه بعضی از مشکلات شخصیتی و روانی افراد، زندگی و روح و روان فرد مقابل و حتی نسل بعدی را نابود می‌کند.
ما به هیچ وجه ازدواج با این افراد را توصیه نمی‌کنیم زیرا زندگی با آنها بسیار دشوار است و اگر فردی بخواهد با آنها زندگی کند باید به‌طور کامل این شخصیت‌ها را بشناسد و در عین حال فردی بسیار قوی و توانمند باشد.
افراد خودشیفته با تلاش خانواده باید تحت درمان قرار گیرند و با کمک یک مشاور یا روان‌شناس به آن شناختی که هر فرد باید نسبت به خود داشته باشد، برسند.
دکتر علی شاه‌حسینی، روان‌شناس و مشاور هم معتقد است، خودشیفتگی قابل درمان است و مهم‌ترین مساله این است که فرد خودشیفته روی نفس خود کار کند.
زیرا آنها افرادی هستند که به نفس خودشان تکیه ندارند و از درون خالی هستند.
وی می‌افزاید: بیش از نیمی‌ از افراد خودشیفته می‌توانند با مطالعه و خودآگاهی تا حدی خودشان را اصلاح کنند و نیم دیگر نیز بهتر است از کمک یک مشاور یا روان‌شناس استفاده کنند اما درصد خیلی کمی‌ از آنها هم نیاز به روانپزشک و بستری و دارودرمانی دارند.
حفظ رابطه و رفتار با افراد خودشیفته نیازمند صرف زمان و انرژی زیاد است و از همه مهم‌تر این است که در رابطه با این افراد اعتماد به نفس خود را حفظ کنید.زندگی با این افراد، بویژه برای کودکان، بسیار دشوار و آسیب‌رسان است.از آنجا که انسان خودشیفته، معمولا نمی‌پذیرد که بیمار است.
باید به اطرافیان او یاد داد که حتی‌الامکان، خود را از تأثیر القائات او دور نگه دارند و قوی باشند و اگر مجبور به زندگی با یک فرد خودشیفته هستید باید دانش خود را در این زمینه افزایش دهید تا این اطلاعات بتواند به شما در شناسایی نقاط ضعف و محدودیت‌های او و کم کردن انتظارات از او کمک کند.
نکته دیگر در رفتار با فرد خودشیفته این است که از او درخواست احترام کنید و به‌وضوح به او بگویید که از زبان بی‌ادبانه و رفتارهای کنترل‌کننده و خشم غیرمنطقی او خسته شده‌اید اما باید بدانید که به‌طور معمول هیچ‌گاه قادر به تغییر کامل فرد خودشیفته نخواهید شد، بلکه می‌توانید فقط تا حدودی رفتارهای او را با رفتارهای مناسب تعدیل کنید.
همه ما در کودکی با نوعی خودمحوری و خودشیفتگی زندگی می‌کنیم.
یک کودک فقط نیازهای خودش را می‌بیند و همه چیز را از منظر دید خود نظاره می‌کند و فکر می‌کند دیگران در زندگی موظفند نیازها و خواسته‌های او را برآورده کنند.
طی تحول روان‌شناختی، درک دیدگاه دیگران رشد می‌کند و کودک می‌تواند دیدگاه دیگران را نیز بفهمد و برمبنای این درک، روابط بین‌فردی و اجتماعی مورد قبولی داشته باشد.
این در حالی است که افراد بزرگسالی اطراف ما هستند که هنوز خود‌محوری و خود‌مرکز‌بینی کودکی در آنها کاملا مشهود است؛ افرادی که رفتار و گفتارشان رنگ و بوی خودخواهی و خودپسندی دارد؛ »من هر طور دوست داشته باشم، رفتار می‌کنم« و »منم، منم کردن« ویژگی اصلی آنهاست. فکر می‌کنند استحقاق بهترین‌ها زیباترین‌ها و برترین‌ها را دارند. دغدغه افراطی برای موفقیت، زیبایی، مقام، قدرت و شهرت دارند.خود‌شیفته‌ها اغلب نقاط‌قوتی داشته‌اند که متاسفانه موجب ایجاد هسته مرکزی این اختلال بوده است.
دختران زیبا یا پسران خوش‌تیپ، افرادی که استعدادهای خاصی دارند مثلا هنرمند موفقی هستند یا هنرپیشه محبوبی هستند یا موفقیت‌هایی در برخی زمینه‌های تحصیلی و شغلی داشته‌اند.
افراد خودشیفته قادر نیستند به‌طور واقعی کسی را دوست داشته باشند، تمسخر و تحقیر دیگران برایشان عادی است و حسادت نسبت به دیگران در آنها وجود دارد زیرا هر زمان پیشرفت یا موفقیت کسی را می‌بینند، احساس حقارت آنها بیدار می‌شود.
وقتی به شما علاقه دارند که نیازهایشان را برآورده کنید و به خواسته‌های بی‌پایانشان پاسخ مثبت دهید.
در ابتدای رابطه نقش بازی می‌کنند و خوش سر و زبان هستند تا دیگران را جذب خود کنند و در طولانی مدت دیگران را استثمار می‌کنند ظاهرا اعتماد به نفس بالایی دارند، اما با کوچک‌ترین انتقادی از هم می‌پاشند.
برای ارتباط و کنار آمدن با این افراد باید با روحیات آنها آشنا شوید. این افراد احساساتی شامل خود‌مهم‌بینی، خودبزرگ‌بینی، احساس قدرت، تمایل به دیده شدن و پررنگ بودن، اعتماد به نفس بسیار شکننده و احساس حق به جانب بودن دارند.
احساس می‌کنند تافته جدابافته هستند و نسبت به دیگران احساس برتری زیادی می‌کنند.
اغلب مردم از دید این افراد، ارزشمند نبوده و آنها هیچ‌کس را شایسته خود نمی‌دانند؛ چون خود را در اغلب موارد محق می‌دانند نه احساس پشیمانی به آنها دست می‌دهد نه احساس گناه. خودشیفته‌ها با کم‌ارزش جلوه دادن دیگران به‌دنبال کسب تائید و تحسین خود هستند. احساس محق بودن دارند و به شکل نامعقولی انتظار دارند دیگران برخوردی بی‌نظیر و خوشایند با آنان داشته باشند و اطرافیان مطابق انتظارات آنان عمل کنند و همواره تسلیم و مطیع آنها باشند. خود را فردی بی‌همتا و استثنایی می‌دانند که دیگران قدرت درک آنها را ندارند.رابطه این افراد با دیگران یک رابطه یک‌طرفه است یعنی اغلب دریافت‌کننده هستند، زیرا خود را مرکز دنیا می‌بینند.
رفتارهای سلطه‌جویانه دارند، اغلب متوقع‌اند در شنیدن و درک دیگران ناتوانند، به‌دلیل ناتوانی در تشخیص احساسات و نیازهای دیگران قادر به همدردی و همدلی نیستند.
اغلب متکبرند و حقی برای دیگران قائل نیستند.
گاهی از اطرافیان سوءاستفاده می‌کنند و مانند برده با آنان رفتار می‌کنند.
برای کسب منافع شخصی خود نگاه ابزاری به دیگران دارند.
در برقراری روابط سالم مشکل دارند و چندان علاقه‌ای به روابط صمیمی ‌و نزدیک نشان نمی‌دهند زیرا توانایی برقراری رابطه طولانی را ندارند.
شاید در اوایل رابطه جذاب باشند، اما در ادامه به‌دلیل رفتارهای خودخواهانه و متکبرانه غیرقابل‌تحمل آنها، رابطه ادامه پیدا نمی‌کند، زیرا تلاش‌های یک‌طرفه دیگران برای حفظ رابطه در جایی متوقف خواهد شد و وقتی نیازها و خواسته‌های افراد خودشیفته برآورده نشود، رابطه قطع می‌شود.
نه گله‌های دیگران را درک می‌کنند و نه تغییری در رفتار خود ایجاد می‌کنند. اغلب نظر خودشان مهم است و عقاید و خواسته‌های دیگران اهمیتی ندارد. گاهی حتی برای رسیدن به مقاصد خود یا بهتر جلوه دادن خود دروغ می‌گویند.
طبق آمار مردان بیشتر به دام خودشیفتگی می‌افتند که می‌تواند دلایل اجتماعی و فرهنگی هم داشته باشد.برخورد با چنین افرادی به نوع و شکل رابطه بستگی دارد.
در صورتی که فرد خودشیفته یکی از نزدیکان یا اعضای خانواده شماست و نمی‌توانید او را ترک کنید و ناچارید با او کنار بیایید، بهتر است به وی سرویس اضافه ارائه ندهید، رفتارهای خودپسندانه و متکبرانه او را تقویت نکنید، یعنی در برخی موارد که قابل اغماض است، نادیده بگیرید، در مواردی که شدید است مقابل چنین رفتارهایی بایستید و در موارد بسیار شدید مکان را ترک کنید.

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۰۱ دی ۱۳۹۴ ساعت ۷:۳۸ ق.ظ

دیدگاه


2 + = یازده