ارومیه معاصر غریبه با سازوکارهای فرهنگ روزآمد

ارومیه معاصر غریبه با سازوکارهای فرهنگ روزآمد

علی رزم آرای
گروه فرهنگی: در پی انتشار مطلبی از نویسنده این نوشتار با عنوان اندر باب جمع_اندیشی در محافل هنر و ادبیات تخصصی ارومیه در شماره ۶۸۴ روز شنبه ۹ شهریورماه و ارائه نقطه نظرات خود پیرامون مسئله بغرنج فرهنگی عمومی و تخصصی بزرگ شهر ارومیه به عنوان مرکز استان، برخی از دوستان و مخاطبان گرامی روزنامه آراز آذربایجان نسبت به فرازی از این نوشتار نقد و انتقادی وارد کرده‌اند. نویسنده این نوشتار با توجه به اقبال مخاطبان و دوستان به نوشتار فوق¬الذکر و علاقه و دغدغه آنان نسبت به شهر و هویت فرهنگی خود، در نوشتار پیش رو به شکل شفاف به بازخوانی نظریات خود خواهد پرداخت.در نوشتار گفته شده به چهره فرهنگی معاصر شهر ارومیه چنین نظر افکنده شده بود:هرچند ارومیه یا بهتر بگویم بزرگ شهر ارومیه با پیشینه نه چندان مطرح و عمیق فرهنگی‌اش در حالت معاصر خود با همه داشته‌ها و ظرفیت‌هایش دست به یقه است!در تبیین این فراز که از آن سوء برداشت قلت فرهنگی و یا نبود سوابق فرهنگی از نظر تاریخی و تمدنی در شهر ارومیه شده است، نوشتار زیر با توجه به شاخصه_های فرهنگی در حوزه معاصر آن به قلم سپرده می¬شود.جایگاه و موقعیت فرهنگی یک شهر را چه معیارهای تعیین می‌کند؟ آیا فرهنگ مسلط و هویت اجتماعی اقتصادی یک کشور در صورت‌های مختلف چه نسبتی با جایگاه ذاتی و تاریخی یک منطقه و شهر دارند؟ به ویژه اینکه آن جامعه کشوری از تنوع فرهنگ، زبان، تاریخ و مذهب برخوردار باشد! به قطع یقین مسیر طرح موضوع فوق، از میان زمینه‌ها و بنیان‌های تاریخی و تمدنی یک شهر و یک منطقه (به فرض مثال) گذر خواهد کرد.
یعنی روابط فرهنگی و اجتماعی موجود که در حیات شهری یک شهر در جریان است از یک سرچشمه‌ای تاریخی با نشانه‌هایی ساختاری از تمدن و هنر نشات گرفته است. معماری، ادبیات موسیقی، علوم عقلی و … از شاخصه‌های این ساختار هستند.به دیگر سخن هر ساختن و خلقتی (در چهارچوب این جهانی با بعد انسانی) بدون پایه و زیرساخت ممکن نیست. هر بنای رفیعی، از پی و زیرساخت محکم و اصولی برخوردار است. اصولا ًچه زمانی مردمان و مدیران یک جامعه شهری و یا کشوری به صرافت ارزش‌یابی و عیار‌سنجی داشته‌های بومی و منطقه‌ای خود می‌افتند؟به راستی داشته‌ها و نداشته‌های فرهنگی ما چه رنگ و فرمی دارند؟ قابلیت ارائه برای مقبولیت و تکامل در عرصه‌های مختلف داخلی و خارجی را دارند؟ این سوال با توجه به تاریخ معاصر کشور‌مان جواب خود را یافته است فقط قدر و قیمت و قضاوت در چگونگی استمرار آن شرط اول ماجراست.حال اگر مجموعه و ساحت فرهنگ کشور‌مان در حد استاندارد باشد و توان بالقوه‌ای هم برای استمرار حضور آن در جهان خارج از کشور هم موجود باشد، سهم بوم شهر‌های منطقه‌ای نظیر ارومیه و امثالهم در ساختار شکل گیری و تداوم زمانی آن چه اندازه است؟ و معیار سنجش این اندازه چیست؟ در مورد شهر ارومیه این سوال ابتدا ً به ساختار فرهنگی و موقعیت فرهنگی شهر ارومیه بازمی‌گردد. یعنی فعل حاضر این ساختار در جریان حیات امروزی آن.
سپس نوبت به واکاوی پیشینه این ساختار و علت‌های وجودی آن و در نهایت همان زیرساخت مورد اشاره برای ساختنی جدید و پرتاب شدن به سوی آینده می‌رسد.هر چیزی فرا از بد یا خوب بودن آن قابلیت فرهنگ شدن و هنجارپذیری دارد. اتفاقا ً متن ماجرا همین جاست. داشته‌های فرهنگی ما در شهر ارومیه در حال غرق شدن در عمق بد فرهنگی اهالی و مدیریت محترم آن هستند …نداشته‌ها جزو بعدی ماجراست که حتی در بدو امر تکاپوی برای شناسایی آن‌ها صورت نگرفته است چه رسد به اینکه در مسیر موجودیت آن‌ها گامی عملی برداشته شود.مسئولین عالی‌رتبه و مدیران بالادستی در ارومیه فراموش کرده‌اند که خود اولین پرچم‌دار ترسیم یک دیدگاه پیرامون موقعیت فرهنگی شهر ارومیه هستند. خود سکان کشتی را در دست دارند و مسیر نامشخص است. اولین رایحه‌های فرهنگی از دهان این پدران جامعه شهری ارومیه بیرون می‌آید و جان همگان را می‌نوازد وای به حال لحظه‌ای که …در تعیین موقعیت فرهنگی یک جامعه شهری نظیر ارومیه چند مؤلفه مهم خودنمایی می‌کنند.
*کتاب: نشر کتاب و زمینه‌های وابسته به آن یکی از مهم‌ترین زمینه‌های تعیین موقعیت فرهنگی یک جامعه شهری است. کتاب و نشر آن وضعیت انتشاراتی و چاپ، کتاب‌خوانی و مطالعه، نمایشگاه‌های دائمی و به روز مجموعه‌سازی‌های مبتنی بر محصولات نوشتاری، شهر کتاب، شهر اندیشه و…از جمله این زمینه‌ها هستند. برد این زمینه‌ها در شهر ارومیه تا کجا و دارای چه کیفیت و کمیتی است؟ در این مورد آمارها گویا هستند. وضعیت سرانه مطالعه، تعداد مراکز نشر و انتشار عمومی کتاب و نحوه گردش محصولات مبتنی بر کتاب و… در ارومیه خود نشان از اصل ماجرا دارد.
*مطبوعات: اگر جنبه نوشتاری مطبوعات را در حوزه کتاب هم محفوظ بدانیم در مورد مطبوعات نیز همین وضعیت قابل مشاهده است. مطبوعات بزرگ‌ترین پایگاه جریان سازی فرهنگ و ارتقاء آن به شمار می‌آیند به نحوی که هر جریان پیشرو در بدو امر در مطبوعات طرح شده و با سرعت عملی که در حجم و قابلیت نفوذ مطبوعات وجود دارد، در معرض قضاوت افکار عمومی و سنجش آنان قرار می‌گیرد. بزرگ‌ترین مشکل مطبوعات ارومیه نداشتن تعامل فرهنگی با متن جامعه و ارکان تصمیم ساز آن است. گرچه تصمیم سازی نیز خود امری تخصصی است و…
*فضاها و چالش‌های فرهنگی: وجود بستر‌های مناسب و اهرم‌‌های عمل و حرکت در یک جامعه شهری از بدیهی‌ترین جلوه‌های مناسبات فرهنگی در آن است. فضاهای فرهنگی فرا از فرم سازه‌ای خود در معماری و حیثیت وجودی از این نظر، مهم‌ترین اماکن در ایجاد روابط و تعاملات فرهنگی، هنری، علمی و… هستند. تبادل نظر و فکر، ایجاد فرصت برای دیده_شدن در جمعیت هم‌علاقه و هم‌توان در بین قشرهای مختلف سنی علی‌الخصوص جوانان در این فضاها ممکن می‌شود. به ثبوت رسیدن جریان‌های مختلف هنری و دل‌مشغولی‌های حاصل از آن، در این بسترسازی‌ها به انجام می‌رسد. در شهر ارومیه پارک‌ها که جلوه‌ای دیگر از تعاملات اجتماعی شهر را به نمایش می‌گذارند، با زیر پا گذاشتن این تعاملات به رقیب بی بدیلی برای نداشته‌های فرهنگی از نظر فضا و امکان تبدیل شده‌اند.
شهر ارومیه صف‌های دراز و طولانی در داخل و بیرون مطب پزشکان محترمش و بیمارستان‌های خصوصی و دولتی‌اش می‌بیند. وقتی صبح و عصر در خیابان‌های پزشک خیز ارومیه در حال عبور و مرور هستیم یا گذرمان به بیمارستان یا درمانگاهی می‌افتد لحظه_ای بیندیشیم که این حجم از بیمار و بیماری از کجا و چگونه قد علم کرده است؟ در کلان‌شهر‌ها صف تئاتر و سینما و کنسرت موسیقی و… بلند و شوق انگیز‌تر از صفوف شهر ارومیه است! چرا؟

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۱۰ ق.ظ

دیدگاه


+ سه = 11