ارومیه در بزنگاه هنری شهر خیابانها هستند که شهر را می‌سازند…

ارومیه در بزنگاه هنری شهر خیابانها هستند که شهر را می‌سازند…

علی رزم‌آرای
شهر ارومیه را باید مرکز تجمیع همه متدهای منسوخ و روش‌های تجربه شده علمی و هنری دانست! شهر ارومیه شهر آزمون و خطا و در بهترین شرایط شهر تقلید است! شهری که هم مدیریت کلان استانی و منطقه¬ آن نسبت به اوضاع امروز فالش (خارج) می¬زند و هم مردمان نجیب و سر به زیرش عاری از هرگونه ذهنیت شهروندی، بصری، هنری، زیباشناختی، لذت شناختی و… است. جوانانش جز معدود نفرات خلاق و نوآور همه ربات‌هایی هستند دست ساز دانشگاه و جامعه بی چفت و بستش و…
در چنین اوضاعی سخن گفتن از هنر شهری که با روح شهر و جریان تنفس درونی و بیرونی آن در ارتباط است، با روح آزادمنش جوان و جوانان، با محیط و فضای به سامان شهری (با دیوار، جدول، بلوار، خیابان، پیاده و…) مرتبط است شاید امری پرت و بی‌ربط به نظر آید. با این مقدمه تلاش خواهیم کرد به شکلی این همه بی‌تعریف هنر شهری و مصادیق ناظر بر آن: اگر بخواهیم هنر شهری را تعریف کنیم باید بگویم به طوری کلی دایره‌ای یا شاخه‌ای از هنرهای زیبا است که فقط به واسطه استقرار در فضای شهری آن را هنری شهری می‌نامیم. در واقع هنر شهری به عنوان یک هنر مستقلی که از قبل وجود داشته باشد نیست. به عبارتی هنر شهری بخشی از هنرهای زیباست که به دلیل واقع شدن در فضای شهری به آن نام هنری شهری اطلاق می‌شود.
اگر بخواهیم مصادیق ان را نیز نام ببریم باید از مبل مان شهری و تمامی آنچه که تحت عنوان مبل مان در شهر قابل رویت است از یک نیمکت و صندلی در پارک، صندوق پست و کیوسک تلفن همگانی، سطل آشغال که در خیابان است تا درختان و گل‌هایی که در سطح شهر دیده می‌شود و تا آثار هنری که توسط هنرمندان ساخته می‌شوند مانند نقاشی دیواری، پوستر و گرافیک محیطی که می‌تواند شامل هر حوزه مانند معماری، مجسمه، گرافیک و مجسمه و… باشد همه و همه می‌تواند از مصادیق هنری شهری باشد.
دیدگاه آکادمیک پیرامون هنر شهری، قاعده¬مندی و در کل دید علمی و آکادمیک به هنرهای محیطی: در موضوع آکادمیک بودن و یا نبودن هنر شهری هم این‌گونه می¬شود بحث کرد که موضوع را تاریخی دید. باید به دوران امپراطوری رم کهن اشاره کنم و قبل از آن. اما در دوران امپراطوری رم ما شاخص هنر شهری را می‌بینیم. مجسمه های که در آن دوران ساخته می‌شده و در میادین شهر نصب می‌شده و عموما ً استفاده آئینی و سیاسی داشته است، اما امروزه هنر شهری دیدگاه جدیدی در هنر است که در دانشگاه به تازگی به رسمیت شناخته شده و با ارزش تلقی می‌شود ولی اینکه بشود برای این هنر جدید از این نظر قاعده‌ای تعریف کرد و برای مثال گفت شکل اجرایی آن چنین و چنان است، تقریبا ً نشدنی است چرا که قاعده در این هنر جدید به شرایط، جغرافیا، آب و هوا، فرهنگ، ساختار شهری باز می‌گردد؛ و در این صورت می‌تواند آن را قاعده نامید، در اصطلاح تناسباتی که یک هنر شهری با توجه به موقعیت استقرا خود با محیط شهری برقرار می‌کند را می‌شود قاعده این هنر نامید. همه این مباحث را در واژه تناسب جمع شده و خلاصه شده می‌بینیم. خواه می‌خواهد تناسب فرهنگی باشد، تناسب فرمال (اندازه، سایز) باشد، تناسب محتوایی و یا تناسب جغرافیایی باشد و … همه این موارد در نهایت محدودیت‌های برای هنری شهری ایجاد می‌کند که حتما ً باید رعایت شود. از دید علمی و آکادمیک هم در هنر شهری مخاطب مهم‌ترین بعد است. روان شناسی مخاطب، به عبارتی در این دید هنر شهری فرایندی است در جهت اعتدال روحی و روانی مخاطب و در اصطلاح شهروندان و همچنین واسطه‌ای برای افزایش دانش بصری این طیف و در نهایت ابزار محیطی برای تبلیغات سالم و اثرگذار با اهداف مختلف سیاسی، اجتماعی، دینی، علمی، بومی و…
اصطلاح هنر خیابانی: لوییس مانفرد در این زمینه سخن جالبی دارد او می‌گوید:خیابان¬ها هستند که شهر را می‌سازند، خیابان‌ها هستند که شهروند را می‌سازند.
به عبارت دیگر شما وقتی در محیط خانه و منزل هستید شهروند نام نمی‌گیرد ولی وقتی بلافاصله پا به محیط و عرصه شهر و خیابان گذاشتید شهروند نام می‌گیرید. پس عنصر اصلی در تشکیل فضای یک شهر خیابان‌ها و میادین هستند، پویایی خیابان در مقابل ایستایی و سکون میدان که هر دو در هماهنگی باهم و اصلا ً شهر را می‌سازند، بنابراین هنر شهری را با توجه به اهمیتی که خیابان در فضای شهری دارد و جزو مهم‌ترین عناصر در فضای عمومی شهری به شمار می‌آید و فضای های عمومی هم نقش مهمی در حیات شهروندی ساکنان یک شهر دارند و اینکه خیابان و میادین (نه به معنای فلکه و… بلکه فضای باز و محل تجمع بدون تحدید و وسیع) صد در صد در حیات شهری نقش دارند، به یقین می‌توان هنر خیابانی اصطلاح کرد و نامید. اما این یک اصل مترادف نیست، این را باید در نظر گرفت.
فضای شهری، معماری شهری، شهرسازی و زیباسازی شهری و در نهایت هنر شهری: وقتی می‌گوییم هنر شهری، فی‌الواقع می‌پذیریم که هنری شهری هنری است که فضای شهری، لوکیشن شهری و یا سایت شهری آنم را تعیین می‌بخشد، اصلا ً این اسم هم برگرفته از فضا و پیرامون است و فضا این عنوان را به این هنر تحمیل می‌کند، بنابراین با توجه به این که گفتیم تناسب مهم‌ترین قاعده در هنر شهری است و یکی از وجوه تناسب هم ساخت و سازهای شهری در ارتباط با هنر شهری است یعنی معماری شهری! مسلما ً نمی¬توانیم بگویم که هنری شهری بی ارتباط با معماری شهری است برای مثال نمی‌توانیم در متن بافت قدیمی و تاریخی شهر، یک مجسمه مدرن کار بگذاریم چرا که تناسب در ارتباط این دو به هم می‌خورد و تضاد شدید ایجاد خواهد شد. شاید از دید هنر محض و صرفا ًهنر این تضاد را پذیرفت و حتی این ادعا را کرد که تضاد یکی از مشخصه‌های هنر مدرن است و این قابل قبول است اما در مبحث هنر شهری این مصداقیت ندارد.
می‌توان این‌گونه گفت که رابطه بین معماری شهری و هنر شهری رابطه متقابل است، اثری که در حوزه هنر شهری ساخته می‌شود می‌تواند ساخت و سازهای حاصله از معماری شهری را تقویت، تضعیف، تشدید، تأثیرات بصری را بالا برد و یا به بالعکس اثر منفی در تأثیرات بصری بگذارد و حتی عامل مخل و عامل آشفتگی در محیط به حساب آید.
هنر شهری رایج در فرهنگ و تفکر جهان و جامعه و نظام شهری ما: هنر شهری صددرصد با فرهنگ در ارتباط است. گفتیم تناسب فرهنگی! مثلا ً بیاییم مجسمه داوود میکلانژ را در یکی از میادین شهر ارومیه کار بگذاریم، درست این مجسمه از نظر هنری یک استثنا است و قابل تأمل اما آیا با ساخت و ذات فرهنگ شرقی ما سازگار است؟ با نگاه و دیدگاه دینی یک فرد مسلمان دارای تناسب است؟ با توجه به اینکه دیدگاه¬های دینی در فرهنگ ما از ابتدا تعریف شده¬اند و حتی همین تعریفات از پیش در فرهنگ یک حالت سمبلیک و نمادین به وجود آورده است. از پیش از اسلام این رویه وجود داشته است.
باز هم به مبحث تناسب بازمی گردم بعد از تناسب ساختاری، تناسب فرهنگی مهم‌ترین مؤلفه در هنر شهری است و این تناسب فرهنگی با جهان بینی مردم و ملتی که ساکنین یک شهر و یا کشور را می‌سازند شدیدا ًٌ در ارتباط است. در بهترین شرایط اثری که با محیط پیرامونی خود در قالب هنر شهری، تناسب برقرار نکند، یک اثر خنثی است حتی اگر از لحاظ ساختاری و هنری در اوج باشد.
این بهترین حالت در این مورد است، حتی شاید به یک اثر مخل از نظر بصری و روحی و روانی تبدیل شود. در اینجا بعد روان شناسی فرهنگ و پیشینه آن مطرح است. می‌توان پذیرفت که آثار هنری در قالب هنر شهری اگر از یک سو باید بعد جهانی داشته باشند اما از دیگر سو باید گفتمان خود با عناصر بومی و فرهنگی خواستگاه خود، مجموعه هنری خود و خود هنرمند را نیز به تمامی و با احتیاط به اجرا بگذارد. در نهایت می‌توان گفت که با توجه به داشته‌های فرهنگی خود باید به سوی خلق آثار در قالب هنر شهری برویم.
بومی نگری و عناصر بومی و منطقه¬ای شهری مانند شهر ارومیه و هنر شهری؛ یک هنر شهری بومی: من در سفری که به جمهوری آذربایجان داشتم در منطقه نخجوان چیز جالبی دیدم. دیدم دارند ساختمان¬ در حال ساخت را از لحاظ مقاومت و استحکام بررسی می¬کنند و وقتی به این نکته می‌رسیدند که این بنا می‌تواند عمری تا ۲۰ یا ۳۰ داشته باشد با استفاده از نوعی کامپوزیت و تلفیق با آرایه‌ها و تصاویر بومی، برای این ساختمان‌ها نمای بومی می‌ساختند.
با توجه به این مثال بر این نکته صحه می‌گذارم که استفاده از عناصر بومی و منطقه¬ای در هنر شهری حتی در شهری مثل ارومیه مصداق دارد و باید داشته باشد. البته به دور از افراط! وقتی توریستی و گردشگری وارد یک شهر می‌شود شخصیت جمعی آن شهر، فرهنگ شهروندی و تاریخ آن به واسطه نشانه¬ها و ِالمان¬های بومی بکار رفته در آثار هنری مستقر در کالبد شهر در می‌یابد. ما هر قدر که بتوانیم هنری شهری خودمان را به سمت و سوی فرهنگ بومی و نشانه‌های آن برانیم، آثار و جلوه‌های به دست از این هنر شهری دارای شناسنامه خواهد بود. توجه کنیم وقتی که یک انسان غربی وارد شهر ما بشود به دنبال المان غربی نخواهد بود که چرا از فرهنگ غربی خود و نشانه¬های مربوط به آن اشباح شده است، او قطعاً ً به دنبال نشانه‌ها و ِالمان¬های جدید و شرقی خواهد بود. پس از اینجا یکی از وظایف اصلی هنر شهری استخراج می¬شود و آن ایجاد خاطره و هویت جمعی است و طبیعی است که این هویت و خاطره جمعی از تاریخ مایه می‌گیرد و در آثار هنری به جای مانده از سیر این تاریخ نیز مستحیل است.
این مجموعه زنجیروار و در اتصال با هم به چند هدف منتهی می‌شود: اول ایجاد فضای جدید از شهر برای گردشگران، دوم آشناسازی و عمیق کردن آگاهی مردمان و ساکنین این شهر با هویت و فرهنگ خود، سوم تشدید غرور ملی از نمایش نشانه‌های تمدنی و فرهنگی در مردمان ساکن در آن شهر، در نهایت ایجاد حس کنجکاوی برای مطالعه و تحقیق تخصصی به واسطه ایجاد سؤال در مورد آثاری که فضای شهر را به این سمت حرکت داده¬اند! همه این اهداف با رد و بدل شدن اطلاعات بصری با توجه به اصل تواتر بصری یا دیدن متوالی فضای شهر و یا آثار هنری در آن در طول روز و در بین عملکردهای روزانه انجام می¬گیرد. تأکید می‌کنم که بومی سازی هنر شهری باید به دور از افراط و روی اصول انجام بگیرد. مسئولین و مقامات مسئول و دیدگاه نسبی در مورد ورود هنر به فضای شهری: خوشبختانه مسئولین ما این مسئله را عمیق دریافته‌اند که در بحث و تعریف شهرسازی هنر را هم وارد کنیم. شهر فقط ساختمان¬های عمودی و افقی نیست.
شاید از دیدگاه مقیاس و زمینی این نگاه هم درست باشد ولی از دیدگاه روانی صددرصد لازم است که بعد زیباشناختی ماجرا را هم لحاظ کنیم. برای مثال به شهرسازی شهری در آلمان اشاره می¬کنم که در سال‌های ۱۹۷۵ که پایان دوره مدرنیسم در جهان بود به شدت فضای شهری و شهرسازی آن مخل زندگی عادی ساکنین آن شده بود و آمار جرم و جنایت را بیش از حد بالا برده بود. این شهر را عمودی ساخته بودند، پل‌ها و بناها به سبک مدرن! ولی خوب این شهرسازی مدرن با ساختار عمودی و گاها ًهلالی و منحنی سازه‌هایی نظیر پل، فردگرایی تشدید کرده بود و نتیجتا ً آمار افسردگی، جرم و جنایت و … بالا رفته بود چرا چون صرفا ً شهر را از دیدگاه کارکردگرا دیده بودند. دیدگاه کارکردگرایی که از لحاظ فیزیکی توجیه دارد نه از لحاظ روانی و فرهنگی. صرفا ًاز دیدگاه کارکردگرا که سرعت را در نظر می¬گیرد. وقتی دریافته بودند که چنین شهری با چنین دیدگاهی پاسخ گو نیست در همان سال ۱۹۷۵ این شهر را از بیخ و بن ویران کردند. هر چیزی که ساخته بودند از بین بردند با تمامی زیباها و هزینه¬ها بالاکل ویران کردند. امروز در شهر ما همین تجربه غلط در حال تکرار است صرفا ً ساخت و ساز کارکرد گرا برای سهل‌الوصول ساختن امور ظاهری شهری با لحاظ کردن فقط عنصر سرعت! بدون توجه تبعات اجتماعی و جامعه شناختی آن! در کل در جواب سؤال شما می‌توانم بگویم گرچه نگاهی ضعیف و نسبی به مقوله هنر در شهرسازی در شهر ارومیه قابل رویت است اما همه موارد یادشده از مبل مان شهری تا نقاشی دیواری و…به جد در فضاسازی هنری شهری تأثیرگذار است.
مشکلات هنر شهری در جامعه کوچک شهری ما: اول مشکل هنر شهری در شهر ارومیه و در کل کشور این است در بین مسئولین دخیل در شهرسازی و هنر شهری، افراد متخصص با تخصص گرافیک شهری، معماری منظر و امثالهم وجود ندارد.
بنابراین خود این مسئولین با دیدگاه و سلیقه شخصی و فکر شخصی خودشان دست به مثلا ً انتخاب و سفارش طراحی آثاری برای گوشه و کنار شهر می¬زنند. پس نبود تخصص و افراد متخصص در بین مسئولین و تصمیم سازان که حق وتو و قدرت اجرایی داشته باشند و نه فقط ارائه نظر تکلیفی کنند اولین مشکل هنر شهری در شهر ما و کشور ما است.
دومین مشکل عدیده در این زمینه خود هنرمندان هستند متأسفانه از حیث سواد هنری و ذهنیت هنری و بصری دارای ضعف هستند و این ضعف در عرصه هنر شهری بسیار شدیدتر است. چرا که هنرمند ما فضای شهری با فضای گالری و موزه اشتباه می¬گیرد، او با ذهنیتی کلیشه¬ای هنر را فقط هنر گالریزه می‌بیند و خیال می‌کند شهر موزه یا گالری است و مخاطب هم همه وقت و علاقه دارند، همه خاص هستند و یا مثلا ً باسواد و… پس به سوی ساختن آثاری می‌رود که مختص مخاطب خاص است و از دیدگاه مخاطب خاص زیبا و باارزش است. چنین هنرمندی فقط در پی تحمیل نگاه و احساس خود به دیگران است در قالب اثرش! به دنبال مخاطب خاص است در فضای عام.
سوم مشکل هم به منابع مالی و زیرساخت¬های اقتصادی بازمی¬گردد. در این زمینه با فرض نبود و یا رفع دو مشکل گفته شده، ما هنوز در با مشکل منابع مالی دست به گریبانیم. به خوبی واقف هستید که بحث اقتصاد هنر یکی از مهم‌ترین زمینه فعالیت و حضور واقعی هنر در عرصه‌های مختلف است. این بحث در جامعه شناسی هنر به شکل عمیقی طرح شده و قابل دفاع است.
مبحث اقتصاد هنر ناظر است بر برابری مزد قرار داده شده با تکاپوی انجام شده برای انجام و فرجام یک اثر هنری که در زوایایی مختلف قابل بحث است. من جمله تکلیفی عمل کردن و سمبل کردن اصل کار به دلیل ناکافی بودن منابع مالی.
چهارمین مشکل هم در این زمینه به ساختار شهری باز می‌گردد. ساخت و ساز شهری ما تعریف شده نیست در نتیجه وقتی هنر در چنین فضای ارائه می‌شود با محدودیت چند برابری مواجهه می‌شود، در یک خیابان تنگ و یا میدان کوچک و یا در فضای که پیرامون آن درب و داغان است نمی‌توان یک اثر ممتاز هنر شهری ارائه و پیدا کرد. پس لازم است در مورد ساخت و سازهای شهری و اصولا ًشهرسازی شهر ارومیه به جد تغییرات و تحولات زیرساختی و روساختی انجام بگیرد. یعنی معماری، شهرسازی و هنر شهری سه ضلع یک مثلث هستند و مکمل و متمم هم!
فضای نا به سامان و عاری از جلوه هنری شهر ارومیه و کم کاری هنرمندان باشد؟ یا بازاری شدن هنرمند و روحیه او و یا نگاه غیرهنری و غیرتخصصی مسئولین امر: علت اصلی، ضعف مفرط فضای دانشگاهی ما است در برابر هنر! لازم است فضاهای دانشگاهی مربوط به هنر و مراکز از این دست در ارتباط مستقیم با سازمان¬ها، مسئولین تصمیم ساز و افراد متخصص و دخیل در حوزه شهر و هنر شهری باشند و در حین حال محتوای آموزشی رشته‌های مربوط هنری هم به روز و پر و پیمان شود تا تأملات بین این دو یا چند طیف حلقه مفقوده امور تخصصی، هنری و اجرایی مربوط به شهر و زیباسازی شهری تکمیل شود. در این راستا هدایت پایان نامه¬های دانشجویی را به سمت آسیب شناسی وضعیت موجود شهرسازی و هنر شهری و یا ارائه خلاقانه طرح-های مقتضی موثر و بسیار مهم است. این را شاید بتوان ضلع چهارمی باشد بر ترکیب سه ضلعی فوق. در پایان یک نکته مهم را بگویم که شاید برآیند اصلی این گفتگو باشد و آن اینکه با توصیفات و توضیحات گفته شده هم در حوزه هنر شهری و هم شهرسازی در شهر ارومیه با توجه به گستره کشوری آن، چالش¬های بزرگی پیش روی ما است باید جدی و دقیق در این خصوص بیندیشم.ارتباطی و پرت بودن را در قالب گرازش گونه زیر که گفتگویی صمیمانه با میرعسگر ایلدوستی، مجسمه ساز و استاد دانشگاه¬های ارومیه است به نوعی سامان دهیم.

نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۵:۱۹ ق.ظ

دیدگاه


− 1 = هیچ