احزاب شاهانه و نمایش دموکراسی
گروه تاریخ: در ایران سابقه تشکلها و گروه هایی که با هدف فعالیت عمدتاً سیاسی تشکیل شدند به دوران انقلاب مشروطیت در آغاز قرن بیستم میلادی بازمیگردد.
در آستانه انقلاب مشروطیت و تحرکاتی که موجبات تأسیس نظام پارلمانی را در ایران فراهم آورد، افراد و گروه هایی از انقلابیون در بخشهای مختلف کشور، جمعیتها و تشکلهایی را در قالب انجمنهای پیدا و پنهان، گروه های صنفی و نظایر آن سر و سامان داده بودند اما فقط پس از فتح تهران و پایان دوران موسوم به استبداد صغیر و سپس تشکیل مجلس دوم مشروطیت در ۱۳۲۷ق ۱۹۰۹م / ۱۲۸۸ش بود که تشکلهای سیاسی سازمان یافتهتری تحت عنوان »حزب« اعلام موجودیت کردند.
میشود گفت که تقریباً هیچیک از آنها معیارهای حداقلی یک حزب سیاسی معتبر را نداشت و در شرایط بیاعتنایی اکثریت قریب به اتفاق مردم کشور به بازیهای سیاسی و حزبی آن روزگار، تعداد اعضای بسیاری از آنان به زحمت از عدد انگشتان دو دست تجاوز میکرد.
بدین ترتیب بود که فقط در دوران کوتاه و در عین حال پرتنش مجلس دوم مشروطیت، دو حزب سیاسی دموکرات (انقلابی و تندرو) و اعتدالیون (محافظهکار) با تقلید از نظام حزبی اروپا فعالیت خود را آغاز کردند.
به دنبال بحرانهای سیاسی، اجتماعی و نظامی دامنگیر کشور و تعطیلی مجلس دوم، نظام چند حزبی موجود به سرعت دچار مشکلاتی جدی شد؛ تا جایی که همزمان با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و حوادث پس از آن، دو حزب دموکرات و اعتدالی پیشین تقریباً به پایان راه خود رسیده بودند و چند حزب نه چندان مهم آن روزگار نظیر حزب سوسیالیست حزب تجدد نیز صرفاً در راستای صعود نهایی رضاخان به سریر قدرت و سلطنت به کار آمدند و متعاقب آن در تمام دوران سلطنت و حکومت رضاخان نظام مشروطه و بویژه فعالیت احزاب سیاسی تعطیل شد.
با سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ که به رغم اشغال کشور از سوی متفقین تقریباً با استقبال اقشار وسیعی از مردم ایران روبرو شد، احزاب و تشکلهای سیاسی ضعیف و کمبنیه متعددی اعلام موجودیت کردند.
تنها حزبی که با حمایت و اعمال نفوذ شدید دولت وقت و با هدف قبضه کردن دوره پانزدهم مجلس شورای ملی تأسیس شد، حزب دموکرات قوامالسلطنه بود که آن هم هیچگونه بنیان سیاسی، اجتماعی در میان مردم کشور نداشت و گروندگان به آن و نیز اعضای مؤسس و رهبری آن عمدتاً فرصتطلبان، سودجویان و حزب به حزبشدگانی بودند که صرفاً جهت کسب قدرت سیاسی و احیاناً رسیدن به نمایندگی مجلس بدان روی آورده بودند.
حزب دمکرات با اینکه با رهبری و اعمال نفوذ شدید قوامالسلطنه نخستوزیر وقت اکثریت مجلس دوره پانزدهم را در اختیار گرفت، اما خیلی زود دچار اختلافات درونی شد و بدین ترتیب حیات سیاسی اولین حزب دولتی ایران پس از مشروطیت خیلی زود به پایان رسید.
تنها حزب متشکل پس از شهریور ۱۳۲۰، حزب توده بود که اساساً با اتکای مستقیم به دستگاه اطلاعاتی و کارگزاران سیاسی اتحاد شوروی تأسیس شده بود و هماهنگ با اهداف و دیدگاههای آنها فعالیت میکرد.
این حزب هم در میان تودة مردم کشور طرفداران جدی نداشت و به دنبال سوءقصد به محمدرضا پهلوی در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ پرونده فعالیت قانونی آن در ایران تقریباً برای همیشه بسته شد و فقط در دوران نخستوزیری پرتنش دکتر محمد مصدق بود که این حزب مجالی برای فعالیت دوباره پیدا کرد و پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فعالیت اثربخش و قابلاعتنای حزب توده به سرعت به پایان راه خود رسید.
جمعیتها و تشکلهایی هم که طی واپسین سالهای دهه ۱۳۲۰ موجبات تشکیل جبهه ملی را فراهم آورده و بویژه در دوران نخستوزیری دکتر مصدق در عرصه سیاسی، اجتماعی کشور فعالیت داشتند، حتی در همان دوران شکوفایی فعالیت و سهیم بودن در قدرت سیاسی کشور از بالندگی و اقتدار لازم برخوردار نبودند و هنگامی که نهضت عمومی و گسترده ملی شدن صنعت نفت فرونشست و آن کودتای تأسفبار، دوران سیاسی، اجتماعی دیگری را بر مردم کشور تحمیل کرد، آن جمعیتها و به اصطلاح احزاب تشکیل دهنده جبهه ملی نیز به سرعت از هم گسیختند.
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به همان بازی پرتنش و نیمبند حزبی آزاد ولی کم فروغ هم پایان داد.
به عبارت بهتر پس از کودتای ۸ مرداد ۱۳۳۲ محمدرضا شاه برای قلب ماهیت رژیم مشروطه در ایران قدم در راهی گذاشت که پیش از او پدرش رضاخان پیموده بود. با این تفاوت که شرایط داخلی و خارجی پهلوی دوم را به اتخاذ تدابیر و تاکتیکهای متفاوتی ناگزیر ساخت. تأسیس حزب از جمله مهمترین این تدبیرها و تاکتیکها بود.
از هنگام وقوع کودتا در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا اعلام تأسیس و موجودیت نخستین حزب یعنی حزب مردم در اواخر اردیبهشت ۱۳۳۶ حدود سه سال و نه ماه فاصله افتاد.
در این فاصله زمانی نه چندان طولانی و به رغم تداوم سیاست ارعاب و سرکوب، نظام سیاسی برآمده از کودتا و نیز حامیان خارجی آن به درستی دریافتند که بحران سیاسی و اجتماعی کشور فروکش نکرده و هر چه زمان بیشتری سپری میشود، در شرایط ناتوانی و ناکامی حکومت در مهار بحران، دامنه نارضایتی و انتقاد عمومی در شئون مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تداومی فزاینده پیدا میکند و این امر البته آینده ناخوشایندی را برای آنان رقم خواهد زد.
در نخستین گام چنین اندیشیده شده بود تا دو تن از مطیعترین و وفادارترین عناصر به شاه در رأس این دو حزب قرار گیرند.
در آن برهه حاکمیت تصور میکرد فقط تظاهری کممایه به تبعیت از نظام دموکراتیک و حزبی، دهان منتقدان داخلی و خارجی را خواهد بست؛ و اقشاری از مردم را به طرف این احزاب سوق خواهد داد و احتمالاً مانع از گسترش مخالفتهای سیاسی و اجتماعی و سنگینتر شدن کفِّة مخالفان و منتقدان شده؛ و آینده مطمئنی را برای تداوم حکومت پهلوی رقم خواهد زد.
بویژه این که شواهد موجود نشان میداد مخالفان سیاسی، برغم تمام فشارها، هر آن مترصد فرصت دوبارهای برای بازگشت به عرصه سیاسی و اجتماعی کشور هستند و به قول نویسندهای: »شاهنشاه متوجه بودند که شبح قدیمی بار دیگر کم کم هویدا میشود«.
در نیمه دهه ۱۳۳۰ شاه به دلایل عدیده داخلی و خارجی خود را ناگزیر از تأسیس احزاب دوگانه دید.وی بدون اشاره به علل و موجبات این اقدام، مدعی شد که فکر تأسیس احزاب فقط از اراده شخصی او نشأت گرفته است؛ و رهبران هر دو »حزب!« نیز بر این نکته تأکید میکردند.
شاه که خود به گونهای تقریباً مستقیم بر روند شکلگیری و تأسیس احزاب دوگانه (ملیون و مردم) نظارت میکرد، در اولین واکنش رسمی خود در این باره در سوم اردیبهشت ۱۳۳۶ با تمجید از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که موجب شده بود تا او به زعم خود »بر اوضاع مسلط« شده و »خائنین و مزدوران بیگانه را تار و مار« کند، مدعی شد که دیگر شرایط لازم برای برخورداری مردم ایران از مواهب یک نظام دموکراتیک و آزاد فراهم شده است و دو حزبی که او موجبات تشکیل آنها را فراهم آورده است، موجد استقرار دموکراسی در ایران خواهند شد.
شاه صراحتاً یادآور شد که بر مجموعه فعالیت این دو حزب نظارت خواهد کرد و به ویژه از ورود »افراد ناپاک و نامطمئن« (که همانا مقصود مخالفان سیاسی او بودند) جلوگیری خواهد کرد. او اضافه کرد که با تأسیس این دو حزب یکی از مهمترین آرزوهای پدرش را که به زعم وی همانا تشکیل احزاب سیاسی بود، برآورده ساخته است.
.شاه در ۲۳ بهمن ۱۳۳۶ نیز مدعی شد که هدف او از تأسیس احزاب، مشارکت عموم مردم در سرنوشت خودشان است و وعده داد که در آیندهای نه چندان دور، فعالیت احزاب نتایج بسیار سودمندی را متوجه کشور خواهد ساخت.
با این احوال هشدار داد که دو حزب موردنظر او حق نخواهند داشت در مسائلی نظیر سیاست خارجی، تمامیت ارضی کشور و نیز امنیت داخلی با یکدیگر اختلافنظر پیدا کنند.
پس از تأسیس دو حزب و پس از آن که هر دو حزب با بیاقبالی مردم روبرو شدند، شاه در پاسخ به انتقادها پیرامون تحمیلی و دستنشانده بودن هر دو حزب در کتاب خود (مأموریت برای وطنم) چنین نوشت:بعضی از افراد از احزاب ما انتقاد میکنند به این عنوان که این دو حزب از طرف مردم بنیانگذاری نشده و از طرف مقامات عالیه کشور تحمیل گشتهاند، حتی برخی از بدبینان مدعی هستند که این احزاب دستنشانده مقام سلطنت و دولت هستند.
این اشخاص به انگیزه اصلی تشکیل احزاب در کشوری مانند ایران که تازه در مسیر پیشرفت و ترقی افتاده است دقت نکردهاند.
در کشور ما با وجود مساعی روزافزونی که پدرم در امر تعلیم و تربیت و توسعه فرهنگ داشت و پیشرفتهایی که در این امر در دوران سلطنت من به عمل آمده هنوز بسیاری از افراد مردم بیسواد هستند، به علاوه هنوز مفهوم دموکراسی پارلمانی و احزاب سیاسی برای ما تازگی دارد و در کشوری که سنن ملی در طرز زندگانی و سنخ فکر مردم تأثیر عمیق دارد فکری از این سخیفتر نیست که تصور شود ممکن است احزاب سیاسی ما یک باره از میان مردم و به دست مردم به وجود آیند و به رشد و نمو و کمال برسند.
من چون شاه کشور مشروطه هستم دلیلی نمیبینم که مشوق تشکیل احزاب نباشم و مانند دیکتاتورها تنها از یک حزب دستنشانده خود پشتیبانی نمایم و چون مظهر وحدت ملی کشور خویش هستم میتوانم بدون اینکه خود را منحصراً به یک حزب یا فرقهای ارتباط دهم دو یا چند حزب را تشویق کنم که در کشور به فعالیتهای حزبی بپردازند.
از هنگامی که شاه موجبات تأسیس دو حزب مردم و ملیون را به عنوان بازیگران نقش اقلیت و اکثریت فراهم کرد، بارها در برابر این پرسش قرار گرفت که آیا احزاب دیگری هم اجازه و امکان تأسیس و فعالیت خواهند یافت یا خیر.
هر چند شاه در طول دهه ۱۳۳۰ و پس از آن هیچگاه به طور صریح به این پرسش پاسخ منفی نداد، اما شواهد موجود نشان میدهد که او تمایلی جدی به فعالیت حزب یا احزابی دیگر نداشت و پاسخها و اظهارنظرهایش غالباً با نوعی ابهام و اما و اگر همراه بود و همواره سعی میکرد شیوه دو حزبی ابتکاری خود را مطلوبترین قاعده بازی سیاسی و حزبی در ایران ارزیابی کند و هر از چند گاه یادآور میشد که »باید اصولاً دو حزب داشته باشیم« و به طور تلویحی و گاه صریح اضافه میکرد احزاب سوم و یا بیشتر در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور او شانس قابلاعتنایی برای موفقیت نخواهند داشت.
شاه برای توجیه این نگرش البته مدعیات بس جالبتوجهی هم داشت: »… طبیعی است که نه فقط اجازه تأسیس یک یا دو حزب بلکه احزاب خیلی زیاد دیگر هم داده میشود و در هیچ جای قانون منعی برای این کار نیست.
شاید چند علت داشته باشد که تاکنون [یعنی تا ۱ مرداد ۱۳۳۹] این کار نشده است زیرا تا به حال کسانی که به فکر تأسیس حزب افتادهاند (مقصودم آنهایی است که مربوط به خارجیها نبوده و جنبه خیانت نداشتهاند) معدود بودهاند و علت آن این است که اساساً در گذشته اخلاق ایرانی زیاد راغب به فعالیت حزبی نبوده است… پس از ۲۸ مرداد که وضع ما مرتب شد به فکر این افتادیم که مشروطیت و دموکراسی و رژیم پارلمانی بدون حزب نمیشود.
در نتیجه به تأسیس احزاب تمایل پیدا شد و دو دستگاه شروع به فعالیت کردند… در این میان اگر کسانی پیدا شوند که بتوانند مرامنامهای سوای مرامنامه این دو حزب تنظیم کنند که واقعاً جلب نظر مردم را بکند چه بهتر که اقدام بکنند.
البته چون احزاب وقتی تشکیل میشوند سعی میکنند بهترین اصول را در مرامنامه خود بگنجانند مشکل است چیزی بهتر از آنچه در این مرامنامهها ذکر میشود بتوان پیدا کرد…«
نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۵:۱۷ ق.ظ