ابهام در تعاملات اجتماعی وفرهنگی ایرانیان

ابهام در تعاملات اجتماعی وفرهنگی ایرانیان

گروه جامعه:یکی از مباحث مهمی که در باب نظام فرهنگی و روابط ایرانیان گفته شده، الگوها و منطق این روابط و تعاملات است. اینکه چه قواعد فرهنگی و اجتماعی ای نظام تعاملات ایرانیان را شکل می¬ دهند و مبنای اصلی فهم وضعیت تعاملی، فهم کنش های نمادین طرف مقابل و در نهایت ساماندهی کنش های خود فرد است. در این زمینه همیشه از پیچیدگی فضای تعاملی ایرانیان صحبت شده است، اینکه ایرانیان در منظومه ای از الگوها و قواعد تعاملی ای کنشگری می کنند که بسیار تو در تو و پیچیده هستند.
یکی از مباحث مهمی که در باب نظام فرهنگی و روابط ایرانیان گفته شده، الگوها و منطق این روابط و تعاملات است. اینکه چه قواعد فرهنگی و اجتماعی ای نظام تعاملات ایرانیان را شکل می¬دهند و مبنای اصلی فهم وضعیت تعاملی، فهم کنش های نمادین طرف مقابل و در نهایت ساماندهی کنش های خود فرد است. در این زمینه همیشه از پیچیدگی فضای تعاملی ایرانیان صحبت شده است، اینکه ایرانیان در منظومه ای از الگوها و قواعد تعاملی ای کنشگری می کنند که بسیار تو در تو و پیچیده هستند. از سوی دیگر برخی از محققان نیز از قاعده ابهام در فضای تعاملی ایرانیان صحبت می کنند. اینکه ایرانیان در فضای تعامل و ارتباط با دیگران، پیش فرض ذهنی شان،‌ تصور فضایی مبهم است،‌اینکه فضای تعامل یا موضوع تعامل یا خود تعامل،‌اصولا صریح و آشکار نیست و همیشه وجهی مبهم و ناپیدا در کنش های طرفین هست. در نتیجه فرآیندی مداوم و خلاق از تفسیر و کنش را تجربه می کنند تا بتوانند موقعیت سیال و مبهم روابط و تعاملات را بفهمند و معنادار کنند. به همین دلیل مهمترین مفروض در باب منطق ایرانیان و الگوی فرهنگی روابط آنها، مبهم بودن موقعیت تعامل است. مبهم بودن بدین معناست که کنشگر در بستر تعاملی نمی تواند الگوی از پیش مفروض را انتظار داشته باشد. به عبارت دیگر او نمی داند دقیقاً چه چیزی در انتظار اوست و حتی اگر فرض و حدس اولیه ای هم داشته باشد، همیشه این فرض ضمنی را هم دارد که ممکن است اتفاق عجیب و غریبی هم رخ بدهد. همیشه وجهی غریب مورد انتظار است.هرچند الگوهای و موقعیت هایی هم هست که از قبل نوع و موضوع و نحوه تعالم طرفین قابل پیش بینی است. اما در موقعیت های مختلف در یک نگاه کلی می توان دو الگوی ذهنی از موقعیت را تصور کرد: تصویری متعارف و مشخص و قابل پیش بینی از تعامل، ‌و تصویری از یک تعامل پیچیده چندلایه و مبهم. به همین دلیل در هر موقعیت تعامل، کنشگر ایرانی در دو الگوی ذهنی سیر می¬کند، از یکسو الگوهایی که وضعیت بهنجار و متعارف قابل پیش بینی ای را برای او ارائه دهند و از سوی دیگر الگوهایی که حالتهای نامتعارف و غیرقابل پیش¬بینی را در آن بستر تعاملی به کنشگر ارائه می¬دهند.البته این ابهام موقعیت در فضای تعاملی ایرانیان برحسب اینکه طرفین رابطه در موقعیت برابر نسبت به هم باشند، یا رابطه صمیمانه یا غریبانه با هم داشته باشند، متفاوت است. اما در فضایی که طرفین شناختی از هم ندارند، ابهام موقعیتی بسیار اهمیت پیدا می کند چون حسابگری و تمایل به تفسیرهای پیچیده و محافظ کارانه بیشتر می¬شود. و اگر طرف مقابل موضع بالاتری هم داشته باشد، این محافظه¬کاری بیشتر می شود.به نظر می رسد این مدل تبینی صرفاً بر موقعیت و تبعیت کنشگر از موقعیت تأکید دارد، به عبارت دیگر فضای تعامل تأکید شده است، لذا کنشگر بر آنچه در این فضا رخ می_دهد، تأکید دارد و برحسب آن حرکت بعدی خودش را تعیین می¬کند. این مدل الگوی شخصی و فردی افراد برای کنش را مورد توجه قرار نمی دهند، به عبارت دیگر توضیحی و توجیهی در باب این ندارد که شاید خود کنشگر الگوها یا استراتژی خاصی برای این موقعیت رابطه و تعامل داشته باشد. به همین دلیل اینکه افراد در فضای تعاملی چه می کنند، از یکسو به موقعیت تعاملی و از سوی دیگر به الگوهای شخصی افراد بستگی دارد. لذا لازم است این وجه شخصیتی منطق تعامل را هم مورد ملاحظه قرار داد.این ایده را من از یک تجربه مردم نگارانه در فضای روزمره تعاملات ایرانیان بدست آورده¬ام. چندی پیش در مسیر بزرگراه جلال آل احد سوار تاکسی شدم، دقیقاً نمی دانستم مبلغ کرایه تاکسی تا مقصد چقدر است. وقتی سوار تاکسی شدم، مرد میانسال حدوداً ۴۵ ساله، راننده بود، خانم مسن حدوداً ۵۵ ساله در عقب نشسته بود و مرد مسن دیگری هم در جلو نشسته بود. چون می¬خواستم کرایه را زودتر بدهم، از راننده پرسیدم که کرایه تا مقصد من چقدر است. راننده جمله زیرکانه-ای را گفت: “هرچقدر دوست داری بده”. به نظرم این جمله در بستر تعامل ایرانیان بسیار مهم است. از یکسو می¬توان آنرا نوعی استراتژی برای ایجاد فضای مبهم تعاملی دانست. به عبارت دیگر وقتی کنشگر می¬خواهد از قواعد موجود فرار کند، تا بتواند به نفع خودش آنرا دستکاری کند یا از امری که دوست ندارد، فرار کند، آنرا به سمت ابهام موقعیتی می¬برد. به همین دلیل در این فضای تعاملی در عرصه بیرونی و میان افراد ناشناس راننده که احتمالاً از قیمت کرایه ناراضی است آنرا مبهم می کند. اما این مبهم سازی فضای تعاملی را با استراتژی دیگری تلفیق می کند تا بتواند حداکثر نفع را داشته باشد؛ گفتن جمله ¬ای “هرچقدر دوست داری بده”، از یکسو ابهام را نشان می¬دهد و از سوی دیگر مخاطب را در موقعیت بالادست قرار می دهد، یعنی به طور نمادین او را به عنوان فردی بالادست معرفی می کند. وقتی کنشگر ایرانی در این موقعیت از جانب مخاطب قرار می¬گیرد، عملاً در برابر این حس بزرگی، می_بایست پاسخی به لطف نمادین طرف مقابل بدهد، یعنی او باید نقش بزرگوارانه را ایفا کند. یعنی کنشی را انجام دهد که نشان بدهد او فردی بالاست و برتر است و در این موقعیت تعاملی که مساله اصلی کرایه و پول است، این کنش، یعنی دادن پول بیشتر به راننده، یا حداقل سکوت در برابر زیاده خواهی او. به همین دلیل ایجاد ابهام در فضای تعاملی (نمی دانم کرایه چقدر است) و ایجاد حس بزرگی و ایجاد انتظار بزرگوارانه از طرف مقابل (گاه با گفتن هرچقدر کرمت هست بده) دو استراتژی بسیار کلیدی برای کنترل فضا و تضمین نفع هرچه بیشتر برای خود است.وقتی من اصرار کردم که کرایه دقیق را نمی¬دانم، در نهایت گفت ۲۰۰۰ تومان، مبلغی که به نظرم بالا بود. اما نکته مهم واکنش دیگران بود. آن زن مسن، خیلی صریح و سریع واکنش نشان داد که آقای راننده چرا کرایه را بالا گفتی، کرایه ۱۵۰۰ تومان است. او مصرانه و محکم این نکته را گفت، راننده که می دانست کرایه زیادی را اعلام کرده، با آرامش گفت “نه خانم همینه”، سعی کرد به اعتراضهای بعدی آن خانم واکنش نشان ندهد. اما آن خانم هم به همین مبلغ مصر بود و همین مبلغ را آماده کرد تا به راننده بدهد.من کرایه ۲۰۰۰ تومانی را دادم، چون حوصله درگیری با راننده و وارد شدن در چالشها را نداشتم. اصولاً من در این موقعیت¬ها تمایل ندارم وارد منازعه و کشمکش بشوم، ضمن اینکه مبلغ ۵۰۰ تومان ارزش این درگیری و نزاع کلامی را برای من ندارد. به عبارت دیگر استراتژی شخصی من در این شرایط، پرهیز از چالش با مسئول موقعیت تعاملی (راننده تاکسی) است. برخلاف آن زن که با الگوی خودش در موقعیت تعامل می کند و جلوی بی قائدگی راننده را هم می ایستد. عملاً رفتار من و رفتار آن زن، دو تفسیر متفاوت از این مساله است. او الگوی خودش را اعمال می کند من حسب محافظه کاری، موقعیت نامطلوبی را که هنوز به آستانه تحمل من نرسیده را تحمل می¬کنم. تا اینجای کار سه الگوی تعاملی برحسب شخصیت ها و انگیزه ها در این موقعیت تعاملی تاکسی داریم: راننده ای که موقعیت را مبهم می_کند تا نفع بیشتری ببرد؛ من که حسب پرهیز از تنش کلامی، تن به موقعیت تعاملی داده ام و کرایه اضافی را پرداخت کرده¬ام. آن زن مسن و میانسال که نه ابهام موقعیت را می پذیرد و نه محافظه کاری من را دارد، کاملا بر حسب قاعده قبلی در تعریف موقعیت عمل می کند،‌ یعنی کرایه استاندارد. لذا قائده ای که در ذهن خودش می¬داند و آنرا قبول دارد را بر فضای تعامل اعمال می¬کند، به همین دلیل او همان ۱۵۰۰ تومان را پرداخت کرد.به نظر می¬رسد این چندگانگی استراتژی¬های تعاملی کنشگران ایرانی را باید در بستر کلان الگوهای فرهنگی تعامل فهمید. لذا به نظرم واکنش شخص چهارم که زودتر پیاده شد و کرایه استاندارد را داد، به خوبی فضای عمومی و اینکه اصولاً چرا این موقعیت مبهم ایجاد می شود، این موضوع را نشان می دهد. او وقتی پیاده شد گفت “اینجا ایرانه، هردم¬بیل است” یعنی نوعی بی قاعدگی و بی هنجاری در ایران عادی است. حرف او نشان می دهد که استانداردها، یعنی آنچه که می¬تواند از قبل به ما کمک کند الگوی تعاملی هنجاری ای در ذهن داشته باشیم هنوز مستقر نشده اند، یا حداقل مشروعیت کافی را ندارند. به عبارت دیگر استانداردها، نه تنها مشروعیت ندارند، بلکه ضمانت اجرایی هم ندارند. در نتیجه این تزلزل هنجارها و استانداردها، فرصتی است برای تعلیق خودبخودی یا تعلیق دستکاری شده هنجارهای فضای تعاملی(همانند آنچه راننده تاکسی اعمال کرد). او با اشاره به این تزلزل هنجاری، تفسیری از موقعیت می داد که آنرا معنادار کند.او همانند من، ترجیح می داد در برابر این تخلف راننده درگیر نشود، ضمن اینکه با ارجاع آن به سست بودن نظام هنجاری در فرهنگ ایران، آنرا معنادار می¬کرد تا موقعیت خودش را در جامعه و رخدادهای غیرمنتظره (دستکاری در قواعد و تخلف) را معنادار کند. لذا کنشگران در مواجهه با موقعیت های تعاملی از یکسو حسب موقعیت پیش رو و از سوی دیگر حسب استراتژی¬های شخصیتی خودشان عمل می کنند. آنچه که نظریات پیشین بدان تأکید دارند وجه اول است ولی توجه به ابعاد روانشناختی این تعامل و الگوهای تعاملی ناشی از عادت¬واره منش کنشگران می¬تواند عملکردهای مختلف افراد را شکل بدهد. نکته مهمتر آنست که ابهام موقعیتی که منجر به تمایل به تفسیر و عمل پیچیده تر می¬شود، صرفاً ذاتی موقعیت نیست، بلکه خودش محصول اراده کنشگران در بستر تعاملی است، که برحسب منافع و انگیزه¬های شخصی موقعیت را مبهم می¬کنند تا آنرا دستکاری کنند. به عبارت دیگر ابهام موقعیتی وقتی زیاد می شود و غلبه پیدا می کند، که حداقل یکی از کنشگران انگیزه های جدی ای برای دستکاری موقعیت داشته باشد. این امکان دستکاری ناشی از سست بودن نظام هنجاری و ضمانت اجرایی آنست. چون اگر همه طرفین تعامل مشروعیت نظام هنجاری برای تعیین فرم و محتوای یک تعامل و بستر تعاملی را قبول داشته باشند، نه تنها ابهامی نیست، بلکه به همدیگر کمک می کنند که ابهامهای ضمنی ناشی از ناآگاهی از هنجارها رفع شود. به عبارت دیگر چون ضمانت اجرایی برای نظام هنجاری الگوهای تعاملی پیشینی عمل نمی کنند، تنها اراده و انگیزه اخلاقی است که مانع دستکاری آن موقعیت و ایجاد فضای مبهم می شود. به همین دلیل وقتی همه منصف هستند، ابهام رخ نمی دهد، اگر هم ابهامی باشد، به کمک دیگران رفع می شود.بر این اساس است که اگر بستر تعاملی در فضایی باشد که همه افراد به انصاف و اخلاق متقابل پای¬بند باشند (مثل جمع های دوستانه رفاقت¬ها و هر بستری که اعتماد و اخلاق هست)، ما با ابهام موقعیتی مواجه نمی شویم. اما در فضاهای ناشناس و جاهایی که نگرانی از سودجویی یکی از طرفین تعامل هست،‌ ما عمیقا واره استراتژی تصور مبهم از موقعیت میشویم. به عبارت دیگر به دلیل تجربه ما از سست بودن قواعد هنجاری بیرونی و جمعی در فضاهای ناشناس و فضاهایی که اعتماد کم است،‌ تصویر مبهم از موقعیت تعامل و محتوای آن،‌ عملا یک استراتژی است برای مواجهه با این موقعیت ها که به قول معروف کلاه سر ما نرود. لذا ابهام ذاتی موقعیت ما نیست،‌ بلکه یک استراتژی مواجهه با موقعیت است که یا برای دستکاری موقعیت و تامین منابع خاص صورت میگیرد و یا یک استراتژی محافظه کارانه برای حفاظت از خویشتن است. براین اساس منطق فهم و تفسیر و تبیین بستر و الگوی تعاملی ایرانیان مستلزم بازاندیشی است تا علاوه بر مولفه¬ های موقعیت تعاملی، پیامدهای ناشی از عادت¬واره کنشگران را نیز مدنظر قرار دهد.

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۶:۲۰ ق.ظ

دیدگاه


هشت + = 15