آیا خالق و مخلوق با هم سنخیت دارند
غلامحسین ابراهیمی دینانی
گروه فرهنگی: یکی از مسائل بحثبرانگیز بین حکما و عُرفا از یکسو و بین متکلمان به ویژه متکلمان اشعری از سوی دیگر، همین بحث بوده است که آیا بین خالق و مخلوق و خدا و بنده سنخیت است یا تباین و جدایی؟
آنچه انسان میتواند به آن بیاندیشد، یک سنخیتی است بین اندیشنده و آنچه مورد اندیشه واقع میشود. چیزی که انسان هیچ سنخیتی با آن ندارد، نمیتواند به آن بیاندیشد.
انسان تضاد درونی دارد. چون تضاد در درونش است، تضاد بیرونی را میشناسد. انسان همه چیز است و چیزی از حیطه اندیشه انسان بیرون نیست.
انسان با هر موجودی، رحمانی یا شیطانی سنخیت دارد. انسان هم جنبه رحمانی و هم جنبه شیطانی دارد.
انسان میتواند به بهشت برود. وقتی میتواند به بهشت برود، پس از سِنخ بهشت است و میتواند به دوزخ هم برود؛ پس با دوزخ هم سنخیت دارد. بهشت و جهنم با هم در تضاد هستند.
بهشت و جهنم عالم آخرت به جای خود ولی بهشت و جهنم در درون انسان هم است. انسان هم بهشتی است، هم جهنمی، هم فرشتهصفت است و هم شیطان صفت. جمع بین فرشته و انسان در انسان امکانپذیر شده است.
انسان نماینده و مظهر بهشت و دوزخ است انسان نماینده توحش و عقلانیت است و با هر دوی اینها سنخیت دارد. هر موجودی که در این عالم اثری داشته باشد، با اثرش سنخیت دارد. در نتیجه عالم یک سنخیت است. با همه چیز سنخیت دارد؛ حتی خود تضاد هم یک نوع سنخیت است.
غلامحسین ابراهیمی دینانی عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران ادامه داد: انسان منشأ هر گونه اثری میتواند باشد؛ اثر جمادی، نباتی حیوانی و انسانی و با همه اینها سنخیت و ارتباط دارد.
این استاد دانشگاه افزود: انسان به غیرمتناهی فکر میکند؛ غیرمتناهی یعنی بیپایان. انسان از غیرمتناهی سخن میگوید و به آن میاندیشد؛ پس میتواند غیرمتناهی باشد.
وی گفت: غیرمتناهی، یافتنی نیست اما اندیشیدنی است؛ غیرمتناهی را نمییابم اما به آن میاندیشم؛ یافتنی نیست اما اندیشیدنی است.
ابراهیمی دینانی تصریح کرد: اندیشه همیشه فرارونده است و توقف ندارد و اگرچه غیرمتناهی را به دست نمیآورد، اما همواره میتواند به غیرمتناهی بیاندیشد.
چهره ماندگار فلسفه اظهار داشت: این عالم که ما در آن زندگی میکنیم، عالم ماده است. فلاسفه سه خصلت را برای عالم ماده گفتهاند. عالم ماده دارای شکل، وزن و حرکت است که از خواص ماده هستند.
برای خواص ماده و صورت، سه خصلت را ذکر کردیم، اما عالم معنی، این سه خصلت را ندارد؛ عالم معنی خواص دارد. عالم معنی هدف و ارزش دارد. ارزش معنوی است.
وی ادامه داد: در اصطلاح متعارف، هدف و غایت را یک چیزی میدانند، میگویند هدفمند و غایتدار است؛ آیا هدف و غایت، یک معنی دارد؟
شما هر کاری که میکنید، هدفی دارید، هدف درونی است، غایت هم یعنی نتیجه و پایان. آیا غایت همان پایان شیء است یا بیش از پایان است. پایان یافتن باید خِیری در آن باشد، آن خیری که در پایان است، آن غایت است.
ابراهیمی دینانی گفت: یکی از مسائل بحثبرانگیز بین حکما و عُرفا از یکسو و بین متکلمان به ویژه متکلمان اشعری از سوی دیگر همین بحث بوده است که آیا بین خالق و مخلوق خدا و بنده، حق و عالم، سنخیت است یا تباین و جدایی؟
اشاعره قائل به تباین هستند، یعنی میگویند که خداوند هیچ سنخیتی با عالم ندارد. خالق هیچ سنخیتی با مخلوق ندارد، تنزیهی فکر میکند برای آنکه خدا را منزه کند، میخواهد بگوید هیچ شباهتی با مخلوق خودش ندارد؛ منزه است از هر چه که به ذهن آید.
وی افزود: اگر خداوند را از هر شباهتی تنزیه کنیم و اصلاً هیچ سنخیتی با عالم، هستی و مخلوق نداشته باشد، یک بیگانه محض است و عقل تعطیل میشود، اشعری این را نمیتواند بفهمد.
چهره ماندگار فلسفه تصریح کرد: عدهای دیگر، شباهت کامل قائل میشوند که آن هم غلط است؛ نه تنزیه نه تشبیه. خدا شبیه هیچ چیز نیست اما سنخیت دارد. خالق و مخلوق با هم سنخیت دارند. علت و معلول با هم سنخیت دارند. البته اشاعره میگویند که در دین اسلام، علت و معلول نداریم، این کلمات عرفاست.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه خداوند به همان اندازه که نزدیک است، به همان اندازه هم دور است، گفت: این یک معنی فلسفی و یک معنی عرفانی دارد.
عرفا هم گاهی قشنگ صحبت کردهاند میگویند خداوند به لطف و رحمتش، به همه چیز نزدیک است و با غضب و قهاریتش، از همه چیز دور است. این معنی عرفانیاش است ولی معنی فلسفیاش این است که خدا نزدیک است ولی ما در علم و اندیشه خودمان، از او دور هستیم.
وی بیان داشت: بشر نیازمند تأمل است. متأسفانه این روزها کثرت اطلاعات، مانع از این شده است که انسان تأمل کند. انسان بیش از اینکه نیازمند اطلاعات باشد، به تأمل نیاز دارد.
باید بیشتر اهل تأمل باشد، تأمل یعنی تعمق؛ به عمق اشیاء فرو رفتن؛ یعنی از صورت به معنی رفتن. آدمها در عالم صورت فرو میمانند، از محسوس به معقول نمیروند. در محسوس فرو میمانند و کسی که در محسوس فرو ماند و به عالم معقول راه پیدا نکرد، در حد حیوانیت باقی میماند.
آنچه را انسان ادراک می کند، به نوعی با او سنخیت دارد. حالا انسان از بعضی از امور شگفت زده می شود. اگر آن امری که موجب شگفتی می_شود با انسانی که مورد شگفتی واقع می شود سنخیت نداشته باشد این شگفتی در انسان نمی_آید.دینانی افزود: امور شگفت انگیز در انسان زیاد است و انسان می تواند همه این امور شگفت انگیز را ادارک کند و در شگفتی فرو رود. آنچه که به ادراک درمی آید به نوعی در عالم است حتی اگر عینیت نداشته باشد. انسان می تواند در عالم تصور یک سنخیتی به آن پیدا کند.عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران با بیان اینکه انسان تنها موجودی است که می تواند به اشیا معرفت پیدا کند، گفت: حیوانات در حد غریزه عمل می کنند و معرفت ندارند.
کلمه معرفت یا شناخت یا علم، تنها درک اشیا نیست. شما با معرفت آنچه که مورد معرفت است را دریافت می کنید.
غیر از این که معرفت دانستن از آن چیز مورد نظر معرفت است استنباط روح هم هست. انسان با شناختن، آن چیزی که باید بشناسد را می شناسد و هم در اثر شناسایی امور بیرون از خود که جهان باشد استنباط روح پیدا می کند.
این استاد دانشگاه در ادامه اظهار داشت: هر اندازه دایره معرفت شما بیشتر باشد گسترش روح شما بیشتر است. به هر اندازه شما بدانید گستردگی شما بیشتر است. اگر همه جهان را بدانید به اندازه همه جهان شما گسترده اید.
چهره ماندگار فلسفه افزود: هر آنچه که در عالم هستی وجود دارد، در شما وجود دارد، کوه، دریا فلک، ملک، ملک، ملکوت حتی حق تبارک تعالی و حتی شیطان نمونه اش در من است، حقیقت نمونه اش در من هست.
چون نمونه اش در من هست من می توانم آنها را بشناسم تمام این عالم هستی از ملک تا ملکوت، جماد نبات تا کهکشان همه با هم سنخیت دارند همه موجودات عالم با کل عالم هستی در ارتباط هستند. وحدت بر کثرت غلبه دارد. متاسفانه ما کثرت بین هستیم.
وی گفت: انسان که نمونه عالم هستی است سه خصلت دارد که خیلی مهم هستند؛ سه خصلت در هر فردی اهمیت دارد، عقل، عقیده و احساس.
هر انسانی که به عالم وارد می شود از این سه خصلت برخوردار است. این سه چیز با هم ارتباط دارند انسان دارای اندام های مختلف است چشم، گوش، دست، پا، ذائقه و الی آخر ولی برای حقیقت یابی اندام مشخصی نداریم. اندام نداریم اما طریق داریم.
به گزارش آرازآذربایجان به نقل از مهر ابراهیمی دینانی در پایان خاطرنشان کرد: بهترین دلیل برای محدود و متناهی بودن خودمان در زندگی، شکستهای گذشته است. ما در زندگی شکست و اشتباه داشتهایم؛ اشتباهها و شکستهایمان باید به ما نشان بدهند که محدود بودیم، اگر نامحدود بودیم، شکست نداشتیم. ما در عینِ اینکه میتوانیم به غیرمتناهی راه داشته باشیم، محدود هم هستیم و همواره به محدود بودن خود باید واقف و آگاه باشیم و بهترین دلیل برای محدود بودن ما، شکستهای ما در گذشته است.
نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۰۳ دی ۱۳۹۶ ساعت ۸:۵۷ ق.ظ