آزادی تسلط انسان بر ساختن خویش و محیط خود است

آزادی تسلط انسان بر ساختن خویش و محیط خود است

گروه تحلیل: در پاسخ به چیستی آزادی و فضاهای گوناگون آن، آثار متنوع و متعددی به نگارش درآمده است. اما این پرسش جای طرح و بررسی دارد که چرا هنوز بشر به برداشت واحد و تفسیر واحد و مورد پذیرش همگان از آزادی دست نیافته است و تلقی‌های گوناگونی از آزادی وجود دارد.
تنوع و تعدد بحث از آزادی و ابعاد مختلف آن از آن روست که هر اندیشه ورزی با توجه به پیش‌فرض‌ها و مسلک و مرام خویش به تعریف این واژه‌ی مهم و اساسی در زندگی بشر پرداخته و شاخص‌های ویژه‌ای برای آن برشمرده است. به نوشته‌ی آیزایا برلین، »در تاریخ بشر، همه‌ی اخلاقیون آزادی را ستوده‌اند؛ اما معنای آزادی نیز مانند کلمات خوشبختی، خوبی، طبیعت و حقیقت به‌قدری کشدار است که با هرگونه تفسیری جور درمی‌آید.«
آزادی در ادبیات اسلامی نیز دارای جایگاه ویژه‌ای است. واژگانی نظیر حریت و اختیار، در ادبیات کلاسیک اسلامی به‌جای آزادی به کار برده می‌شدند. عموم بحث‌های ارائه‌شده در این زمینه، در متون اسلامی از سوی فقها ارائه می‌گردد. علامه محمدتقی جعفری در تبیین مفهوم آزادی، سه واژه‌ی آزادی، رهایی و اختیار را از هم تفکیک می‌کند. امام خمینی به‌عنوان فقیه برجسته‌ی معاصر، آزادی را بی‌نیاز از تعریف می‌داند:
»آزادی یک مسئله‌ای نیست که تعریف داشته باشد. مردم عقیده‌شان آزاد است. کسی الزامشان نمی‌کند که شما حتماً باید این عقیده را داشته باشید.« اما از آنجا که موضوع یادداشت حاضر با محوریت شهید بهشتی انجام می‌گیرد، در ادامه‌ی یادداشت، بحث آزادی از نگاه وی بررسی می‌شود. نکته‌ی اصلی در اندیشه‌ی شهید بهشتی در باب آزادی این است که در درجه‌ی اول وی دارای یک نظام منظم فکری است که آزادی در آن به‌مثابه‌ی یک دال محوری عمل می‌کند و از سوی دیگر، این آزادی با آزادی موجود در غرب کاملاً متفاوت و مبتنی بر دو مؤلفه‌ی اجتماعی بودن و اتکای به وحی است.
شرایط اجتماعی و ضرورت‌های زمانی و افکار و اعتقادات حاکم بر جامعه، از جمله عناصر گوناگونی برداشت از آزادی است. با توجه به گوناگونی برداشت از آزادی، باید نخست به این بحث پرداخت که معنای آن از نگاه شهید بهشتی چیست؛ چراکه اساساً نقطه‌ی اشتراکی در بحث از »چیستی آزادی« وجود ندارد تا در پی آن به تحلیل و بررسی این نقطه‌ی مشترک پرداخته شود، برخلاف مفاهیمی مانند نور، انسان و سلول که مفاهیمی شناخته‌شده‌اند و بر سر معنای آن‌ها اختلاف‌نظر نیست.
آزادی در اندیشه شهید بهشتی یعنی »تسلط انسان بر ساختن خویش و ساختن محیط خویش.« شهید بهشتی با این تعریف در واقع دو معنای متمایز آزادی را یادآور می‌شود که البته وابستگی تام و تمامی با یکدیگر دارند. این دو معنای متمایز از آزادی عبارت‌اند از: آزادی به معنای یک نیاز عمیق و اصیل درونی که هر فردی به‌طور طبیعی خواهان آن است و از عدمش رنج می‌برد و دیگری، آزادی به معنای یک واقعیت اجتماعی. شهید بهشتی دو معنای متفاوت آزادی، یعنی معنای فردی و معنای اجتماعی را از هم تفکیک می‌کند. معنای فردی آزادی، خواستی است ذاتی و درونی و به شخص انسان مربوط می‌شود و معنای اجتماعی آن واقعیتی است اجتماعی که به نوع روابط اجتماعی مربوط می‌شود. در نگاه شهید بهشتی، آزادی فردی یعنی »آزادی از قیدوبند« و »انسان هنگامی قیدوبند را احساس می‌کند که بدان آگاهی و نیز حساسیت داشته باشد.« از نگاه وی، نخستین و مهم‌ترین عامل برای رسیدن به آزادی، آگاهی و شناخت است. نکته‌ی بسیار مهم در اندیشه‌ی شهید بهشتی این است که وی آزادی را از بی‌بندوباری جدا می‌کند و معتقد است حدود آزادی باید از طریق قانون معین شود.
شهید بهشتی ارج و تقدس دفاع از آزادی اجتماعی را نیز به این دلیل می‌داند که آزادی از یک خواسته و نیاز درونی ناشی‌ می‌شود و به همین دلیل است که »کسی که از این نوع آزادی دفاع می‌کند، در حقیقت دفاع از آزادی جامعه دفاع از انسان و در واقع دفاع از کلیه‌ی خواست‌ها و نیازهای اصیل انسانی« است. حرکت بعدی شهید بهشتی در هندسه‌ی مفهومی ترسیم‌شده‌ی خود از آزادی پس از مشخص کردن معنای آن نقد لیبرالیسم غربی به‌عنوان مهم‌ترین مدعی در اختیار داشتن آزادی است و برای این مسئله حرکت خود را دقیقاً از نقطه‌ای آغاز می‌کند که لیبرالیسم آن را به‌عنوان پایه‌ی نظریه‌ی خود می‌داند. نکته‌ی مهم در اندیشه‌ی شهید بهشتی این است که وی آزادی را عمدتاً در سطح اجتماع معرفی می‌کند.
از نگاه وی، »لیبرالیسم یعنی آن طرز تفکری که بر پایه‌ی انسان آزاد بنا شده است، بر پایه‌ی آزادی فرد انسان. اساس این مکتب این است که فرد انسان موجودی است آزاد، می‌تواند خواسته‌ها و تمنیاتش را بشناسد و می‌تواند در راه رسیدن به این خواسته‌ها و تمنیات تلاش کند و به آن‌ها برسد و رشد انسان، چه از نظر شخصی و شخصیتی و چه از نظر فرهنگی و چه از نظر رفتاری، چه از نظر اقتصادی، چه از نظر اجتماعی به این است که به او، یعنی فرد انسانی، آزادی بدهیم.
به او بگوییم آن‌طوری که تو دلت می-خواهد حرکت کن« وی معتقد است بزرگ‌ترین ضعف لیبرالیسم عدم اتکای آن به منبع وحی و اتکای صرف به معرفت و آگاهی است و از نظر همه‌ی معتقدان به وحی الهی، لیبرالیسم از این نظر چیز بدی است، خطرناک است، انسان را از یکی از متعالی‌ترین سرچشمه‌های برکت یعنی وحی دور می‌کند. بعد از مشخص شدن معنای آزادی و نقد لیبرالیسم غربی، شهید بهشتی سراغ مقوله‌ی اسلام و آزادی می‌رود. از نگاه شهید بهشتی اسلام آزادی انسان را به‌عنوان نقطه‌ی قوت آفرینش می‌شناسد و انسان گوهر تابناک هستی است. در واقع از نگاه شهید بهشتی، اسلام برای انسان آزاد و آگاه زمینه و توان شکوفایی و خودانگیختگی و پیدا کردن راه را به حد فراوان قائل است و انسان را دعوت می‌کند نخست در پرتو نور فروزان باطن، یعنی عقل و خرد، حرکت کند. عقل و خرد در انسان است، ولی انسان به کمک همین اندیشه‌ی تحلیلگر و خرد روشنگر یک سرچشمه‌ی بزرگ و رفیع پُرارج آگاهی دیگر، یعنی وحی خدا و نبوت انبیا و کتاب ا… سنت پیغمبران را می‌شناسد و می‌یابد.
در حقیقت آزادی اسلامی از نگاه شهید بهشتی ایراد لیبرالیسم غربی را ندارد، زیرا صرفاً مبتنی بر عقل ناقص بشری نیست و در واقع همین عقل است که با تأیید ناتوانی خود و شناخت منبع موثقی به نام وحی، به سمت آن حرکت می‌کند: »وقتی انسان به این مرحله رسید، قانون زندگی را صرفاً به کمک عقل تنظیم نمی‌کند، عقل در تنظیم قانون در حد خودش دخالت می‌کند، اما وحی به‌عنوان زیربنای همه‌ی محاسبات و بررسی‌های عقلی همواره تکیه‌گاه انسان است.
در جامعه‌ی اسلامی، اسلام انسان را موجود آزاد می‌داند و حتی به این موجود آزاد نهیب می‌زند که در شرایط اجتماعی نایست، نمیر، بمیر یا بمیران، لااقل هجرت کن، به هر حال تسلیم محیط فساد نشو.«
ایراد دیگری که شهید بهشتی بر آزادی غربی می‌گیرد این است که آزادی غربی فاقد حدود است، اما اسلام از این مسئله مبراست. وی همواره آزادی‌های موجود در غرب را به‌واسطه‌ی اینکه فاقد حدود است رد می‌کند و می‌توان بدین امر از این زاویه نگریست که این‌گونه آزادی‌ها منجر به خیر مشترک نمی-گردند: »من که یک برادر شما هستم، همیشه در سخن‌ها گفته‌ام دشمنان اسلام و دشمنان خدا و دشمنان قرآن و خواستاران آزادی به معنی بی‌بندوباری بدانند که ما به آزادی انسان سخت پایبند و معتقدیم، اما آزادی انسان. ما نه دموکراسی روسی می‌خواهیم و نه دموکراسی آمریکایی و اروپای غربی می‌خواهیم، ما انسان آزادشده‌ی اسلام را خواستاریم که در آن انسان هم آزاد است و هم بنده. بنده‌ی کی؟ خدا و آزاد از بندگی هر چه غیر خداست.« نکته‌ی بسیار مهم و کلیدی در اندیشه‌ی شهید بهشتی این است که وی تنها محدودیت وارده بر آزادی انسانی را از ناحیه‌ی قوانین الهی معرفی می‌کند و نه جبر اجتماعی. وی در مجادلات خود با مارکسیست-ها، خصوصاً بر این نکته بسیار تأکید می‌نمودند. مارکسیست‌ها معتقدند که انسان همیشه از جبر طبیعت و جبر قوانین اجتماعی، که محیط اوست مورد محدودیت قرار می‌گیرد. انسان در این مناسبات که دور و محیط اوست، در رابطه قرار می‌گیرد و همیشه آزادی او محدود است به آن قوانینی که این جامعه و این مناسبات به او تحمیل می‌کند. به این ترتیب، آزادی یک فرد و یک جامعه، تابعی است از محتوای مناسبات کلی آن جامعه. اما شهید بهشتی در پاسخ به مارکسیست‌ها معتقد است که انسان یک موجود ممتاز و برجسته است و بزرگ‌ترین ویژگی و برجستگی او همین است که آگاه است. او انتخاب‌گری است که آزادانه و آگاهانه انتخاب می‌کند. به همین جهت، ما باید روی این ویژگی انسان تکیه کنیم. انسان در برابر جبر طبیعت، آزاد است. تعلیم اسلام این است که انسان محکوم جبر اجتماعی هم نیست. انسان در برابر حاکمیت آن قوانینی که به نام قوانین اجتماعی و سنت‌های اجتماعی و مکانیسم اجتماعی و ماتریالیسم تاریخی و جبر تاریخی و جبر اقتصادی و جبر اجتماعی مطرح می‌شود، آزاد است. انسان هیچ‌گاه محکوم به این قوانین نیست.
انسان می‌تواند بر پدیده‌ها و بر تنگناهایی که در پرتو حاکمیت همین قوانین به وجود آمده بشورد و در برابر آن‌ها بایستد و معادله‌ها و محاسبه‌ها را بر هم بزند، انسان همواره در راستای تاریخ، نوآفرین خواهد بود.
او حادثه‌های اجتماعی و پیروزی‌های اجتماعی جدیدی را خواهد آفرید و حماسه‌های تازه‌ای را خواهد سرود که براساس هیچ‌یک از قوانین شناخته‌شده‌ی قبلی قابل تبیین نیستند. شهید بهشتی سپس به بیان قرآن در این زمینه می‌پردازد و معتقد است هیچ انسانی محکوم هیچ جبر اجتماعی نیست و کیفیت و روابط و مناسبات اجتماعی و اقتصادی روی انتخاب آگاهانه‌ی انسان اثر می‌گذارند، اما نه در حد جبر بلکه در حد دشوار شدن یا آسان شدن.
آیت‌الله بهشتی سپس عنوان می‌کند: »محیط اجتماعی هم ساخته‌شده‌ی انسان است و هم در ساخت او نقش دارد. ولی در این ساختن متقابل اصل، انسان و خودسازی درونی اوست. انسان نه محکوم جبر طبیعی است، نه محکوم جبر اجتماعی و تاریخی، بلکه به هر حال، در برابر محدودیت‌هایی که طبیعت یا نظام اجتماعی برایش به وجود می‌آورد، قدرت حرکت مخالف دارد.« مقوله‌ی آزادی در اندیشه‌ی شهید بهشتی به‌عنوان یک رکن اساسی مطرح می‌شود و شهید بهشتی نقطه‌ی حرکت خود را همین مفهوم قرار می‌دهد. اما تلقی وی از آزادی از سویی تفاوت بسیاری با آزادی غربی دارد و از سوی دیگر، در چارچوب همین مسئله، به جبر مارکسیستی نیز پاسخ می‌دهد.
تفکیک آزادی فردی از آزادی اجتماعی تفکیک آزادی از بی‌بندوباری و محدود شدن آزادی در چارچوب قانون، از مؤلفه‌های اندیشه‌ی شهید بهشتی در باب آزادی است. وی مهم‌ترین ایراد وارده به آزادی غربی را اتکای صرف آن به عقل و معرفت بشری عنوان می‌کند خلأیی که در متون و بطن اسلام کاملاً جبران می‌شود و مقوله‌ای به نام وحی به تکمیل عقل می‌پردازد و نکته‌ی بارز این است که عقل خود پی به ناتوانی برده و به سمت وحی الهی حرکت می‌کند.

نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۰۲ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۶:۱۴ ق.ظ

دیدگاه


+ نُه = 11