- آراز آذربایجان – روزنامه خبری آذربایجان غربی - http://www.araznews.ir -

آذربایجان مظلوم

Posted By admin On بهمن ۷, ۱۳۹۳ @ ۵:۳۸ ق.ظ In گوناگون | No Comments

قسمت دوم
اصغر فردی
گروه تاریخ:شعوبیان ملی‌گرا و پان‌آریانیست که اصولاً دشمن حکومت معنوی هستند و نظام مُدل و مطلوب اینها همان است که در تلویزیون‌های لوس‌آنجلسی نمایش می‌شود، در خارج از کشور در حول محور منطق باستان‌ستائی به اشتراک و وحدت رسیدند. مجاهدین خلق که در چارچوب موازین فکری و سیاسی‌شان اصولاً هیچ نوع سازگاری و خویشاوندی با گروه‌های مذکور از آنها مطلوب و متصور نمی‌بود، با انضمام دوباره شیر و خورشید بر پرچم ایران و انتخاب شیر و خورشیدٍ تنها بر آرم تلویزیون گروهی‌شان و ترتیب کنسرت‌هائی با محتوای اساطیری ایران باستان و ستایش شاهان و اتفاق و ائتلاف با شعوبیان در »شورای مقاومت« به وحدت رسیدند. این گروه‌ها ـ از مجاهد خلق تا مشروطه‌خواه و سلطنت‌طلب و امیدخواران حاکمیت رضاشاه دوم! ـ در مهاد مام و نیایش‌سوی‌شان توانستند دین‌ستیزی را با آریان‌ستائی به صراحت کشند. تصویر کله گاو در شبکه‌های نان‌دانی و »پارس«‌بازی را در مخالفت سیاسی با حکومت اسلامی درآمیختند و وجه مبارزه سیاسی با حکومت را چتر امنیتی مناسب و نوآئینی برای ستیزه بنیادین با اسلام یافتند. این گروه دشمنی با حکومت ایران را بهانه خوبی برای برانداختن اسلام، جاگزین کرده و در پوشش مبارزه با حکومت ایران فرصت اسلام‌زدائی و اسلام‌ستیزی را با مهارت ارزیابی کردند.بازماندگان این فرقه در ایران، تا انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ فرصت مساعدی برای عرض اندام در عرصات فکری، سیاسی و فرهنگی کشور نمی‌یافتند. در این میان چند چهره پوشالی و هدفمند از آنان که قضا را خویشاوندی یا سابقه‌ای با مقامات این حکومت داشتند، در برخی مصادر خُرد فرهنگی، مانند مجلات دانشگاهی یا جرائد کتابخانه‌ای گسلی ساخته و گسیل شدند. این زمره به اتفاق برخی از عناصر حکومتی خوش‌نیتی که یا در لایه‌های فرادست حاکمیت جا دارند و یا از متعلقین سببی مقامات ارشد نظام بوده و از این رو امکان باروری و تظاهر مجددی به چهره‌های فرهنگی طاغوتی فراهم می‌کردند، موجب شدند که در مرحله نخست چند تن از چهره‌های فرهنگی و ادبی و علمی گریخته به غرب، به سمینارها و کنگره‌های بسته و محدود دعوت شوند.
عناصری سست‌ایمان که به لحاظ خویشی با ارباب حکومت اسلام خود را در صفوف معتمدین جا زده بودند، ریاکارانه و منافقانه در خفا و جلا راه به اوهن‌البیوت این عنکبوتان تورشیطان‌باف گشودند. کم‌کمُک چهره این خرسان خیس و گرگ‌های باران‌خورده که احتیاطاً چندی »فولار« (دستمال گردن) را جایگزین »فُکُل« کرده بودند، به عرصات اجتماعی رسوخ کردند که باز ورجاوند پوسیده پرویزی و نوشیروانی خود را بنیاد کنند. با شروع موج حضور این عناصر در تجمعات رسمی با محتوی و ظاهر پیشین خود، موجب برشکسته شدن مرزهائی شد که شرایط انقلاب اسلامی در گذر سال‌ها ساخته بود.
کم‌کم قبح بروز وابستگان به رژیم پهلوی توسط این خودی‌های خوشبین و خوشباور ـ که مانند هر کس دیگر، ایران‌دوستی هم جزو تمایلاتشان بود ـ از بین رفت و عناصر بازمانده در داخل توانستند سر به‌در آورده هر روز در این سمینار و آن همایش! حضور به هم‌رسانند. آنها با استفاده از موقعیت‌ها و شانس‌های پدیدآمده توانستند راه به لجنه‌های علمی مانند دائره‌المعارف‌ها و فرهنگستان‌ها باز کنند و مصادر فرهنگی کشور که اندک اندک تسامح و تساهل را مضمضه می‌کردند، علت‌العلل کاستی‌ها را در نبودن این سنگواره‌ها انگاشتند و یکایک آنها بی‌آنکه سابقه و حاضره‌شان مطرح شود، با استفاده از وسعت مشرب ارباب جهاندار نظام و بهره‌وری از اصل »وضعیت فعلی اشخاص« با اکرام و اجلال قدر دیدند و بر صدر نشستند
با آغاز دوره جدیدی در جمهوری اسلامی و دگردیسی‌ای که تحت عنوان »اصلاحات سیاسی« در جامعه رخ داد، شیاطینِ کهنه‌کارِ فتنه‌جو با سوءاستفاده از زمینه‌ای که اصولاً برای تعاطی افکار نسل انقلاب و جوانان مسلمانِ معتقد به اصل حکومت اسلامی و اصول و ارکان آرمان‌های انقلاب اسلامی ایجاد شده بود، در صفوف مطبوعات اصلاح‌گرا و تجمعات سیاسی رخنه و رسوخ کرده، زمینه‌هائی برای گستاخی و شرارت جستند. آنهائی که تا هم‌امروز در پیدا و پنهان اسلامیت را مورد تاخت و تاز قرار می‌دادند، با منتهای وقاحت، توفیق نظریه‌پردازی در ساختار سیاسی نظام اسلامی را نیز برای خود دست و پا کردند.
…تا فرصتی دیگر بر این فتنه‌جویان پدید آمد. از سوئی زوزه‌های خارجی و اجتماعات توطئه‌گرانه واقع در فراسوی مرزها با عناوینی مانند کنگره‌های زنجیره‌ای »آذربایجانی‌های جهان« که بار آخر در باکو برگزار شد، و از دیگر سو تحرکات ناشیانه و ولایتی واترکا!گویان داخلی در این فرهنگسرا و آن روزنامه با قامت‌افرازی عده‌ای بی‌سواد که از نوشتن جمله درستی در ترکی و خواندن درست جمله‌ای به فارسی ناتوان‌اند و با گرفتن مدارک بی‌اعتبار »دکتری« از انستیتوهای سیاست‌مأب و هدایت‌شده از سوی سرویس‌های امنیتی کشورهای مجاور، بهانه برای فریاد واایرانای اصحاب ایرانیکا در خارج و ناشران دانش و توده‌ای دیروز و ایرانمدار! امروز و منادیان جامه‌دران »اران و آلبانیا« داد. بی‌آنکه خبری در خانه داماد باشد، این عجوزگان هزارداماد نوشعوبی، بی‌سیرتی را به جائی رساندند که در شمار گستاخی‌ها و در لابلای توهین و تحقیر ارباب جهاندار نظام جمهوری اسلامی، به وزیر دانشمند ایرانی و پیکره‌ وزارت‌ امور خارجه کشورمان بپرند که مادام یونان مقدونیه را به رسمیت نمی‌شناسد، وزارت خارجه ایران چرا »اران« ـ اعنی آذربایجان ـ را به‌مثابه دولتی مستقل به رسمیت شناخت؟
این دسته قضا را فاقد این مایه شعورند که به جای آنکه یوسف گم‌گشته ایران را یعقوب‌وار به مصر معدلت و مام مکرمت فرا خوانند، ابلهانه و دایگانه نالیدند که شمال ارس »اران« است و از آذربایجان نیست و هر که می‌خواهد ناموس ربوده شده ما را در آغوش کشد، نوش‌اش باد که از آن ما نیست و نام و نشان‌اش دیگر است.
یکی از وجوه ستیزه اخلاف فکری شعوبیه ـ که ما آن را »شعوبیه نو« یا »نوشعوبیان« می‌نامیم ـ موضوع جدائی آذربایجان ایران از آذربایجان قفقاز است که با انگاره‌هائی مانند فارسی بودن زبان دیرین آذربایجان و حتی فارسی بودن زبان »اران«، با زمینه مستحسن پاسداری از کیان ایران و بیم از سوءاستفاده مرکزیت سیاسیِ ادعای ترکیت یا »تروکت« (ترکیه) از آذربایجان، همواره ناشیانه به جدا بودن سرنوشت قفقاز از ایران اصرار کرده و پس از واقعات تاریخی و پیش‌آمد و رخ‌داد تکرارناپذیر فراپاشی شوروی که فرصتی به دست ایران افتاد تا دستکم از زمینه آماده القائات هویت ایرانی و خویشاوندی دینی و مذهبی به مردمان آن اراضی بهره جوید، در اثر تحریکات بی‌اساس و تأثر از یاوه‌های این کینه‌توزان کهن‌پرست، با هراسی هولناک از این میدان رم کردند و معرکه را به همان لولوی کاغذین واگذاشتند. در حالیکه، اندکی تعمق در میزان شعور این اسطوره‌گرایان کینه‌ورز، تهی‌مایگی اینان را علن می‌کند. از جریانی که با کمال خودخواهی و گرایشات رسوای راسیستی، تاریخ خود را بر مبنای دو کتاب قصه مبتنی بر شفاهیات ثعالبی و رستم‌نامه‌ها تدوین کند و چنین انگارد که هوشنگ نخستین مخترع آتش بوده و دیگری نخستین کسی بوده که سخن گفته و بنی‌بشر از تخمه کیومرث است و افرسیاب تورانی دشمن رستم ایرانی است،
روز دگــر ز سـطـوت افـراسـیـاب تــــرک/ایران خراب گشت و تهی مانند زآب و نان
پس باید امروز پس از ۳-۲ هزارسال انتقام خون سیاوش و رستم را از ترکان گرفت و در جای دیگر که منطق گریبانگیر بشود، بگویند که، »تورانی‌ها جدا از ایرانیان نبودند، تور برادر سلم و ایر است و چه و چه …«، بیش از اینها ژرف‌اندیشی بعید و آب در هاون کوفتن است. و لیـکن چـــو با تـرک ایـرانیان/ بکوشد که خویشی بود در میان یا:از ایـران و از تـرک و از تازیان/نژادی (!؟) پـدید آید اندر میان/(هر دو بیت از فردوسی است)این خیال‌گرایان با این شعور و درک سیاسی، درس سیاست به ارباب کیاست نظام هم می‌دهند، سهل است، که مردم آذربایجان را نیز به پیش نشانده، نصیحت می‌کنند که اگر فارس هستید و به زبان آذری! (نیم زبان موهومی از پهلوی موهوم) سخن می‌گفته‌اید، از ایران جدا نشوید؛ ولی اگر خود را از اولاد افراسیاب می‌دانید، که دشمن مائید و خود دانید. البته این فانتزی‌ها از لجنه‌ای که پایه و مایه بنیه‌های تاریخ‌سازی‌شان بر همین و افسانه‌های فرسوده و پهلوانی‌قصه‌های پیرزنان دور کرسی بسته شده، در چنین مسائل جدی جهانی نیز تخیلی این‌گونه، مطلوب و منتظر بود؛ چه، از خاطر و خلیای مالیخولیائی و فکرت بنگ‌زده و چرس‌خورده و افیون برده این گردآیندگان بر دور مجمر شراره‌های سینه‌کفتری و آتشگاه‌انگاران منقل، بیش از اینها بر نخیزد.
تشویش و دست‌پاچگی برخی از کارمندان ناکارمد بدون معرفت و شناخت از بافت و ساختار پولادین وحدت ملی ایران و ایرانیت اقوام ایرانی را موجب شد که در اثر لرزیدن به نسیمی، زنجیر از این بیماران مزمن‌المرض بگشایند و این گروه را راهی شهرهای آذربایجان سازند تا این نقالان و شاهنامه‌خوانان با توسل به اشعار اوستا و گاهان (گاث‌ها)‌سرائی و وا آذربایجانا!، وا مهد زرتشتا!، وا نگاهبان آتشا! و وا ایران مظلوما!، عربده «ختنه آذربایجان» سر کنند و ملک و مملکتیان را از لولوی ساختگی بترسانند و مردم ایرانی آذربایجان نگران که چه اتفاقی می‌افتد که این طاغوتیان و اشراف مأب قلاده‌دار دیروز، حالیه با همان اوراد و اذکار کهن و همان ظاهری که بیست و چندسالی است که منظرمان را نمی‌آلود، باز بند گسیخته‌ و به نصیحتمان آیند که:»شما را این زبان از تتار و مغول رسیده و زبان شما این است که ما می‌خوانیم و فخر کنید که شما آتش‌پرست بوده‌اید«.
کار به جائی رسید که جمعی از همین جوانان که مجنون‌وار در عشق لیلای دین و وطن دلسوخته‌اند و درد دین و وطن را در سال‌های جوانی‌شان بر شانه‌های مجروح خود کشیده‌اند، اما چون با این کهنه‌رندان داو نباخته‌اند، در این بساط خام مانده‌اند، در پاسخ بسیار منطقی لافه‌های قفقازی و واکنش به بافه‌های رومیه شومیه، به ترتیب شب شعرهائی اهتمام کنند.
نخستین وجهه این همت بلند در خاستگاه و مهد ایرانیت و تشیع تجلی کرد. مشرق این تجلیات شهر عشق و اشراق (اردبیل) بود که فرزند برومندش (شاه اسماعیل صفوی) روزگاری ایران ساخت و این عزم را با استلحاق ملک منفک ایران آغاز کرد و با روس و روم درآویخت. کاشکی ذره‌ای از خورشید شعور این شاه‌بابای ما در کله این طبل‌های پْرباد تابش می‌کرد که شاه و مرشدٍ پیرِ جوانبخت (شاه اسماعیل) ساختن ایران را با استملاک قفقاز و رویکرد به آن بهشت گمشده آغاز کرد، نه با اعراض و از دست هشتن آن.
الغرض که اولاد خلف صفویه (هوشمندان اردبیل) با درک صحیحی از هدف، نخست شب شعری با عنوان »فطرت« و سپس شب شعری موفق‌تر، با عنوان »حسرت« برگزار کردند.
پس‌آنگاه همشهریان من ـ اعنی تبارزه ـ تا مگر از قافله واپس نمانند و تاج‌گذاری فرزند اردبیل در تبریز را فرا یاد آرند، این بار گوی را در میدان تسابق خود یافته و به برگزاری شب‌شعری بدیل با عنوان »هجران« اهتمام کردند که مجلسی نیم‌پز و نامطبوع ماند؛ چه، خدای را سپاس که تنور تبریز بر این گونه مسائل داغ نمی‌شود، چراکه تبریزی که روزی ایران ساخته و ملک از ملوک‌الطوایف پرداخته و بیرق ایران را از »عالی‌قاپو« (صاحب‌الامر امروزی) برافراخته و شمشیر ایران‌سٍتان و اسلام‌ستا آخته، تا خیوه و هرات و دربند تاخته، امروز به مثابه دارای راستین همه ایران، با شنودن این زوزه‌ها حتی گره به ابرو نمی‌آورد. ادامه دارد


Article printed from آراز آذربایجان – روزنامه خبری آذربایجان غربی: http://www.araznews.ir

URL to article: http://www.araznews.ir/%d8%a2%d8%b0%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d9%8a%d8%ac%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%b8%d9%84%d9%88%d9%85-2/

Copyright © 2013 آراز آذربایجان - روزنامه خبری آذربایجان غربی. All rights reserved.