يک سارق حرفهاي:
وام خوداشتغالی را به زندانیهای آزاد شده بدهند نه کارمندان دولتی!
الف – میم، سارق شناخته شده ارومیهای با بیش از سیصد عنوان سرقت بزرگ و کوچک که کوچکترینش در سن هشت سالگی و با سرقت دفتر کلاسی مدرسه رقم خورده بود در گفتگو با اروم نیوز حرفهای جالبی در خصوص تجربیات، نحوه سارق شدن، حال و هوای زندان و وضعیت کنونیاش به زبان آورد؛ مصاحبه این سارق دیروز و مرد کاری امروز را میخوانید:
* بیوگرافی؛ الف – میم هستم. در گذشته به خاطر کارهایم لقب یک ماده منفجره را داشتم که الان دیگر دوست ندارم این اسم را به زبان بیاورم.
* خانواده و عامل اولین خلافها؛خانواده من یک خانواده کم جمعیت بود و اتفاقا پدرم هم وضع مالی خوبی داشت. در مدرسه و دوره ابتدایی دوستی داشتم که به معنی واقعی کلمه شرّ بود، مثلا موقع رفتن به بوفه مدرسه حتما با یک ترفندی یک پفکی، کیکی مخفیانه بر میداشت و بعد بیرون آمدن با ولع تمام تا ساعتها از این افتخارش میگفت. همین دوستم باعث شد من هم رفته رفته نسبت به ورود به این کار هیجانی رغبت پیدا کنم.
* اولین سرقت؟اولین سرقتم مربوط به دوره ابتدایی و کلاس دوّم ابتدایی بود. از طرف خانواده قرار بود برای استعلام وضعیت درسی من به مدرسه بیایند و من هم چند صفر ناقابل داشتم (میخندد) برای اینکه خانواده متوجه نمراتم نشوند با همکاری دوستم دفتر نمرات کلاسی را برداشتیم. اول میخواستیم چند بیست و هفده – هجده بنویسیم و دفتر را برگردانیم ولی خب بعد انداختیم داخل بخاری …
* اولین سرقت بزرگ؟اولین سرقتم (فکر میکند) اگر منظورتان ماشین باشد که فکر کنم نوزده سال داشتم یک مزدا باری در ساحل دریاچه ارومیه سرقت کردم. قبل از اون هم سابقه سرقت پول دخل مغازهها، پخش ماشین و قالپاق و … را داشتم البته برای عروسی رفتن هم همیشه سواره بودم – ماشینو برمی داشتیم میرفتیم عروسی؛ بعد عروسی رها میکردیم یه جایی
* مهمترین انگیزه سرقتها؟؛تنها انگیزه سرقتهای اولم، فقط و فقط هیجان و لذت بود. وقتی چیزی از یک جایی برمی داشتم و برای اون برداشتن نقشه میکشیدم، انگار سیاره مریخ را فتح کرده بودم، خیلی لذت داشت، نیاز پولی و مالی مطرح نبود، با اون کارها حس میکردم خیلی آدم با عرضهای هستم.
* اولین دستگیری؟؛ موقع سربازی به خاطر برخی شرایط انگیزه سرقتهای من افزایش پیدا کرد. دوران آموزش و دوران خدمتم از محل سرقت جیب مسئولین و سربازان کلی پس انداز داشتم. محل خدمتم تهران بود و من همیشه با هواپیما رفت و آمد میکردم. پول بلیط هم که مشخصه از کجا پیدا میشد!تا اینکه اواخر خدمتم به یکی از شهرهای استان خودمون منتقل شدم، چند هم محلهای داشتیم که زود باهم جور شدیم، یک روز یک تصمیم احمقانه گرفتیم که از اسلحههای پادگان سرقت کنیم. البته موفق هم شدیم، ولی یک روز طول نکشید دستگیر شدیم و شروع بدبختیهای زندگی …
حال و هوای اولین زندان؛ چون در اولین زندانی شدنم سرباز بودم، به همین خاطر در بند ویژه بودم و زیاد اطرافیان را نمیشناختم. داخل زندان شرایط خاصی حاکم است. داخل زندان دو نوع آدم وجود دارد. پولدارها که وضعشان بهتر از بقیه هست. این قبیل زندانیها پول میدهند بقیه زندانیها مثلا جورابشان – لباسشان را میشورند. قصه بی پولها هم که روشنه. اونا داخل زندان هم بدبخت هستند. باید کار کنند تا پول در بیارند. ولی پولدار باشی یا گدا در هر حالت زندان، زندانه. در هر مرحله از غرور هم که باشی و به اصطلاح هر اندازه هم که باعرضه باشی موقع ورود به زندان و خوردن مهر زندان به بازوت میتوانی صدای خورد شدن استخوانهای غرور و مردانگیات را بشنوی
مصائب آزادی از زندان؛ مشکلات آزادی اغلب بیشتر از داخل زندان هست. کسی بهت اعتماد نمیکنه، کاری نداری، باید پول در بیاری که بتونی لااقل یک لقمه نان بخوری، خیلی روزهای بدی هستند اولین روزهای آزادی، خیلی زجر آور مصائب وامهای پرداختی به زندانیان؛
موقع زندان یا آخرین روزها از طرف سازمان حمایت برای گرفتن وام به بانک معرفی میکنند. ولی چه فایده؟ یک زندانی تازه آزاد شده ضامن معتبر از کجا بیاورد؟ چه کسی ضامن همچین آدمی میشود؟ دسته چک از کجا بیاورد؟ در ضمن گیرم اینها را هم جور کرد، تا خودش را پیدا نکرده زنگ میزنند چک برگشت خورد. باید شرایط بهتری فراهم کنند، مثلا برای بازپرداخت وامها یک سال استراحت بدهند تا لا اقل زندانی تازه آزاد شده خودش را پیدا کند.
پیشنهاد به پرداخت کنندگان وامهای خود اشتغالی؛ حاضرم قسم بخورم هشتاد نود درصد این وامهایی که برای خود اشتغالی داده میشود فرمالیته هستند. چند نفر را اسم ببرم که کارمند دولت هستند ولی از این وام هم گرفتند؟ این وامها را باید به همین تازه آزاد شدهها بدهند که دیگر برای برطرف کردن مشکلات مالی دنبال سرقت نروند.
لیستی از مهمترین سرقتها؛ سرقت افتخار نیست که الان بخوام لیستش کنم. به خدا بدبختی محض هست. ولی خب من تا حالا به خاطر برخی سرقتها زندانی شدم. سرقتهایی مثل سرقت از طلافروشی (فکر میکند) – فکر کنم ده بار، ماشین، آمار ماشین دستم نیست ولی خیلی زیاد بود، اسباب و اثاثیه و امامزاده و مسجد و مغازه و… خیلی زیاد بودند.
احساس کنونی؟؛ بعد از آخرین حبسم همه چیز عوض شد. میخوام یه چیزی بگم؛ یه روز اومدم خونه با چشم مشتری سر و وضع بچه هام رو دیدم. طرز حرف زدناشون، طرز لباس پوشیدنشون. بعد تو ذهنم یه مقایسهای کردم که ای داد بیداد چقدر ما با این هیچ و پوچ خودمون رو انگل کردیم. اولین کاری که کردم همه این لباس شش جیبی و پیراهن خلاف و لباس لاتیهای خودم و بچهها را داخل حیاط خانه آتش زدم. تصمیم گرفتم یک تغییر کلی بدهم و همه چیز رو از نو بسازم. کل سیم کارتها رو عوض کردم. خونه رو هم عوض کردم رفتم یه منطقه جدید. با خیلیها بریدم و …
الان؟؛الان تو یک غرفه مشغولم. وسال میفروشم. غرفه رو شهرداری داده، البته مشکلاتی هست ولی خدا را شکر. کسی بیشتر از من خلاف نکرده، سیصد سرقت بیشتر کردم. ولی چی شد؟ صد شاگرد و نوچه داشتم. کدام سارق و خلاف کار به جایی رسیده؟
بیشترین سرقتها؛ اغلب سارقان جلوی برخی جاها مثل خشکشویی و روزنامه فروشی و … کمین میکنند. مردم مقابل این قبیل جاها معمولا دوبله پارک میکنند و معمولا هم سویچ ماشی روش میمونه. پیاده میشن مثلا کت و شلوارشونو زود به خشکشویی بدهند و برگردند، و بعد برمی گردند میبینند ماشین نیست.
اغلب سرقتها در خیابانهای شلوغ اتفاق میافتد؛برخلاف تصور مردم، بیشتر سرقتها در محلهای پر رفت و آمد اتفاق میافتد نه خلوت. یه روش سرقت که اکثر سارقان از این روش استفاده میکنند روش اسکورت گذاشتن هستش. یعنی طرف که ماشینش رو مثلا خیابان امام یا خیام پارک کرد یک نفر از سارقین صاحب ماشی رو اسکورت میکنه که کجا می ره. با موبایل هم به اون یکی سارق که پیش ماشین هستش گزارش میده. مثلا می گه طرف اومد بانک. بعد سارق اصلی با خیال راحت شروع به سرقت میکنه. جالبه که از مردم هم کمک گرفته میشه. میبینی یکی سیم میاره، یکی هل میده، یکی اوستایی میکنه که فلان قسمت ماشین ایراد داره
توصیه به مردم؟؛ این روزها تب فوتبال و والیبال داغه، مردم ما هم هزار ماشاا… عاشق این ورزشها هستند. چون این بازیها موقع شب هستش و صدای تلویزیونها بالا میره کسی حواسش به کوچه و حیاط خونه نیست. مردم بایست حواسشون در کنار فوتبال به خونه و ماشینشون هم باشه
حرف آخر؛ به گزارش اروم نیوز بعد این همه تجربه خلاف فقط اینو میتونم بگم که یک لقمه حلال خیلی خیلی دلچسب تر از هزار لقمه نامشروع و نادرست هست.
نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۳ ساعت ۴:۰۰ ق.ظ