میراث فلسفی در تاریخ و فرهنگ آذربایجان
علی رزم آرای
گروه فرهنگی:در شرح و توضیح دستگاهی خاص از نظر فکری و اندیشوی نظیر مکتب¬شناسی یک سلسله خاص هنری، ادبی و فلسفی و یا یک منطقه خاص جغرافیایی و یا شخص و اشخاصی خاص، میبایستی به آثار و منابع خاص آن حوزه از هر حیث و به کتاب¬شناسی و مرجع¬شناسی آن حوزه که ماحصل و میراث حیات آن حوزه است، مراجعه کرد.به عبارتی، باید تبلور آثار وجودی و حیات مکتب و حوزه مورد ادعا از نظر علمی، فلسفی، هنری، فکری و حتی اجتماعی و فرهنگی در یک منطقه خاص از نظر جغرافیایی و تاریخی، دیده شود و ظهور و حضور چنین مکتبی در آن منطقه اثر لازم خود را از ابعاد مختلف گذارده باشد. در همین چهارچوب نام¬گذاری مناطق و شهرهای خاص به مکتب و حوزه اندیشوی و فلسفی در ادوار مختلف رایج بوده اما بیان اینکه چرا و چگونه محل و منطقهای جغرافیایی، در یک دوره خاص تاریخی در پرورش فیلسوف و افکار فلسفی مؤثر واقع میشود، بسیار دشوار است. این برداشت کلی از تاریخ فلسفه در اسلام و در ایران که به واسطه آن بعضی از شهرها در بعضی از دورههای تاریخی اهمیت پیدا میکند کاملاً درست است.به هر حال پیدایش یک دستگاه فلسفی و فلاسفه در ادوار مختلف، محصول عوامل متعدد اجتماعی، فرهنگی و جغرافیایی زمان و اندیشههای این فلاسفه همچنین متأثر بودن از اوضاع و احوالی است که در آن پرورش یافتهاند. با این اوصاف برای واکاوی عنوان فوق بایستی از چند زاویه دید به مکتب و فلسفه آذربایجان و شهرهای آن نظر کرد.اول اینکه مکتب شناسی در منطقه آذربایجان فقط در حوزه فلسفه خلاصه نمیشود و از نظر ادبی و هنری (وجود کسانی چون شمس تبریزی، نظامی گنجوی، طرزی ارموی) معماری، موسیقی (صفیالدین ارموی، عبدالقادر مراغی) و دینی (مجتهدین و عالمان بنامی چون علامه طباطبایی) و… نیز میتوان شاخصههای یک مکتب تمام عیار را در پیکره منطقه آذربایجان دید و تشریح کرد. دوم آنکه نمیتوان رشد و رونق ادواری این ابعاد را در منطقه آذربایجان و شهرهای مختلف آن از زنجان، تبریز، اردبیل، ارومیه، خوی، سلماس، مراغه، میانه، شهرزور، اهر و حتی اشنویه و… دید و به نبود شریانهای فکری و اندیشوی در این منطقه حکم داد. سوم آنکه بیش از هر چیز، محتوای فکری و فلسفی تعالیم و اندیشه فلسفه مکتب آذربایجان است که این مکتب را هم از یک سو یک مکتب و دستگاهی تام و تمام از نظر فکری و اندیشوی میکند و هم از سویی آن را مستقل و جدا میدارد. چهارم آنکه وجود فرهنگ و تاریخی غنی در منطقه آذربایجان که به پیشینه بزرگ حکمی و آئینی از نظر زبانی و عرفانی میرسد (با آنکه زبان ارائه فلسفه در ادوار مختلف در این منطقه زبان فارسی بوده) تأثیر فراوانی در تبیین اندیشههای فلسفی و فکری مختلف داشته است. اگر از شیخ ابوالفتوح شهاب¬الدین یحیی بن حبش بن امیرک سهرودی – شیخ شهید، شیخ اشراق- به جهت شناسایی او و شخصیت فرا ایرانی او که در غرب او را در کنار کارل گوستاو یونگ روانشناس بزرگ سوئدی و یا مارتین هایدگر فیلسوف غیرزبانی و واضع هرمنوتیک مدرن و… در یک ترازو به گفتمان با یکدیگر مینهند، در گذریم و همچنین هم وطنان او ابوالنجیب ضیاءالدین عبدالقاهر بن عبداله سهرودی و ابوالحفص شهاب¬الدین عمرسهروردی- باید به شناسایی کسانی بنشینیم که با وجود مسیر غنی فکری و میراث سنگین فکری به علل گوناگون ناشناخته ماندهاند و یا فقط در حد یک اسم شناخته شدهاند.* شمسالدین محمد بن محمود شهرزوری، فیلسوف و نویسنده اشراقی به سال ۶۸۰ قمری صاحب نزهه الارواح، شرح حکمه الاشراق، الاشجره الالهیه و شرح تلویحات که زاده شهرزور، شهری در حوالی همدان قدیم بوده است.* عبدالقادر (عبدالقاهر) حمزه بن یاقوت اهری (ف- ۶۵۷ ق) صاحب کتاب البلغه فی الحکمه که به الاقطاب القطبیه نیز معروف است. از قزوین میتوان به حکیم نجم الدین دبیران قزوینی صاحب الشمسیه فی القواعدالمنطقیه و حکمهالعین اشاره کرد.قاضی سراجالدین ابوالثنا محمود بن ابی بکر بن احمد ارموی حکیم قرن هفتم (۶۸۲-۵۹۴ ق) که چندین کتاب در منطق و فلسفه دارد و شرحی هم بر اشارات ابوعلی سینا نوشته است آثار اوعبارتاند از: بیان الحق، مطالع الانوار، المناهج که هر سه در منطق است (مطالع الانوار مهمترین اثر او در منطق است و چندین شرح بر آن نوشته شده از معروفترین آنها شرح قطب¬الدین رازی است)، التحصیل در اصول فقه، مختصرالاربعین در اصول دین، مجمل الحکمه که ترجمه و تلخیصی است از رسایل اخوانالصفا و خلان الوفا، لطائف الحکمه به فارسی که در دو بخش نوشته است. او اصلا ً اهل ارومیه بوده و سپس در آسیای صغیر رحل اقامت افکنده و همان جا دار فانی را وداع گفته است. از سلماس، فیلسوف و حکیمی به نام ابوعلی حسین بن ابراهیم سلماسی برخاسته که اهل حکمت و فلسفه بوده و از او چند اثر باقی مانده است که مهمترین این آثارالرساله السیاسیه است.از تبریز نیز میتوان به حکیم ابواسحاق ابراهیم بن محمد تبریزی، معروف به غضنفر که صوان الحکمه »ابوسلیمان سجستانی« را تلخیص کرده است، اشاره کرد. از خسروشاه (خسروشهر کنونی) در حوالی تبریز میتوان به حکیم و طبیبی به نام شمس¬الدین عبدالحمید بن عیسی خسروشاهی (ف.۶۵۲ ق) اشاره کرد که شاگرد امام فخر رازی بوده و چندین کتاب از جمله مهمترین آنها، مختصر کتاب الشفاء ابن سینا را تألیف کرده است. همچنین از تبریز میتوان به ابوالمجد محمد بن مسعود تبریزی به سال ۲۳ – ۷۲۱ ق اشاره کرد که مهمترین سند فعالیت فلسفی در تبریز را به زمان حیات خود که اخیرا ً کشف شده است به نام سفینه تبریز را تألیف کرده است. از دیگر بزرگان دوران متأخرتر شهر تبریز میتوان به دو فیلسوف مستقل به دوران صفویه اشاره کرد که در ادامه نظام فلسفی صدرایی- حکمت متعالیه – به تنظیم دیدگاه فلسفی خود در جهت مستقلی پرداختهاند که در زوایایی به شکل انتقادی با فلسفه صدرایی گفتمان میکند. این دو رکن رکین نظام فلسفی دوران متأخر مکتب آذربایجان ودود تبریزی و دیگری ملا رجبعلی تبریزی هستند که هردو به شکل عجیبی همانند اغلب نامهای آورده شده در این نوشتار ناشناخته ماندهاند.
سخن آخر اینکه از قرن ششم هجری تا قرن هشتم نام آذربایجان بر گنبد تاریخ فلسفه ایران خوش میدرخشیده، بعد از آن همچنانی که خراسان راه به آذربایجان برد، آذربایجان نیز سری به شیراز و سپس به اصفهان میزند و پس از آن نام آذربایجان با طرح دو اسم گفته شده یعنی ودود تبریزی و ملا رجبعلی تبریزی جلاء دوبارهای میگیرد.منابع:فلسفه ایرانی- فلسفه تطبیقی هانری کربن ترجمه سید جواد طباطبائی نشر طوس ۱۳۶۹فصلنامه اشراق- تابستان ۸۴نامه انجمن- زبان و ادبیات، بهار ۸۱- شماره ۵
نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۵:۲۸ ق.ظ