فروغ ستاره‌ای که در آسمان شعر درخشید

فروغ ستاره‌ای که در آسمان شعر درخشید

عادل جهان‌آرای
گروه فرهنگی:۵۲ سال پیش در ۲۴ بهمن ۱۳۴۵، فروغ فرخزاد شاعر نوپرداز ایرانی بر اثر تصادف اتومبیل، در سن ۳۲ سالگی درگذشت.
نوشتن از فروغ فرخزاد بی‌تردید خیلی راحت و سهل نیست.
شاعره جوانی که در اوج تبلور شعر نوی ایران شجاعانه در میانه فضای مردسالار ادبی و فرهنگی عصر خود، جسورانه‌ترین شعرها را سرود و یک تنه بار مسئولیت شعر اجتماعی زنانه را به دوش کشید. اغراق نیست که بگوییم این بار همچنان روی دوش او قرار دارد.
گرچه بعد از او زنان بیشتری جرات کردند که ساختارهای مرسوم شعر ایران را درنوردند و جای محکم و قابل اعتنایی برای زنان در تاریخ ادبیات ایران و خصوصا شعر تدارک ببینند.
یقینا زنده‌یاد سیمین بهبهانی یکی از آنان است. اما فروغ به قول زنده‌یاد »یزدان بخش قهرمان« »از هر مخنثی سخنان ناسزا شنفت« با این حال راه خود را رفت و باکی از سخن سخیفی که از اندیشه‌های نحیف سرچشمه می‌گرفت۱۳۴۵، نداشت.
جالب است که زنده‌یاد یزدانبخش قهرمان این شعر را درست روزی که فروغ را دفن کردند -۲۶بهمن ۱۳۴۵- بر سر مزارش خواند. فضای شعر قهرمان به گونه‌ای است که می‌توان رنج‌هایی را که بر فروغ گذشت دید و فهمید.
قهرمان در آن سوگ‌سرودش نوشت:»در این خرابه‌ناک گرانمایه گنج بود/رنجی که دل‌گداخته بر روی خاک زیست/گنجی که ناشناخته در زیر خاک رفت/ او، نور بود و روشنی جاودانه بود / پر شعله از تمنی و شور زنانه بود ./ اما، زنی که هرچه دلش خواست، کرد و گفت/ وز هر مخنّثی سخن ناسزا شنفت./ای کاش از شجاعتِ او بود اندکی/در مردهای ما/ یا داشتند ذره‌ای از کوه درد او/ بی دردهای/ ما ای بسا/ لکّاته‌های به ظاهر شکوهمند/ کوه فساد و ننگ/ کز بهر حفظ ظاهر/ بُد با فروغ‌شان/ چون »بوف کور« جنگ.«
زبان قهرمان گرچه حماسی و سراسر احساس است، اما کلیدواژه‌های شعر را می‌توان به روشنی دید، مثل »شور زنانه«،»ای کاش از شجاعت او بود اندکی«،»کوه درد او« یا »گنجی که ناشناخته در زیر خاک رفت.« این حرف‌های قهرمان سخنی صریح است که اشاره به ویژگی‌های اجتماعی زمانه فروغ دارد. خود قهرمان در آن عصر زیست و به راحتی با فضای شعر و شاعری آن روزگار آشنا بود.
دردهای فروغ را لمس می‌کرد. یا وقتی می‌گوید از هر مخنثی سخن ناسزا شنفت، به راحتی می‌توان بار این سخن دردناک را احساس کرد که فروغ به دلیل زبان تیز وبرنده و در عین حال آزادیخواهش حتما باعث آزار سنت‌گرایانی می‌شد که به هیچ کس و هیچ نحله‌ای در زمان فروغ اجازه رشد و نمو نمی‌دادند. البته این رنج فروغ را پیش از او نیما یوشیج هم کشیده بود و شلاق انگ‌ها و ننگ‌ها تن نازک پیرمرد یوش را هم زخمی کرد.
با این حال این گذر تاریخ است که امروز بعد از گذشت ۶دهه نام فروغ و نیما یوشیج همچنان بر تارک شعر معاصر ایران و تاریخ ادبیات کشور می‌درخشد. اما رنج فروغ و شلاقی که بر او می‌نواختند کمی جنسش با شلاقی که نیما به آن عادت کرده بود، فرق داشت. زن بودن و سخن زنانه گفتن و آن هم در فضایی که شعر زنان چندان محل اعتنا نبود. اساسا تاریخ ادبیات ایران با وجود داشتن خورشیدهایی چون فردوسی و حافظ و سعدی و مولانا و ده‌ها و ده‌ها نام سنگین و وزین دیگر، اما کمتر نشانی از شاعران زن دارد.
هر چه شاعران مرد تعداد پرشماری دارند شاعران زن اندک‌شمارند.
وقتی که فروغ در آن برهه از ادبیات ایران می‌درخشد، نور شعرهایش چشم خیلی‌ها را خیره کرده بود و حتی گویا سوزانده بود، به همین دلیل »از هر مخنثی« سخن ناسزا می‌شنید.
اما فروغ نگذاشت که شعله‌های تخیل و احساس شعر او را دیگران خاموش کنند. اگر آن روز شوم نبود و اگر چهارچرخ مدنیت پایش را به ایران باز نمی‌کرد یا حداقل فروغ آن روز آن ارابه مرگ را نمی‌راند، شک نباید کرد که کتاب ادبیات ایران با شعرهای بیشتر و بهتر و پربارتر فروغ قطورتر می‌شد.
اما تقدیر روزگار، یا شاید سهل‌انگاری و بی‌دقتی انسانی، این شانس و بخت را از ادبیات ما گرفت تا شاهد دلبری بیشتر فروغ شعر ایران باشد.
بعد از مرگ او شاعران دیگری سوختند و در رثایش شعرهای بسیاری سرودند که علاوه بر شعر بلند یزدان‌بخش قهرمان، می‌توان به شعر قابل اعتنای زنده‌یاد احمد شاملو اشاره کرد. مرثیه شاملو برای فروغ، با حس و حال متفاوت‌تر از شعر قهرمان سروده شد که بار معنایی خاصی هم دارد. در شعر شاملو هم زبان رمزی به صورتی است که به تمرکز بیشتری برای دریافت آن نیاز است.
بی‌تردید آسمان ابرآلوده‌ای که فروغ در آن درخشید باعث شده بود که این آسمان نه کمی که بسیار زیاد ترک بردارد.
در حقیقت، فروغ دستش را به سوی آسمانی دراز کرد که با رنگ‌های تیره‌اش امکان کمتری به جنس فروغ و جنس سخنان فروغ می‌داد.
او سعی کرد که سقف این آسمان را بشکافد و طرحی نو دراندازد. اتفاقا این طرح همچنان خود را بر آسمان عصر فروغ تحمیل کرده و با گذشت زمان هر چه بیشتر نقش و تاثیر خود را تثبیت می‌کند.
قهرمان در آن مرثیه رسایش تاکید می‌کند که »او جز بر آستان دل و روح خویشتن/ پیشانی گرامی بر درگهی نسود/ یا خود، جلال و قدرت و فرّ و شکوه را/ در دیدگاه دانش او، ارزشی نبود/او جز به »خانه‌ی سیه« خلق تیره‌بخت/در هیچ کاخ با عظمت پا نمی‌نهاد« در حقیقت قهرمان سعی کرد به جای سخنرانی غرا و ایجاد اعتبار و حیثیت دوباره برای فروغ، با زبان شعر جایگاه او و رنج‌هایش را به صورتی تصویر کند که حتی اگر نسل امروز، آن روزگار »ابرآلوده« را درک نکرد، ولی با این تصویرسازی‌ها، به روزگار فروغ نزدیک شود.
به هر حال از فروغ نوشتن واقعا سهل نیست، سخت است. به گزارش آرازآذربایجان به نقل از سرپوش ، حال چه بخواهیم و چه نخواهیم فروغ ستاره‌ای بود که در آسمان شعر ایران درخشید و هر چه که عمر معنوی او می‌گذرد این ستاره پرفروغ‌تر می‌شود به صورتی که نمی‌توان به آسمان ادبیات ایران نگاه کرد، اما چشم از درخشش کارهای پرفروغ فروغ برداشت.

نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۱۷ ق.ظ

دیدگاه


نُه − 9 =