بومی نگری در ادبیات داستانی انقلاب اسلامی
علی رزمآرای
گروه فرهنگی:داستان که فقط سرگرمی نیست! صادقترین تاریخ¬ها، داستان است. صادقترین تاریخ¬ها و گزارش¬های تاریخی، همان داستانی است که نوشته می¬شود. تاریخ و حقایق تاریخی را، آدمی در قصهها باید ببیند. (مقام معظم رهبری)
از آن جا که خاستگاه ادبیات داستانی ، ریشه در شرایط اجتماعی دارد، حرکت ها، تغییرها و جنبش هایی که در یک جامعه پدید می آید، در خلق و بازآفرینیِ آثار داستانی تأثیر می گذارد. رویداد بزرگی همچون وقوع انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷، تبعات گوناگونی را در پی داشت که بیگمان در عرصههای فرهنگی و هنری هم میتوان نشانههای آن را دید اما ادبیات انقلاب در طول سه دهه چنان که باید به پویایی و تکامل نرسیده و هر چند به تازگی آثار ارزشمندی در این حوزه خلق شده اما چنین بنظر می رسد که با وقوع جنگ تحمیلی، ادبیات انقلاب و موضوعات وابسته به آن با کم توجهی ادیبان واقع شده البته ادبیات انقلاب اگر مرادمان پرداختن به وجوه خیزش ۵۷ یا پیش زمینه های آن باشد در ادبیات پایداری و ادبیات دینی خودش را نشان داده و حضور مستقل آن بواسطه ی تحولات سریع سالهای ابتدائی انقلاب و بخصوص جنگ تحمیلی بسیار کمرنگ شده است.
از دیدگاهی کلی نگر اما واقعی وضع ادبیات داستانی در سراسر کشور، روزگار پریشان حالی دارد! دراین بین ادبیات داستانی منسوب به انقلاب اسلامی نیز با سیر ۳۴ ساله بعد از انقلاب و همچنین برخورداری و تماس با لایههای زمینهای خود تا قبل از وقوع انقلاب نیز همین منوال را دارد.
اصل و اساس اینکه ادبیات داستانی انقلاب صورت نظری مشخص و روشنی ندارد و بیشتر از شرح و نام گذاریهای ( شرح الاسمی) بهره برده است. در شناسایی اقطاب بومی آن نیز این فترت حکم فرما است. رویکرد یک طرفه و یک سو به ادبیات دفاع مقدس و همچنین گزارهبندی بسیار رئالیستی و واقعیت گرا، ادبیات داستانی انقلاب را در شروع سالهای آغازین دهه ۶۰ باقی گذاشت و مسیر این ادبیات داستانی راه به سوی ادبیات نمایشی و سینما کج کرد.
از همین رو از آغار دهه ۶۰ شمسی سینمای انقلاب تحرک بیشتری یافت و در یک چرخش رو به سوی موضوع دفاع مقدس و از سویی واکاوی عمق جامعه ایران بعد از انقلاب نهاد.در بعد بومی آن نیز همین وضعیت حکم فرما شد. برای روشنتر شدن موضوع مثالی زده میشود. اگر انقلاب اسلامی در شهری مانند ارومیه از خیابانهای کوچک و بزرگ شهرها آغار شد، اگر انقلاب اسلامی از متن خانههای مردم شهر و محلات مختلف آن قد علم کرد و اگر مسیر انقلاب کس یا کسانی را با خود همراه کرد که هم بر این مسیر اثرگذار بودند و هم خود از این مسیر اثر پذیرفتهاند و دهها گوشه و زوایه دیگر، آیا این زوایا و گوشهها نباید در متن زبانی داستانی برای آینده انقلاب و نسلهای آن در این شهر ماندگار شود؟
آیا صرف خاطرهنگاری و یا مستندسازی نوشتاری و از همه بدتر حضور مقطعی در جشنوارههای مرتبط و غیر مرتبط از نظر موضوع در استان آذربایجانغربی و شهرارومیه، جرقه ای حتی برای شناسایی ابعاد نوشتاری انقلاب و ادبیات آن ایجاد کرده است؟
وقتی ادبیات داستانی شهرارومیه و استان بیشتر کاوش میشود، درد بزرگتر جلوه میکند. نه فقط دفاع مقدس و ادبیات آن ( که این ادبیات هم دچار سندزدگی و رئالیسم صرف شدهاست).
که ادبیات بومی منطقه نیز در چهارچوب ادبیات داستانی انقلاب راه به هیچ جا نبردهاست. زبان و ادبیات ترکی به حق با انقلاب اسلامی جانی تازه یافت و بعد از فراز و نشیبهای گوناگونی که اغلب سیاست و سیاستزدگی پیش روی این ادبیات گذاردهبود، امروز نیز متآسفانه این رویه کم و بیش قابل رویت است، نیز با کنه ادبیات داستانی انقلاب دچار فاصلهگذاری محتوایی شده است!زبان وادبیات ترکی آذربایجانی به گواه فعالان و آثار کلاسیک و معاصر موجود، در طول تاریخ خود هویت حماسی و حقطلبانه داشته است، پس چگونه است که این زبان و ادبیات آن با انقلاب اسلامی آنچنان که باید هم ردیف نشدهاند؟!
باری در موضوع ادبیات داستانی انقلاب اسلامی ارومیه و استان هر قدر بیشتر دقیق شویم جز به اسامی و نام کسانی که در این عرصه فعال بودهاند و بیشتر نیز با ادبیات دفاع مقدس هویت گرفتهاند، برنخواهیم خورد؟!
موضوع دیگر سیاستگذاریهای فرهنگی و خرد و کلان کشوری و منطقهای در این زمینه است! آیا بعد از سی و چهار سال گذر زمان از تاریخ انقلاب اسلامی متولی فرهنگی این حوزه و نویسنده تکلیف خود را با مقوله ادبیات داستانی روشن کردهاست یا خیر؟ و ازسویی انتظار جامعه از این نوع ادبیات داستانی چیست؟
در این میان نقش مؤلف و نویسندگان این عرصه چیست؟
برای استفاده بهینهتر و حرفهایتر کردن ادبیات انقلاب اسلامی، چگونه و از چه ابزارهای داستانی باید استفاده کرد؟ چه بسا اساسیترین علت عدم تألیف داستان و رمانهای درخشان و تأثیرگذار با موضوع انقلاب اسلامی، توجه نکردن به ذات و جوهره ادبیات داستانی باشد. خطای بزرگ استراتژیکی دراین زمینه این است که متولیان فرهنگی (هم در شهرارومیه، هم استان و هم کشور) انتظار دارند که ادبیات داستانی یک رویداد مهم اجتماعی سیاسی مثل انقلاب اسلامی و یا دفاع مقدس را توجیه کند. در حالی که وقایع و انقلابهای مهم تاریخ بشری مثل انقلاب اسلامی در ذات خود مبرا از توجیه هستند. ضمن این که ادبیات داستانی ابزاری نیست که در این راه خرج شود. اما همین ابزار اگر مناسب به کار گرفته شود میتواند یک واقعه تاریخی فرهنگی را ماندگار و ابدی کند.نویسنده خوب حرفهای با ابزار داستانی میتواند یک واقعه تاریخی سیاسی و فرهنگی را در عصر خود و قرنهای بعد به خواننده نشان دهد. نویسنده، خواننده را به سفر زمان و لحظهها میبرد. او خواننده را وارد یک مقطع مهم وتأثیرگذار تاریخی مثل انقلاب اسلامی یا دفاع مقدس میکند تا خواننده آن لحظههای ناب را با پوست وگوشت خود لمس کند و ببیند؛ ادبیات داستانی انتقال حس درونی یک واقعه یا لحظه است به خواننده. ادبیات داستانی عواطف خفته خواننده را بیدار میکند و به غلیان وامیدارد که البته از این راه درک خواننده از وقایع سرشارتر و عمیقتر میشود.
کلیات پیرامون وضوعیت موجود ادبیات داستانی انقلاب اسلامی در کل:
۱-رشد چشمگیر کمی و کیفی داستان کوتاه در ایران
۲-ارتباط ناکافی جامعه ی ادبی با عامه ی مردم(ضعف پایگاه مردمی ادبیات داستانی جدی و متعهد)
۳-رشد رمان نویسی در سال های اخیر
۴-فقدان رشته ی ادبیات داستانی به شکل تخصصی و کاربردی(فقدان رشته های مرتبط با ادبیات معاصر مانند ادبیات داستانی انقلاب و ادبیات داستانی دفاع مقدس و…)
۵-کمرنگ بودن روند ترجمه و بی اعتنائی به نهضت ترجمه ی آثار داستانی ایرانی به زبان های زنده ی دنیا!
نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۷:۰۳ ق.ظ