اگر کودک غیر فارس ناتوان نبود اصل ۱۵محقق می گشت حق با شماست !!
احمد شبانیبانه
گروه اجتماعی: یکی از کلیدواژههای جهانی که به حقوق بشر قائل است، مفهوم عدالت است. عدالت، از جمله مفاهیم نخستین است که در فلسفه خلقت نیز بر آن صحه گذاشته شده است. اکنون چه در وجه بشری و چه در صورت الهیاتی آن، مسئله این است که این امر به مثابه کهنترین آرزوی بشر، هنوز تحقق نیافته و چشمانداز روشنی از تحقق آن در آینده نیز به چشم نمیآید. با این وصف، اگر از صورت الهیاتی آن صرفنظر و وجهه انسانی آن، یعنی امکان تحقق آن در زمین، از سوی بشر برجسته شود، ارزیابی امر بسیار یأسآلود و غمناک است.
نظام آموزشی کشورها که برگرفته از نظام سیاسی ـ اجتماعی آنهاست، حسب رژیم حقوقی مترتب بر آن با مفاهیمی از جمله عدالت چه برخوردی کردهاند؟ در ایران به دلیل غلظت تمرکزبیشتر بر عدالت در سیاستهای کلان، آموزش و پرورش هم متأثر از رویهها و روندهایی است که گاه با تمسک به قانون و گاه با شیوههای دیگر، اموری همچون برقراری عدالت تعریف و عملیاتی میشود؛ از جمله رفتارها در این زمینه، طرح اخیر معاونت آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش است که با عنوان «بسندگی زبان فارسی» درصدد گسترش عدالت آموزشی برآمده است.
رضوان حکیمزاده، معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش با اعلام این طرح گفته است: طرح بسندگی زبان فارسی فقط برای »اجرای عدالت آموزشی« و »جلوگیری از زدن برچسب دیرآموز به دانشآموزان مناطق دوزبانه« است.
وی میافزاید: این طرح در این راستاست که بتوانیم فاصله بین این کودکان با دیگر همسالان خود را که بر زبان فارسی مسلط هستند، کم کرده و این امکان در شرایط یکسان یادگیری و برای اجرای عدالت آموزشی برای همه نوآموزان بدو ورود به مدرسه فراهم شود. برای تحلیل این طرح لازم است ابتدا تعریفی از آزمون بسندگی زبان ارائه و سپس زوایای دیگر طرح ارزیابی شود.
واژه بسندگی که معادل انگلیسی آن (Sufficiency) است، به معنای مقدار کافی، شایستگی و قابلیت است. به طور کلی، آزمون بسندگی زبان، معیاری برای سنجش دانش زبان مقصد برای اشخاصی است که میخواهند در کشورهای زبان مقصد درس بخوانند، کار یا به آن کشورها مهاجرت کنند. این امر درباره زبانی مانند انگلیسی از دهه ۶۰ میلادی شروع شده و فراگیرندگان این زبان از سراسر جهان در آزمونهایی همچون تافل و آیلتس، به طور داوطلبانه برای دریافت اجازه تحصیل یا کار در کشورهای غالبا انگلوساکسون شرکت میکنند.
معاونت آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش با تأسی از چنین الگویی درصدد است کودکان ایرانی را که زبان مادری آنها فارسی نیست، سنجش آغازین کند تا در صورت احراز قابلیت، اجازه ورود به آموزش و پرورش رسمی را صادر کند. این طرح گرچه در ظاهر امر طرحی است که در لوای گسترش عدالت مطرح شده و با خود حامل ژستهای مساواتطلبانه است اما در نهان نگاهی »مهاجرانه« به بخش عمدهای از کودکان این مملکت دارد؛ یعنی به کودکان غیرفارسیزبان نگاهی همچون مهاجران دارد. از اینرو ـ در صورت عملیشدن آن ـ اقدامی فراقانونی است و در راستای بُریدن زودهنگام کودکان غیرفارسیزبان از محیط تربیت طبیعی آنان صورت میگیرد.
چنانچه این طرح پیاده شود، »بسندگی زبان فارسی« هم به برنامه غربالگری در پیشدبستانی افزوده خواهد شد و از آن به بعد با »نابسندگی« و عدم کفایت زبان فارسی کودکان غیرفارسیزبان، به مثابه یک ناتوانی و مانند مواردی همچون کمبینایی، کمشنوایی یا یک اختلال یادگیری برخورد خواهد شد. آنگونه که حکیمزاده گفته است، چنانچه بتوانند برنامه غربالگری را به سن چهارسالگی عقب بکشند، به این منجر خواهد شد که از آن پس اداره تعلیم و تربیت، به صورت خزنده وارد زیست تربیتی کودکان غیرفارس شده و برای سالهای تربیت غیررسمی (تربیت در دامان خانواده) نیز نقشه راه میکشد.
حکیمزاده تصریح میکند اکنون سنجش به صورت اختیاری برای پنجسالهها و به طور محدود برای چهارسالهها نیز انجام میشود، اما اگر بتوانیم سنجش را دو سال عقب ببریم، امکان مداخلات بهتری فراهم میشود. اینکه وزارت آموزش و پرورش، به نام تعلیم و تربیت و در لفافه برقراری عدالت آموزشی، سخن از «امکان مداخله» در زیست تربیت غیررسمی کودکان بخشی از مناطق کشور میگوید، جای سؤال جدی دارد. البته این موضع با بخشی از سخنان این مقام مسئول در تبیین طرح حالتی تناقضگونه دارد آنجا که میگوید: در برنامه رسمی پیشدبستانی اهتمام به حفظ زبان مادری مدنظر بوده است. اکنون باید گفت اگر منظور ایشان از حفظ زبان مادری، در خانه یا از برکردن چهار شعر آهنگین به زبان مادری این کودکان است، باید شب و روز به شکرانه این همه بذل و بخششی که نظام آموزشی به کودکان این مناطق ارزانی داشته است، سر تسلیم و رضا از وزارت آموزش و پرورش برنداشت!
حکیمزاده گفته است: »در این طرح قرار است آمادگی نوآموزان به زبان فارسی بررسی شود و اگر مشخص شد آمادگی ندارند، برنامههای هدفمندی برای تقویت زبان فارسی ارائه شود تا این کمبود جبران شود«. حال باید پرسید این برنامههای هدفمند که درصدد تقویت زبان فارسی خواهند بود، چه هستند؟ آیا درگیرکردن ناخواسته و زودهنگام خانوادههای این مناطق است؟ آیا تحقق این هدف مستلزم تدوین برنامهای ویژه است که مثلا دوره پیشدبستانی در مناطق خاصی از کشور طولانیتر شود؟ آیا الزام و تحکم مربیان کودک در این مناطق به سخنگفتن به زبان فارسی با کودکان است؟ آیا این طرح موجب ورود مافیای کتابهای کمکآموزشی به دوره پیشدبستانی این مناطق نخواهد شد؟ آیا این طرح، نوعی طبیعتزدایی از کودکان این مناطق به حساب نمیآید؟
به نظر میرسد وزارت آموزش و پرورش علیرغم تصریح قانون اساسی در خصوص مسئله زبان در تعلیم و تربیت، با گذشت ۴۰ سال از تصویب آن، هنوز به جای اینکه به فکر راهحل عقلایی مسئله باشد، درصدد فرار به جلو و مسئلهزدایی از آن است.
به نظر راقم این سطور که خود حدود ۲۷ سال است در کار تعلیم و تربیت است، اینکه به خاطر «دیرآموز» خطابنکردن کودکان دوزبانه، در تسریع فارسیآموزی آنها باید تعجیل کرد، استدلال ضعیف و ناپختهای است. بر این مبنا میتوان توجه طراحان بسندگی زبان فارسی را به آزمونهای بینالمللی پیشرفت تحصیلی و خواندن پرلز و تیمز معطوف کرد که هر چهار یا پنج سال یک بار در سطح جهان برگزار میشود؛ از آنجا که ایران نیز سالهاست در این آزمونها شرکت میکند، با نگاهی به نتایج آن، میتوان دریافت از حدود ۴۵ کشور شرکتکننده در این آزمونها، ایران اکثرا در ردیف پنج کشور آخر بوده است. اکنون وزارت آموزش و پرورش، واهمه زدن چه برچسبی برای دانشآموزان ایرانی شرکتکننده در این آزمونها را دارد؟ آیا برای جبران این کاستی آموزشی در سطح بینالمللی اقدامی شبیه آنچه برای کودکان دوزبانه اندیشیده، در نظر گرفته است؟ تبعات روانی و اجتماعی ناشی از نگاه تمرکزگرایانه این طرح که فاقد محمل قانونی نیز هست، چه خواهد بود؟ آیا این دلسوزمآبی به معنای کوتاهکردن دوران کودکی بچههای این مناطق نخواهد بود؟ شکست تحصیلی و ترک زودهنگام مدرسه، آنگونه که حکیمزاده میگوید، شاید در ظاهر به دلیل تسلطنداشتن کودکان این مناطق بر زبان فارسی باشد اما در باطن به سبب انفصال و گسست آنان از سرشت و طبیعت زبانی و منتهینشدن گفتار آنان به نوشتار است. آنچه در طرح بسندگی زبان فارسی مراد است، برقراری عدالت نیست، بلکه تصور عدالت است. عدالت در معنای افلاطونیاش گرچه ممکن است به نظر برخی، آرمانگرایانه باشد اما هنوز زیباتر و انسانیتر است؛ از نظر افلاطون عدالت یعنی »هر چیزی بر جای خودش«.
به گزارش آرازآذربایجان به نقل از عصرایران ، در مقابل، به نظر میرسد عادلانهخواندن این طرح بیشترین قرابت معنایی را با تعریف هگل از عدالت داشته باشد که تعریفی انسانی به شمار نمیآید وقتی که میگوید: »آن چیزی که دولت میگوید عدالت است«.
Arazazarbaijan.ejtemai@gmail.com
نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۵۱ ق.ظ