آنگاه که ما در خواب ناز بودیم …

آنگاه که ما در خواب ناز بودیم …

حجت الاسلام کریم جباری
گروه سیاسی: خیلی وقت پیش زمانی که همه ما در خواب ناز بودیم دشمن یواشکی کلاه یکایک ما را برمی داشت . بعضی از ماها در سالهای اول انقلاب آن قدر بحث های داغ سیاسی را دنبال کردیم که شب نفهمیدیم بچه هایمان در کدام مقر ایدئولوژیکی سنگر گرفته اند . صبح که از خواب پا شدیم دیدیم بعضی هایشان در پاتوق کمونیستها گپ می زنند و شعر و سرود چگوارا می خوانند و بعضی ها هم هر شب دنبال مکتب و مذهب نوینی می گردند .
از شدت کار و گرفتاری و ضعف عصبی ، حال و حوصله جر و بحث فکری و فرهنگی هم نداشتیم ، بچه هایمان دچار التقاط و تناقضات فکری شدند و بعد برای همیشه از هم جدا شدیم و چون نتوانستیم مشکل را حل کنیم ، برای جامعه شناسان کار و سرگرمی تازه ای درست کردیم و اسمش را گذاشتیم شکاف نسل ها .
روه هایی از مسلمانان داغ و دو آتشه ناگهان متوجه شدند که مذهب و سنت شان توسط سایر مسلمین در خطر است و چنان پر هیجان مشغول اثبات حقانیت مذهب و سنت خود شدند که حتی اخلاق و ادب و انسانیت و اصول اولیه مسلمانی را از یاد بردند و فردا صبح دیدیم که در گوشه کنار جهان اسلام آن قدر آتش به پا شده که سیستم عصبی همه مان فلج شد و مغزمان قفل کرد . تا به خودمان آمدیم علاوه بر مذهب و سنت ، دعوای قوم و قبیله و نژاد و زبان هم قوز بالاقوز شد . جنگ های فرقه ای و طائفه ای در شکل نرم و سخت تا داخل مرزها و شهرها و روستاهای اقصی نقاط بلاد اسلام کشیده شد .
بعد دیدیم همان نماز و روزه و مسجد و منبر و اخلاق و آداب و سنت های مختصری هم که سی چهل سال قبل داشتیم ، همه اش از دست رفته و پسر پدرش را نمی شناسد و سناریوی دینمان و اصول مذهبمان و سنت های مقدسمان در اروپا و امریکا طراحی و مدیریت می شود .
بعد دیدیم بعضی از بچه مسلمان ها مسیحی شده اند . مدت ها بعد متوجه شدیم که دعوا سر لحاف ملانصرالدین بوده و هانتیگتون و بر و بچه ها توپ جنگ تمدن ها را از فضای تنگ و تاریک ادیان فراموش شده خود و افکار پوسیده دنیوی شان داخل زمین مذاهب اسلامی شوت کرده و همه مان را پاک سر کار گذاشته و به جان هم انداحته و آن بالا نشسته اند و در کمال آرامش به افق های صد سال بعد تمدن باشکوه خود نگاه می کنند و به سلامتی همدیگر و برای نابودی کامل همه مسلمین عالم لحظه شماری می کنند و جام شراب بالا می کشند و گپ می زنند و به ریش هر بچه مسلمانی می خندند .
مدتی طول کشید تا بفهمیم خنده شان به جا بوده و متوجه شدیم بعد از این همه دفاع از حقانیت مذهب و سنت مان و جنگ های مذهبی ، هرچه کشته و زخمی داشتیم توی مسلمانان بوده ؛ علاوه بر عقده ها و کینه های کشنده تر که نسبت به هم پیدا کردیم . تیپ و فیافه و وضع و حال روحی و فکری بچه هایمان بعد از این همه تلاش نافرجام هم که عیان تر از آفتاب تابان است و آنان به جای پیروی از سنت پیامبر و مرام اهل بیت نه تنها نام ائمه و صحابه راستین پیامبر را نمی دانند بلکه با همه رقص و آوازهای غربی و عربی و ایرانی و خارجی آشنایند و با سرگرمی ها و تفریحات و خاطرات اروپایی و امریکایی انس بیشتری دارند و زندگی و مغزشان با ساز شیطان پرستان کوک می شود و نفهمیدیم که بالاخره نتیجه آن همه نقل حدیث برای محکوم کردن یک دیگر و جر و بحث و کتاب و سایت و سی دی چه بود و چه شد .
زمانی که مشغول ساخت و ساز کشور شدیم و برج و بارو زدیم و کارخانه های بزرگ را افتتاح کردیم و برای هزاران تن سخنرانی های عمیق و وزین ارائه دادیم ، دیگران برای خانواده هایمان کلاس گذاشتند و وضع ظاهر زندگی ما خیلی بهتر شد ولی نفهمیدیم بچه هایمان کجا هستند و به چه فکر می کنند و همسرمان چگونه روز و شب خود را می گذراند و با این که صاحب خانه و مغازه شده بودیم خانواده مان را از دست دادیم . همه جا را با رایانه و لپ تاپ و موبایل و دستگاه های متنوع پر کردیم . همه زندگی مان دیجیتال شد . ولی برنامه های کامپیوترها و موبایل هایمان را دیگران نوشتند .
ما از فیس بوک و توئیتر و وایبر ترسیدیم و لعنت بر شیطان کردیم و و به جای شبکه های مجازی سالم و مدیریت اثربخش ارتباطات همه این ها را مسدود کردیم ، ولی دست بچه هایمان را در دست خدا و فرشتگان نگذاشتیم آنان را با شیاطین دیجیتال تنها گذاشتیم . بهترین و بزرگترین سایز تلویزیونها را خریدیم و به خانه مان بردیم ولی این جعبه خالی را آن ور آبی ها پر کردند . ما هی کانال زدیم و کانال زدیم ولی خط روی خط شد و من و تو با شبکه نیم وجبی اش کانال های ما را برفکی ساخت . ما شکم ها را سیر کردیم و پر کردن مغز و خوراک معنوی و انرژی روحی را به دیگران سپردیم .
چهار تا برنامه مذهبی درست کردیم و صدتا قفل و رمز صوتی و تصویری رویشان گذاشتیم که کسی آنها را ندزدد ولی دیگران همه کتابها و سایتها و سی دی هاشان را به دهها زبان ، مجانی در اختیار دیگران گذاشتند تا هر چه خواستند دانلود کنند . چند نفر برنامه های ما را خریدند ولی هیچ وقت نتوانستند آنها را نصب و راه اندازی کنند و ما به خیال خود گنج های بزرگی برای خود مخفی کرده و ثوابهای بهشت را ذخیره آخرت نمودیم.
زمانی که انجیل های مجانی توی ماشین مسلمانان پخش می شد ما برای قرآن موزه های بسیار بزرگ و با عظمتی درست کردیم . آن گاه که ما عکس های شهدا را در قطع های خیلی بزرگ بر در و دیوار خیابان نقاشی می کردیم روح و فرهنگ و محتوای شهادت را از ما دزدیدند . تا چشم باز کردیم دیدیم در تالارها و نمایشگاهها به جای کالاها آدم های رنگارنگ به نمایش و حراج گذاشته شده اند . فرزندان شهدا آدرس شهدا را گم کردند . انقلابیون فداکار و ایثار گر و خسته و کم تحمل به روی هم شمشیر کشیدند و دنبال سوابق و مدارک و زندگی خود رفتند و علی هم چنان درکوفه تنها ماند .
آن گاه که مشغول کشمکش های سیاسی شدیم ، دین های وارداتی و باندهای فساد و تباهی هم چون مور و مار و عقرب از هر سوراخ سمبه ای به درون اتاق و حال و پذیرایی مان خزیدند و همه اتاق های ذهن و زندگی مان را اجاره و بعد تصاحب کردند و صاحبخانه شدند . ما نفهمیدیم که این بلای آسمانی از کجا و چگونه به ما اصابت کرد که به این روز افتادیم و اینها را هم به گردن جریان های سیاسی یا بدی زمانه انداختیم .
طلاب کثیری مشغول بحث های دقیق و ظریف صرف و نحو و دهها حالت اعرابی کلمات و مباحث عمیق اصولی ده بیست ساله شدند و سالهای متمادی ، حوزه را مبدا و مقصد زندگی و رسالت خود ساختند و وصیت کردند که بعد از مرگ دور و بر حرم حضرت معصومه دفن شوند اما حاضر نشدند دست به مهاجرت علمی و جهاد فرهنگی بزنند و دین و سرنوشت مردم کوچه بازار را به دست فالگیرها و دعا نویسها و دین سازان حرفه ای و پیامبر تراشان ماهر و کارکشته سپردیم و آن گاه دیدیم که مدعیان هر نوع پیامبری و امامت و عرفان از سر و روی جامعه مان بالا می روند و هرکس خودش را سخن گوی خدا و رسول و خانه اش را محل ظهور و تجلی خدا و فرشتگان می داند .
زمانی قدم به قدم با جوانان و مردم راه می رفتیم و خانه به خانه تبلیغ می کردیم اما حوصله مان سر رفت و تبلیغ را با هزار نوع شرط و شروط و فیلم برداری و پخش از فلان کانال و ذکر کامل القاب و اوصاف گره زدیم .
علما و فقها کارهای اساسی عقیدتی و فرهنگی و مردمی را به روحانیان و طلاب سپردند و طلاب و روحانیان هم این کارها را به مداحان و بچه های هیئت واگذار کردند و به جایی رسیدیم که الان هستیم .آموزش مداحی در یک هفته . دین شناسی به سبک مشایی در دو دقیقه . سیر عرفانی در شش جلسه . چرخ زدن در حوالی ملکوت با دو تا سخنرانی و ارتباط مستقیم با پیامبر و امام زمان (عج) با حضور در جلسه فلان هیئت و بوسیدن دست شیخ و خوردن آب تبرک شده او در چند ثانیه .
کارهای اساسی فکری و فرهنگی و معنوی را که امثال ابوذر و سلمان و چمران و بهشتی و صفایی و مطهری با تمام جان و دل و همه نیروی جسم و تلاش جهادی شبانه روزی انجام می دادند به جلسات اداری و بخش نامه ها و کارمندان واگذار کردیم . برای گسترش عفاف و معنویت و سلامت اجتماعی ابلاغیه و اطلاعیه و بخشنامه پشت بخشنامه فرستادیم و کار را تمام شده خیال کردیم .
به جای کلاس های اخلاق و عرفان آیت الله مشکینی و بهاء الدینی و بهجت به جلسات انرژی درمانی و اکنکار رفتیم و یوگا تمرین کردیم و شبها آن قدر به خلسه های عمیق معنوی فرو رفتیم که نماز صبح مان قضا شد . در نقاط مختلف بدن دنبال کانون های اساسی انرژی و هاله های نور گشتیم و در آخر کار نه تنها چاکراها را پیدا نکردیم بلکه روح و جسم هان افسرده و پژمرده شد ؛ به گونه ای که حتی آدرس خانه و زندگی مان را هم گم کردیم .
جدیدترین شیرین کاری مان این بود که بعد از آن همه تلاش عرفانی و فلسفی خمینی ها و طباطبایی ها ، به قهقرا برگشتیم و سرگرم تخریب و تحریم عرفان و فلسفه اسلامی شدیم و اثبات انحرافات عرفا و فلاسفه را از نان شب واجب تر دانستیم ، زمانی که ما اساس عرفان را انکار کردیم و عرفان و معنویت را به صوفی ها و دراویش هندی چسباندیم و دروس و برنامه های عرفانی از شدت ترس و دلهره تکفیر و تفسیق حتی از پستوهای حوزه ها حذف شد .
گروه های انحرافی عرفان های کودکانه شان را در مدل های زیبا و متنوعی طراحی کردهو کتاب های زیبا و مهیجی در تیراژهای میلیونی چاپ کردند و برای همه سطوح سنی بچه های ما کلاس های دلنشین و پرجاذبه گذاشتد و محفل های بهایی آنان را برای سفر روحانی به دوبی فرستادند زمانی که ما راه مطهری را گم کردیم دیگر کتاب پر جاذبه ای برای خواندن نداشتیم و مجبور شدیم مطالب تکراری پیش پا افتاده ای را از روی هم کپی پیست نموده به چاپخانه بفرستیم ، کتاب های اشو و پائولو کوئیلو همه کتابفروشی ها را پر کرده بود . در حالی که پایان نامه های ارشد و دکترای ما همه به بایگانی تاریخ سپرده می شدند و می شوند ، پایان نامه های دانشگاههای آن ور آب در خاورمیانه عملیاتی شد و طفل نامشروع داعش را به دنیا آورد و بیداری اسلامی را با به کار گیری قذافی های انقلابی جوان به خواب های سی چهل ساله آینده تبعید کرد .

نوشته شده توسط admin در جمعه, ۰۴ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۴:۵۶ ق.ظ

دیدگاه


2 − یک =